eitaa logo
رفاقت با شهدا
3.6هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
647 ویدیو
15 فایل
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده🕊 تأسیس1399/2/25
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹بخشی از توبه نامه شهید 13 ساله علیرضا محمودی‌پارسا🌹 🍀پناه می‌برم از این که... از این که حسد کردم... از این که تظاهر به مطلبی کردم که اصلاً نمی‌دانستم. از این که زیبایی قلمم را به رخ کسی کشیدم. از این که در غذا خوردن به یاد فقیران نبودم. از این که مرگ را فراموش کردم. از این که در راهت سستی و تنبلی کردم. از این که عفت زبانم را به لغات بیهوده آلودم. از این که در سطح پایین ترین افراد جامعه زندگی نکردم. از این که منتظر بودم تا دیگران به من سلام کنند. از این که شب بهر نماز شب بیدار نشدم. از این که دیگران را به کسی خنداندم،غافل از این که خود خنده‌دارتر از همه هستم. از این که لحظه‌ای به ابدی بودن دنیا و تجملاتش فکر کردم. از این که در مقابل متکبرها، متکبرترین و در مقابل اشخاص متواضع، متواضع‌تر نبودم. 🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
Namaz_37_ostadshojae_softgozar.com.mp3
5.35M
37 ❣بعد از نماز بشين و با خدا حرف بزن! از آرزوهای دنیات گرفته، تا دغدغه های بلند آسمونی.... 🔻زمان بعد از نماز، برای استجابت دعا، با هر زمان ديگه ای فرق می کنه. شجاعی 🎤 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅به حضرت زهرا (س) متوسل‌شدم و نجات يافتم... 🍀نمی‌دانم چه شد! هر قدر تلاش کردم خودم را از شر سیم‌های خاردار خلاص کنم، نتوانستم. وضعیتم لحظه به لحظه بدتر می‌شد. 🔰می‌دانستم چه بکنم. موانع در حال تکان خوردن و بسیار خطرناک بود،‌ چون توجه دشمن را به سمت من جلب می‌کرد. از همه کس و همه جا ناامید، به ائمه ـ علیهم السلام ـ متوسل شدم از همه کس و همه جا ناامید، به ائمه ـ علیهم السلام ـ متوسل شدم. یکی یکی سراغ آنها رفتم. یک لحظه یادم آمد که ایام فاطمیه است. دست دعا و نیازم را به طرف حضرت فاطمه(س) دراز کردم و با تمام وجودم از ایشان خواستم که نجاتم بدهند. گریه کردم. دعا کردم. 🌠در همین حال احساس کردم یکی پشت لباسم را گرفت، مرا بلند کرد و در آب اروند پرتم کرد. آن حالت را در هشیاری کامل احساس کردم». احمد این ماجرا را برای دوستش تعریف کرد، او را قسم داده بود که تا زنده است، آن را برای کسی بازگو نکند. 🌷🌷 📙برگرفته از کتاب مهر مادر. اثر گروه شهید هادی 🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ●مداحی شهید محمدرضا تورجی زاده از پشت بیسیم به درخواست شهید حاج حسین خرازی🌷 ❤️ ⁦🥀 ✨ 🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
4_5794282023312949309.mp3
4.77M
38 ✍تمام رفیق های ناب خدا؛ سخت ترین لحظات زندگی شون رو، با امداد نماز، بسلامت و عافیت سپری کردند! 👈راستی ؛ چرا ما نمیتونيم، از نماز توی لحظه های سخت کمک بگیریم؟ 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
Namaz_39_ostadshojae_softgozar.com.mp3
5.27M
