eitaa logo
رفاقت با شهدا
3.6هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
647 ویدیو
15 فایل
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده🕊 تأسیس1399/2/25
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ادای احترام عروس و داماد عراقی به پاس رشادت‌های شهید حاج قاسم سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ سلام دوستان مهمون امروزمون داداش رسول هست🥰✋ *شهیدی که چشمان رنگی‌اش را کسی ندید*✨ *شهید رسول پور مراد*🌹 تاریخ تولد: ۲۶ / ۱۲ / ۱۳۶۷ تاریخ شهادت: ۲۰ / ۷ / ۱۳۹۴ محل تولد: تاکستان / قزوین محل شهادت: سوریه 🌹خواهرش← *در رشته مهندسی الکترونیک فارغ التحصیل شد🍃چند ماهی بود که با دخترعمه ۱۹ ساله ام عقد کرده🎊و قرار بود بعد از بازگشت از سوریه مراسم عروسی نیز برگزار شود🎊 که آسمانی شد🕊️ نماز اول وقتش هیچ وقت ترک نشد📿 و همیشه در طول شبانه روز با وضو بود📿صبح های جمعه ندای یا صاحب الزمان(عج) در دعای ندبه‌اش بلند بود💚 و هیچ وقت آن را ترک نمیکرد*🍃به ما چیزی در خصوص کارهایش نمی گفت *اما چند روز قبل از رفتنش به زیارت امام رضا(ع) رفت💛 و بعد هم از همه حلالیت طلبید🍂و گفت: برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) به سوریه می رود*💛 به محرم و نامحرم بسیار اهمیت می داد🌷 *و به دختران و بانوان فامیل و دوست توصیه می کرد در معرض نگاه و دید نامحرم قرار نگیریم*🌷میگفت اگر من هم نبودم دعای ندبه را ترک نکنید و باشکوه آن را برگزار کنید🍃 *او از بس سر به زیر بود و به محرم و نامحرم توجه میکرد چشمان رنگی‌‌اش را کسی ندید💚 او از تک تیراندازهای ماهر سپاه بود🍃 با تخصص و هوش بالایی که داشت می درخشید🍂عاقبت او با اصابت تیر مستقیم💥 شربت شهادت را نوشید*🕊️🕋 *شهید رسول پور مراد* *شادی روحش صلوات*💙🌹 Zeynab:Roos..🖤💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷عملیات خیبر به گونه‌ای بود که با استانداردهای پروازی همخوانی نداشت و در هیچ کجای دنیا خلبانان زبده جهانی هرگز کارهایی را که هوانیروز در آن عملیات انجام داد، انجام نداده‌ است و در هیچ کتابی حتی به صورت حکایت و داستان و افسانه چنین حرکت‌هایی بازگویی نشده است. 🌷ما در این عملیات شبانه روز پرواز می‌کردیم و در مدت سه روز توانستیم یگان‌های زیادی از نیروهای خودی را «هلی برن» (جا به جا) کنیم. فداکاری و ایثار سربازان امام زمان (ع) در این عملیات همیشه خواهد ماند و اگر صدها کتاب در این‌باره نوشته شود باز هم کم است. به غیر از نیروهای مسلح که درگیر جنگ بودند مردم غیرنظامی نیز با ما همدل بودند، چرا که کمک‌های مردمی در تمام جبهه‌ها جلوه‌گر بود و به غیر از آن هر جا هر کسی کمکی می‌توانست بکند انجام می‌داد. 🌷در این عملیات بود که در حین یک پرواز، من دچار نقص فنی شده و مجبور شدم در نزدیکی چادرهای عشایر فرود بیایم بلافاصله عشایر به طرف بالگرد ما آمده و وقتی فهمیدند ما نیروهای ایرانی هستیم شروع به پذیرایی از ما کردند و هر چه دوغ و ماست و کره و نان محلی داشتند برای ما آوردند و به گرمی از ما استقبال‌ کردند. 🌷ما تا آمدن بالگرد ۲۰۶ که تیم فنی را می‌آورد ساعتی مهمان آن عشایر بودیم. وقتی بالگرد تعمیر و آماده پرواز شد با تمام وجود از عشایر تشکر کردیم و در حالی‌که از شوق، اشک در چشمان‌مان حلقه زده بود به آنها گفتیم که: «شما با این پذیرایی خود خستگی چند روزه عملیات خیبر را از تن ما زدودید.» راوی: سرهنگ خلبان علیرضا حق‌شناس 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
