هدایت شده از آرامش دلم تنها خداست
tafsir_yasin_9.mp3
14.84M
#تفسیر سوره یس ✨
#جلسه نهم
#واعظ استاد عالی🎤
🦋🍃🦋🍃🦋🍃🦋
https://eitaa.com/joinchat/1130168404C9e93fa7632
#آرزوی_مادرانه
🌷بعد از عملیات والفجر مقدماتی پیکر شهیدی را آوردند که شناسایی نشده بود. بدنش سالم بود اما نشانهای نداشت. پس از مدتی او را در جوار آیت الله اشرفی اصفهانی در گلستان شهدا به خاک سپردند.
🌷چهار سال گذشت. برای زیارت رفته بودم مشهد، یکی از دوستان مرا دید و بدون مقدمه پرسید: آیا در کنار مزار آیتالله اشرفی شهید گمنامی دفن شده است؟ گفتم: بله چطور؟ دوباره پرسید: آن شهید اواخر سال ۶۱ به شهادت رسیده؟ با تعجب بیشتری پاسخ دادم؟ بله.
🌷بدون مقدمه گفت: آن شهید دیگر گمنام نیست و نامش «مهدی شریفی» است. او بعد از آن ماجرای خوابی از مادر این شهید را تعریف میکند که در آن از طریق علمای بزرگواری همچون مرحوم آیتالله ارباب، خوانساری و خراسانی متوجه محل دفن شهید میشود و به آرزوی مادرانهاش میرسد.
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز مهدی شریفی
📚 کتاب "شهید گمنام" نشر امینیان
منبع: خبرگزاری جمهوری اسلامی
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
7.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش احمد هست🥰✋
*حافظ کل قرآن*🕊️
*شهید احمد مکیان*🌹
تاریخ تولد: ۱۵ / ۸ / ۱۳۷۳
تاریخ شهادت: ۱۸ / ۳ / ۱۳۹۵
محل تولد: آبادان
محل شهادت: سوریه
*🌹یکی از روحانیون جوان خوزستانی است🍃 او حافظ کل قرآن کریم بود✨ که در تاریخ 18 خرداد 1395 بر اثر اصابت موشک🥀به شهادت رسید🕊️مادرش ← درد فراق و دوری احمد برایم رنجآور شده بود🥀و گاهی سخنان اطرافیان بر دردم میافزود🥀تا اینکه شبی در عالم رویا، احمد را در کنار بانویی پوشیه زده💚خوشحال و سبکبار دیدم✨ آن خانم علت بیتابی را جویا شد🍂و به من گفت: فرزندت در جوار من و در آرامش قرار دارد💛 در همان لحظه با دستان خود، قلب سوزان مرا لمس کرد💛 از آن پس آرامش و طمأنینه بر من غالب شد و قلبم التیام یافت💚 در قسمتی از وصیت نامهاش نوشته: دوست دارم اگر جنازه ام به دست شما رسید🕊️پیکر بی جان مرا غریبانه تحویل گیرید🍂وغریبانه تشییع کنید و غریبانه در بهشت معصومه قطعه ۳۱ به خاک بسپارید🍂و روی سنگ قبرم چیزی ننویسید🥀واگر خواستید چیزی بنویسید فقط بنویسید“ تنها پرکاهی تقدیم به پیشگاه حق تعالی “🕊️ چون من از روی پر نور و باجمال شهدای گمنام خجالت میکشم🥀که قبر من مشخص و جنازه ام با احترام تشییع و دفن شود.🥀طبق وصیتش همان را نوشتند🥀و او را غریبانه🥀در قُم به خاک سپردند*🕊️🕋
*طلبه شهید احمد مَکیان*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
*Zeynab:Roos..🖤💔*
#سرش_را_داخل_اروند_کرد_تا_عملیات_لو_نرود!!
🌷شب عملیات «والفجر ۸» شهید «محمد شمسی» در حاشیه اروند رود به مانعی برخورد و به شدت مجروح شد؛ هر چه اصرار کردیم که به عقب برگردد، قبول نکرد و گفت: «شما به عملیات ادامه دهید و نگذارید عملیات لو برود.»
🌷وضع عجیبی بود، خون مثل جوی آب از بدنش جاری۸ بود، به هر زحمتی بود بچهها را متقاعد کرد تا به پیشروی ادامه دهند، من از فاصله نه چندان دور او را زیر نظر داشتم؛ زخمهایش عمیق بود و خونریزی شدیدی داشت. برای آنکه سر و صدا نکند و عملیات لو نرود، سرش را داخل رود فرو کرد و در همان حال مظلومانه به شهادت رسید.
✅ نیروهای اطلاعات عملیات ماهها قبل از اجرای عملیات «والفجر ۸» در فاو و اروندرود شرایط جغرافیایی و موقعیت دشمن را شناسایی کردند و این عملیات که یکی از طولانیترین عملیاتهای دفاع مقدس است، در ۲۰ بهمن ۱۳۶۴ آغاز شد و تا ۷۵ روز به طول انجامید.