39 ✍ عجب خدایی... بی نیاز از ماست؛ اما هر ساعت از شب و روز؛ که دلم هواشو کرد؛ ❤️جوري آغوش بازمیکنه؛ که انگار هیچ بنده ديگه ای،جز من نداره! 👈این خدا رو باید،سجده کرد. شجاعی 🎤 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شب خواستگاری مادرش گفت: که ما فردا شب برای صحبت های آخر می آئیم. فردا شب که شد ساعت 8 شب آمدند. حاج علی مثل شب قبل با لباس فرم سپاه از منطقه آمده بود و من با ایشان توی اتاقی نشستیم و با هم صححبت کردیم البته بیشتر او صحبت می کرد. خوب بخاطر دارم که گفت: هدف از ازدواج این است که سنت پیامبر و دستور اسلام را اجرا کنم در روش زندگی ما باید حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه زهرا(س) را الگوی خودمان قرار دهیم و شرایط زندگی من این گونه است ممکن است یک روز در کنار شما باشم و شاید تا آخر عمر نباشم و به این مسئله تاکید داشت و اینکه مرد انقلابم و زندگیم دست خودم نیست. کتاب ازدواج در اسلام را بمن داد تا مطالعه کنم و گفت: اگر با این شرایط من راضی هستی بسم ا... و اگر هم نه مشکلی نیست واقعا تمام حقایق خودش را برای من گفت. :همسر شهید 🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من يكي وقتي سر چند شماره از مجله سوره نامه تندي به سيد نوشتم كه يعني من رفتم، و راهي خانه شدم. حالم خيلي خراب بود. حسابي شاكي بودم. پلك كه روي هم گذاشتم «بي بي فاطمه» (صلوات الله عليها) را به خواب ديدم و شروع كردم به عرض حال و ناليدن از مجله، كه «بي بي» فرمود با بچه‌ من چه كار داري؟ من باز از دست حوزه و سيد ناليدم، باز «بي بي» فرمود: با بچه من چه كار داري؟ براي بار سوم كه اين جمله را از زبان مبارك «بي بي» شنيدم، از خواب پريدم. وحشت سراپاي وجودم را فرا گرفته بود و اصلا به خود نبودم تا اينكه نامه اي از سيد دريافت كردم. سيد نوشته بود: «يوسف جان ! دوستت دارم. هر جا مي خواهي بروي، برو! هر كاري كه مي خواهي بكني، بكن! ولي بدان براي من پارتي بازي شده و اجدادم هوايم را دارند» ديگر طاقت نياوردم و راه افتادم به سمت حوزه و عرض كردم سيد پيش از رسيدن نامه ات خبر پارتي ات را داشتم و گفتم آنچه را آن شب در خواب ديده بودم. 🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
4_5920072445657617716.mp3
32.14M
🔊 استاد 📑 «جایگاه عظیم حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها» ✅ لینک فایل تصویری aparat.com/v/cpQye 🗓 ۲۲ دی ماه ۱۴۰۱ - تهران 🎧  کیفیت 64kbps 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ارادت خاصی به حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) داشت . به نام حضرت مجلس روضه زیاد می گرفت . چند تا مسجد و فاطمیه هم به نام و یاد بی بی ساخت . توی مجالس روضه ، هر بار ذکری از مصیبت های حضرت می شد ، قطرات اشک پهنای صورتش را می گرفت و بر زمین می ریخت. خدا رحمت کند شهید محسن اسدی را ، افسر همراه حاجی بود . برای ضبط صحبت های سردار ، همیشه یک واکمن همراه خودش داشت . چند لحظ قبل از سقوط هواپیما ، همان واکمن را روشن کرده بود و چند جمله راجع به اوضاع و احوال خودشان گفته بود . درست در لحظه ی سقوط ،صدای خونسرد حاجی بلند می شود که میگوید : صلوات بفرست. همه صلوات می فرستند. در آن نوار آخرین ذکری که از حاجی و دیگران در لحظه ی سقوط هواپیما شنیده می شود ، ذکر مقدس «یا فاطمةالزهرا» است. 🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
Namaz_40_ostadshojae_softgozar.com.mp3
4.82M