...!! 🌷در بخش اعصاب بیمارستان قائم مشهد بستری بودم. برادر مجروحی به نام کاظم رضایی به علت ناراحتی اعصاب در بخش ما بستری بود. می‌گفت: در عملیات خیبر مجروح شده‌ است. ایشان فقط گردنش حرکت می‌کرد و بقیه اعضای بدنش تکان نمی‌خورد. 🌷بعد از دوازده روز بستری بودن در بیمارستان، تعدادی از اعضای خانواده‌اش به ملاقاتش آمدند. وقتی مدت ملاقات به پایان رسید و اعضای خانواده‌اش از کنارش رفتند. شروع کرد به گریه کردن. همین طور که گریه می کرد امام زمان (عج) و امام رضا (ع) را صدا می‌زد و اشک می‌ریخت. 🌷من که با دیدن گریه‌هایش تعجب کرده بودم پیشش رفتم و گفتم: کاظم جان چه شده‌است؟ چرا گریه می‌کنی؟ تو که در این مدت از همه ساکت‌تر بودی، چرا امشب ناراحت هستی؟ شما که باید به خاطر آمدن خانواده‌ات خوشحال باشی خدا را شکر کن. هر چه تلاش کردم تا او را آرام کنم نتوانستم. 🌷برای این‌که ببینم موضوع از چه قرار است، علت ناراحتی‌اش را جویا شدم. چیزی نمی‌گفت و همین طور گریه‌ می‌کرد. وقتی اصرار زیاد مرا دید گفت: محمد جان نمی‌دانم امروز ملاقات کننده‌های مرا دیدی یا نه؟ گفتم: دیدم. گفت: امروز همسرم تنها فرزندم ـ فاطمه را به همراه خودش به ملاقاتم آورد، وقتی دخترم را دیدم خیلی خوشحال شدم و خون دیگری توی رگ‌هایم جاری شد. 🌷....من دخترم را خیلی دوست دارم همیشه وقتی فاطمه را می‌دیدم، او را بغل می‌کردم و می‌بوسیدم اما امروز که بچه‌ام را کنارم روی تخت گذاشتند. هر چه تلاش کردم تا او را در آغوش بگیرم و ببوسم، دست‌هایم حرکت نکرد و آخر نتوانستم بعد از مدت‌ها جدایی از فرزندم او را در آغوش بگیرم و ببوسم و این امر باعث شد که قلبم آتش بگیرد. راوی: رزمنده دلاور محمد حاجیلری ❌❌ آقایان مسئول! شما چقدر تو آتیش زدن قلب کاظم‌های وطن دخیل هستین ؟؟!!! 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
revayatgari_4.mp3
2.58M
حسین یکتا 🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ آرامش دلم تنها خداست ❤️ داری به خدا نزدیک بشے؟ ما داریم تمرین میکنیم برای نزدیک شدن به خدا یک یاعلی بگو بزن رو لینک 👇👇👇👇 ↶ https://eitaa.com/joinchat/1130168404C9e93fa7632
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ سلام دوستان مهمون امروزمون داداش مجید هست🥰✋ *صبحِ آخرین روز*🕊️ *شهید مجید شهریاری*🌹 تاریخ تولد: ۱۶/ ۹ / ۱۳۴۵ محل تولد: زنجان تاریخ شهادت: ۸ / ۹ / ۱۳۸۹ محل شهادت: تهران 🌹 *قصه ترور «مجید شهریاری»🎥 در یک سریال "صبح آخرین روز" ساخته شده است🍃* همسرش← صبحی با دکتر از منزل بیرون رفتیم🚘 *به علت آلودگی هوا🌫️ و زوج و فرد شدن خودروها،‌ دکتر نمی توانست خودرو بیاورد☘️ با خودروی من رفتیم*🍂 به پسرم محسن هم گفتیم با ما بیاید اما گفت *کلاس دانشگاه او ساعت 10 صبح است🕙 و این لطف خدا بود که نیاید تا شاهد این حادثه نباشد*🥀آقا مجید شروع به گوش کردنِ *تفسیر قرآن آیت الله جوادی آملی کرد💚 حدود ششصد متر در بزرگراه ارتش رفته بودیم🍃 که یک موتوری نزدیک ماشین شد🏍️ در همین حین راننده فریاد زد دکتر برو بیرون*💥 کمربند آقا مجید باز نمیشد🥀 *راننده سریع پیاده شد🍂من رفتم درِ سمت دکتر را باز کنم🍂که در همین حین بمب جلوی صورت من منفجر شد*💥 حرارت اولیه انفجار را در صورتم احساس می‌کردم💥 *خواستم بروم به مجید کمک کنم اما نمی‌ توانستم حرکت کنم🥀و فقط می‌ گفتم مجید من.