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز محمد شمسی
📚 "حکایت سرخ"
❌❌ مسئولین حواستون هست!!
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش محمود هست🥰✋
*جانشین گردان الفتح ، تیپ ۳۳ المهدی*🕊️
*شهید محمود عالیشوندی*🌹
تاریخ تولد: ۱۳۳۵
تاریخ شهادت: ۳ / ۱۲ / ۱۳۶۳
محل تولد: فراشبند / فارس
محل شهادت: جفیر
*🌹همرزم← با محمود و یکی دیگر از برادران به گلزار شهدای فراشبند رفتیم🌷همین طور که در گلزار شهدا قدم می زدیم به قبری رسیدیم که تازه حفر شده بود🍂 محمود بالای قبر ایستاد و گفت: «چه قبر بزرگ و خوبی است🍂 اگر شهید شدم من را در همین قبر دفن کنید‼️هفته بعد محمود عازم منطقه شد🕊️ هنوز چیزی از رفتنش نگذشته بود که خبر شهادتش رسید🕊️تیپ المهدی (عج) برای عملیات خیبر آماده می شد💚 که هواپیماهای دشمن مقر تیپ را بمباران کرده بود💥 محمود ورزشکار بود و درشت جثه💚 اما خمپاره جای سالمی از بدنش نگذاشته بود🥀💥 روز تشییع حواسم به وصیت محمود نبود🍂 اما چند روز بعد از خاکسپاری که برای زیارت ایشان رفتم🌷یادم به وصیت افتاد📃 دیدم محمود را بی آنکه ما چیزی گفته باشیم🍂در همان قبر که خودش اشاره کرده بود دفن کرده اند‼️محمود عزيز در غروب در حالی که با دوستان شب قبل حنا بسته بودند🎊 و شادی حضور در عمليات خيبر وجودشان را پر کرده بود🎊فردای آن شب در اثر بمباران هوایی💥 سر و دست و پا را🥀در راه معبود همچون سيدالشهداء🏴 فدا کرد🥀و به آرزويش رسيد*🕊️🕋
*شهید محمود عالیشوندی*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
*Zeynab:Roos..🖤💔*
#سید_قرارش_را_با_فرشتهها_گذاشته_بود....
🌷آن روزها که سالهاى فرشته و شکوفه بود، دوستى داشتم به نام سید قاسم طباطبایى. سید آدم شوخ طبعى بود و مدام سعى میکرد بچه ها را بخنداند و برایش مهم نبود که کجاست. سید همیشه بعد از اتمام غذا در حالىکه هنوز پاى سفره بود جمله اى میگفت که با گفتن آن، بچه ها همه میخندیدند. او با آنکه میخواست بچه ها را بخنداند ولى در اصل میخواست نکته اى مهم را گوشزد کند.
🌷او میگفت: خدایا! مرا آدم کن! هیچکس معناى این جمله سید را نمیدانست. تا زمانى که در شلمچه بودیم پى به این جمله سید بردیم. زمانى که در زیر آتش شدید دشمن، سید مجروح شده بود و باید به دیدار فرشته ها میرفت. بدجورى خون از بدن سید رفته بود. هیچ امیدى به زنده ماندنش نداشتیم. این را میشد از رنگ زرد و پاییزى او فهمید. هیچ کارى نمیتوانستیم بکنیم. آتش دشمن مثل باران هاى بهارى سنگین بود و تند.
🌷تصمیم گرفتم بروم بالاى سر سید. آمدم بالاى سرش. چشمهایش درخشندگى همیشه را نداشت. لبهایش تا مرا دید باز شد اما نه به لبخند همیشگى اش. سرش را بلند کردم. چشمهایش را گشود. گفتم: سید! میتوانى بلند شوى برویم عقب؟ چون احتمال رسیدن دشمن هست. مکثى کرد تا توانى بگیرد. آرام در جوابم گفت: فلانى یادت هست که همیشه بعد از غذا دعا میکردم خدایا! مرا آدم کن! سرى تکان دادم. گفت: حالا دعایم مورد اجابت قرار گرفته، آن وقت تو میگویى برویم عقب!
🌷اما من باز هم اصرار کردم. دوست داشتم یکبار دیگر شوخ طبعى هاى سید را داشته باشیم. او بگوید ما بخندیم. اما اصرار من بى فایده بود. سید قرارش را با فرشته ها گذاشته بود و در جوابم گفت: دعایم مستجاب شده، نگاهى به چهره اش کردم و نگاهى به آسمان. سید آخرین پلکش هم با لبخند همراه بود. به سختى لب باز کرد و آرام زمزمه کرد: یا حسین!
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز سید قاسم طباطبایی
راوی: رزمنده دلاور امیرحسین حسینی
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