40 ❣چون که صد آمد.....نود هم پیش ماست! 👈نماز.... اوج نعمته يه انسانه... به کسی که نماز دادند...همه چیز دادند! ❤️قدر این هم آغوشی بی واسطه رو بدونيم شجاعی 🎤 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ 🌸 بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین 🌸 😍 راوی_دوست_شهید 🌷 یکی از بچه های کار گزینی سید رو صدا زد و گفت : ما دو تا سرباز داریم که همه رو خسته کردند .. نه نماز می خونند نه حرف گوش می کنند 😒 سه بار تاحالا واحدشون رو عوض کردیم. یکبار هم پرونده شون به واحد قضایی ارسال شده اما بی فایده بوده. میتونی اینارو ببری توی واحد خودت؟ سید گفت : باشه مشکلی نیست از این به بعد هر سربازی رو که فکر می کنی مشکل داره بفرست پیش من. 🙏 🌷 اون دوتا سرباز همون شب به واحدمون اومدند. به محض اینکه وارد اتاق شدند سید بلند شد و به استقبالشون رفت و باهاشون دست و روبوسی کرد ... هر دو شون تعجب کرده بودند. 😳 موقع شام بود. بر خلاف برخی از پرسنل ، ما با اون سربازها سر یه سفره نشستیم. بعد از صرف غذا سید ظرف هارو جمع کرد 👌 اصرار من و سرباز ها هم بی فایده بود. 🌷 همه ظرف هارو شست و برگشت. بعد گفت : شما خسته اید تازه هم به این واحد اومدین.امشب رو استراحت کنید. 🙂 فراد صبح که می خواستیم نماز بخونیم این دو سربازم بلند شدند و باهم جماعت خوندیم. از اون روز دیگه لازم نبود کاری رو بهشون بگیم. قبل از اینکه ما حرفی بزنیم هردوشون کار هارو انجام می دادند. 🌷 سید طوری با اونها برخورد می کرد که انگار برادر اونهاست. باهاشون می گفت ، می خندید ، به اونها اعتماد می کرد اوناهم پاسخ اعتماد سید رو به خوبی می دادند 👌 🌷 حتی یکبارم ندیدم سید به اونها بگه مثلا برای نماز صبح بلند بشین بلکه غیر مستقیم پیام خودش رو به اونا منتقل می کرد. مثلا از فضیلت اول وقت نماز می گفت اینکه اگه سحر خیز باشیم چقدر در روح و روان تاثیر داره 🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چرا اسم کتاب شهید ابراهیم هادی شد ؟ وقتی فهمیدیم باید کاری در مورد اقا ابراهیم انجام بدهیم تمام تلاش خودمان را انجام دادبم تا با کمک خدا بهترین کار انجام گیرد.بعد ازنزدیک به دو سال تلاش وپنجاه مصاحبه و تنظیم متن،دوست داشتم نام مناسبی که با روحیات ابراهیم هماهنگ باشد برای کتاب پیدا کنم. اول اسم ان را معجزه اذان انتخاب کردم بعد از مدتی حاج حسین را دیدم و گفتم: چه نامی را برای مجموعه پیشنهاد می کنید؟ایشان گفتند:اذان چون بسیاری از بچه های جنگ را به اذان هایش میشناختند به ان اذان های عجیبش . یکی دیگر از یچه های جنگ جمله شهید ابراهیم حسامی را گفت شهید حسامی به ابراهیم میگفت:عارف پهلوان»شب بود که داشتم به این موضوعات فکرمیکردم. قرانی کنار میز بود که توجهم به ان جلب شد. قران را برداشتم و در دلم گفتم خدایا این کار برای بنده صالح و گمنام تو بوده و میخواهم در مورد نام این مجموعه نظر قران را جویا شوم. بعد ادامه دادم:خدایا من نه استخاره بلد هستم نه میتوانم مفهوم ایات را درست برداشت کنم. بعد بسم الله گفتم و سوره حمد را خواندم . قران را باز کردم ان را روی میز گزاشتم ،صفحه ای که باز شده بود ورق خورد و چند صفحه جلوتر رفت و روی یک صفحه ایستاد. با دیدن ایات بالای صفحه مو بر بدنم راست شد. بی اختیار اشک بر چشمانم حلقه زد. در بالای صفحه ایه 109 به بعد سوره ی صافات جلوه گری میکرد که میفرماید: سلام بر ابراهیم اینگونه نیکوکاران را جزا میدهیم به درستی که او از بندگان مومن ما بود. 🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا