شهید سلیمانی: اگر بخواهم برای شهیدکاظمی نامهای بنویسم، خواهم نوشت "مرا ببر"
این شهید والامقام اینگونه میگوید: «من همیشه به احمد (شهید احمد کاظمی) میگفتم «الهی دردت بخوره تو سرم»، اصطلاح من بود نسبت به احمد، دورت بگردم.
من دلم میخواست واقعاً، آنچه مکنونات قلبی من است. از خدا این رو می خوام که خدا هر چه سریعتر به او ملحق کند. به او اگر بنویسم، این را خواهم نوشت من را ببر ...»
#کلام_شهید
#سخن_عشق
🌼🌷🌷🌷🌼
✨شهیدحاج احمدکاظمی ✨
خداوندافقط میخواهم شهیدشوم
شهیددرراه توخدایامرابپذیر
ودرجمع شهداقراربده.
خداونداروزی شهادت میخواهم که ازهمه چیزخبری هست الا شهادت.
ولی خداونداتوصاحب همه چیزوهمه کس هستی و قادرتوانایی،
ای خداوندکریم ورحیم وبخشنده،توکرمی کن،
لطفی بفرما،مرا شهیدراه خودت قرارده.
#شهید_حاج_احمد_کاظمی
#شهید_احمد_کاظمی
کلام شهید:
#شهدا از ما میخواهند راهشان را ادامه دهیم.
این راه راه روشنه...
فانوس به دست گرفته ایم برای چه؟؟؟!
══════•❀•══════
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷
خُدایا!
شَهادٺرا نَصیبمڪُن
دِلمبَراےحُسینخرازےپَرمیڪِشد
دِلمبراےشُهـَـداپَرمیڪِشد
دُنیارا رَها ڪُنید
دُنیارا وِل ڪنید
هَمهـ چیز را دَر آخِرَٺ پیدا ڪُنید
و رِضاے خُدا را
بر رِضاے مَخلوق ارجَحیٺ دَهید...
#شهید_احمد_کاظمی
🦋🕊🦋🕊🦋🕊🦋🕊🦋🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_زیبا
🟢 سردار رو سفید
✅ صحبت های رهبر انقلاب درباره
شهید احمد کاظمی
#پیشنهاد_دانلود
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
قسمتی از وصیتنامه شهید:💐
از درد دنیا، از دوری شهدا، از سختی زندگی دنیایی، از درد دست خالی بودن برای فردای آن دنیا، هزاران هزار حرف دیگر، كه در یك كلام، اگر نبود امید به حضرت حق، واقعاً چه باید میكردیم. اگر سخت است، خدا را داریم اگر در سپاه هستیم، خدا را داریم اگر درد دوری از شهدای عزیز را داریم، خدا داریم
#یادش_باصلوات
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
✨«خاطره ای ازشهید همت»
شهيد بزرگوار، حاج همت، پيش ازعمليات خيبر، درجمع نيروهاي لشكر27 محمدرسول الله گفت:✨براي اينكه خدا لطفش ورحمتش و آمرزشش شامل حال ما شود، بايد #اخلاص داشته باشيم؛براي اينكه ما اخلاص داشته باشيم، سرمايه مي خواهد كه ما ازهمه چيزمان بگذريم،وبراي اينكه از همه چيزمان بگذريم، بايد شبانه روزدلمان و وجودمان وهمه چيزمان باخدا باشد. اين قدرپاک باشيم كه خدا كلا ازما راضي باشد.
قدم برمي داريم براي #رضاي_خدا، حرف مي زنيم براي رضاي خدا، شعارمي دهيم براي رضاي خدا، مي جنگيم براي رضاي خدا،همه چي،همه چي بايد براي خدا باشد كه اگر اينطوربود، پيروزيم. چه بكُشيم و چه كشته شويم، پيروزيم وهيچ ناراحتي نداريم و شكست معنا ندارد.
شاید همه مون این خاطره رو بارها شنیده باشیم،اما چقدربهش فکرکردیم؟!
دانستن کافی نیست !
باید به دانسته ی خود عمل کنیم !
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
🍃💌#خاطره
محمدرضادهقان هشت ساله بود که پدر بستری شد بیمارستان.🚨
مادر مارا دور هم جمع کرد تا ختم صلوات بگیریم برای سلامتی پدر. سهم محمدرضا هم هزار صلوات بود. تسبیح 📿را برداشت و شروع کرد.
پنج دقیقه⏰ نگذشته بود که گفت: تموم شد!😳فرستادم.
زنگ بزنید بیمارستان اگه هنوز خوب نشده، باز بفرسم.
تعجب کردیم :چطوری انقدر زود فرستادی؟🤔
جلوی ما بفرست ببینیم!
گفت: فرستادم دیگه اینجوری: یه صلوات، دو صلوات، سه صلوات،...😐😄
کلا استعداد داشت در کاشتن لبخند بر لب دیگران!!!☺️
#نقل_از_خواهر_شهید 🌹
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
🌺🍂🌺🍃🌺
🍂🌺🍃🌺
🌺🍃🌺
🔵پابوس مادر🔵
خیلی دوست داشتنی بود. اگر ذره ای از او دلخور و ناراحت میشدم به هر طریقی دلم رو به دست می آورد، حتی پشت پاهامو میبوسید، هر روز صبح وقتی میخواست بره اداره میومد و پای منو میبوسید.
یکبار خواهرش این اتفاق رو دید و به من اشاره کرد و گفت دیدی چه کار کرد مادر؟
گفتم بله، کارِ هر روزش هست، من خودمو به خواب میزنم یکوقت خجالت نکشه
👈 شهید امیر لطفی
📚 مدافعان حرم
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
#خاطره_طنز
😊وضوی خاکشیر😊
شلمچه بودیم!
حاجی گفت: باید جاده تموم بشه. ساعت 10 شب بود که کارمون تموم شد. هوا شرجی بود و گرم. کار که تمام شد بلدوزرها رو گذاشتیم داخل سنگر ها. سوار ماشینها شدیم وراه افتادیم. من نشستم جلو آمبولانس . ماشین سرعت داشت وباد تندی می وزید داخل ماشین. پارچی جلو پایم بود. دست کردم داخلش پر از خاکشیر خشک بود .
مُشتم رو پر می کردم می گرفتم دم پنجره. باد خاکشیرها رو می پاشید به صورت بچه ها. هرازگاهی یکی از بچه ها می گفت: عجب گردو خاکیه! ک
لامصب باد با خودش شنم می آره! پارچ خاکشیر رو تا ته گرفتم جلو پنجره وبه روی خودم هم نمی آوردم تا رسیدیم به مقر.
آخرین دقیقه های دعای کمیل بود. صدای گریه بچه ها مقر رو پر کرده بود. دویدیم داخل سنگر تا ما هم گریه ای بکنیم وثوابی ببریم.
لامپها خاموش بود. گوشه ای رو پیدا کردیم و دور هم نشستیم. تا اومدیم جا خوش کنیم وبا بچه ها هم ناله بشیم دعا تموم شد. بلند شدند. سلامی به ائمه اطهار دادند وبرق ها رو روشن کردند. هنوز برق روشن نشده بود که همگی هاج و واج به همدیگه نگاه می کردیم واز هم می پرسیدیم چرا به ما می خندند؟! حاجی آمد جلوتر دست مرا گرفت وگفت: محسن! پس چرا تو با خاکشیر وضو نگرفته ای؟ دوباره صدای خنده سنگر رو پر کرد ومنم مثل یخ وا رفتم...
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
🌺🍂🌺🍃🌺
🍂🌺🍃🌺
🌺🍃🌺
🍃🌺
🔵مزد شهید🔵
از همان روزهای اول آشنایی رقیه از فنا حرف می زد. نمی گفت شهادت، می گفت فنا.
می گفت « این امکان و فرصت نصیب مردها شد که به جنگ بروند اما برای زن ها چنین امکانی فراهم نیست. دوست دارم به گونه ایی از دنیا بروم که اجر و مزد یک شهید داشته باشم.»
زندگیمان ساده و بی آلایش بود. به زیور آلات گرایشی نداشت. این برای من لذت بخش بود وقتی می دیدم از یک مراحلی گذشته است. او معتقد بود شهید واقعی کسی است که با تمام وجود وظیفه اش را انجام دهد.
👈 شهیده رقیه رضایی
📚 سایت فاتحان
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
🌸🍃
_روح الله به نظرت چیکار کنم که اراده ام زیاد بشه؟
+ این لباسای خوشگل رو دربیار،یه لباس پارچه ای ارزون و گشاد بپوش،متوجه بشی هیچی نیستی و باید همه چی رو بسازی،درست میشه!
🌱این راهکاری بود که خودش بهش عمل کرده بود
#شهیدروح_الله_قربانی
#یادش_باصلوات
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
🕊پرواز🕊
خواب دیدم: «در یک بیابان هستم. از دور گنبد امامزاده ابراهیم شهرستان بابلسر نمایان بود. وقتی به جلوی امامزاده رسیدم. با تعجب تعداد زیادی رزمنده را با لباس خاکی دیدم
هر رزمنده چفیه ای به گردن و پرچمی در دست داشت. آن رزمندگان از شهدای شهر بابلسر بودند. در میان آنها پدرم را دیدم که در سال 62 شهید شده بود. یک گل زیبا در دست پدرم بود.
بعد از احوالپرسی به پدرم گفتم: «پدر منتظر کسی هستید.» گفت: «منتظر رفیقت سید مجتبی علمدار هستیم.»
با ترس و ناراحتی گفتم: «یعنی چی؟ یعنی مجتبی هم پرید!»
💐 گفت: «بله، چند ساعتی هست که اومده این طرف. ما آمدیم اینجا برای استقبال سید. البته قبل از ما حضرات معصومین و حضرت زهرا(س) به استقبال او رفتند. الان هم اولیا خدا و بزرگان دین در کنار او هستند.»
🌷 این جمله پدرم که تمام شد از خواب بیدار شدم. به منزل یکی از دوستان تماس گرفتم. گفتم چه خبر از سید. گفت سید موقع غروب پرید.
📚برگرفته از کتاب علمدار،
رفقاخبردارید...!!
خبر دارید که شهید #رحیم_کابلی آن دلیرمرد خطه بهشهر آن نستوده مبارزه حق علیه باطل هنوز برنگشته...
از شهید #محمود_رادمهر خبری دارید...
بعد از اینکه یارانش در حال عقب نشینی بودند رفت تا اطلاعات خودی دست دشمن نیفته، رفت و دیگر کسی او را ندید...
از شیرمردانی مثل #سعیدکمالی . #علی_عابدینی . #سیدجواداسدی،
#حبیب_الله_قنبری شهید شدند خبری دارید...
هنوز از تو سوریه صدای اذان بچه ها می آید...
هنوز صدای مناجات رزمندگان از حرم حضرت زینب به گوش میرسد به گوش می رسد...
هنوز وصیت نامه شهدا خشک نشده؛
خواهرم حجاب...
هنوز که هنوز است شهدا می ترسند
از اینکه رهبر رو تنها بگذاریم...
و هنوز که هنوز است جوانانی مثل #علی_جمشیدی . #علیرضابریری . #حسین_مشتاقی . #سیدرضاطاهر . #رضاحاجی_زاده.
#حسن_رجایی_فر
برای شهیدشدن و پیوستن به شهدای مدافع حرم بند پوتینهایشان را محکم گره زده اند و نگذاشتند حرم جای حرامی ها شود و تا لحظه ی اخر مثل اربابمان حسین علیه السلام ترس را در وجود خود راه ندادند و الان سربلند پیش امام حسین علیه السلام هستند و در رکابش شهید شدند...
و هنوز که هنوز است مادرانی چشم انتظار جـگرگوشه هایشان هستند ...
ای کاش، بیاییم و به راه بیاییم ....
با ذکر #صلوات
اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم
دعا کنید شهیــــــد " باشیم"
نه اینکه فقط شهیــــــد" بشویم".
اصلا تا شهیـــــد نباشیم، شهیــــــد نمیشویم. .
تا حالا فکر کرده اید،
پشت بعضی دعاهای شهادت،
یک جور فرار از کار و تکلیف است.
سریع شهیـــــد شویم تا راحت شویم! . اما ..
دعا کنید قبل از اینکه شهیــــــد بشویم،
یک عمر شهیـــــد باشیم.
شهیـــــد که " باشیم"، خودش مقدمه میشود تا شهیـــــد هم "بشویم"
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