🥀از حرکت راننده که توی سر خودش میزد🥀فهمیدم مجیدم شهید شده.🕊️دانشمند فرزانه💫 و استاد فیزیک هسته‌ای دانشگاه شهید بهشتی💚 در یک عملیات تروریستی🥀💥 به درجه رفیع شهادت نائل شد*🕊️🕋 *شهید دکتر مجید شهریاری* *شادی روحش صلوات*💙🌹 Zeynab:Roos..🖤💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کومله ، میخواست کاری کنه که سرهنگ از مهاباد بره . واسه همین نوازادش رو دزدیدند و سر از تنش جدا کردند ! بعد ، پیکر نوزاد رو همراه با نامه ای فرستادند در خونه اش ! سرهنگ تا پیکر بی سر نوزادش رو دید با چشمانی اشکبار گفت : خدایا قربانی (اصغرم ) را قبول کن ! بعد ، صداشو صاف کرد و گفت ؛ ضد انقلاب بداند ، یک قدم هم عقب نشینی نخواهم کرد ! برگرفته از :کتاب ، "سرداران بی سر" صفحه ۲۵ 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 ،@ baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ امیر خیلییی بامعـــــرفت بود.. جلوی درب مسجد ایستاده بودیم، یه چرخی هم که بارش میوه ی طالبی بود جلو مسجد داشت میفروخت، یه آقایی که داشت سوا میکرد یه طالبی از دستش افتاد و له شد. بدون اینکه فروشنده ببینه گذاشت رو چرخ و بقیه رو خرید و رفت، امیر که این صحنه رو دید رفت جلو همون طالبی له شده رو خرید، اون طالبی رو خرید بدون اینکه فروشنده متوجه بشه. شهیدی‌که‌ هر روز صبح ‌پای‌ مادرش ‌را میبوسید... 🔸 شهید مدافع حرم امیر لطفی 🔹تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۹/۲ برای شهدا تبلیغ کنیم: 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
revayatgari_5.mp3
1.84M
حسین یکتا 🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
! ... 🌷در عملیات کربلای ۵، سه بار وارد عملیات شدیم. در قسمت کانال ماهی پشت دریاچه ماهی، یک پل دوقلو بود که عراقی ها آن را کار گذاشته بودند. شهید عرب زاده اولین نفر به عراقی ها بود. خاک شلمچه سفت و محکم بود. شهید عرب زاده با بیل و کلنگ کوچک، سنگری کنده بود و درازکش خوابیده بود توی سنگرش. 🌷عراقی ها پاتک کردند، دفعه سوم برای فریب آمدند. تعدادی دستشان را بالا گرفته بودند و جلو می‌آمدند. شهید عرب زاده گفت: ایرانمنش فکر کنم عراقی ها دارند می‌آیند تسلیم شوند. گفتم: فکر کنم کلک می‌زنند. رفتم سراغ رشیدی و حاج یونس زنگی‌آبادی. آن‌ها گفتند مواظب باشید. با حاج قاسم هم صحبت کردند، ایشان هم گفت: مواظب باشید و آتش نکنید تا خوب جلو بیایند. و نگذارید یک نفرشان هم زنده بمانند. 🌷به ۵۰ متری ما که رسیدند، شهید ماشاءالله رشیدی گفت: آتش. شهید عرب زاده بلند شد و با تیربار هجومی و بچه ها هم با کلاش و آر.پی.جی شروع کردند به زدن عراقی ها. نفرات اول که افتادند دیدیم نفرات بعدی با تجهیزات کامل دارند ما را می‌زنند. درگیری که تمام شد عراقی هایی که کشته شده بودند، افتاده بودند توی کانال. شهید عرب زاده گفت: من می‌روم توی کانال تا وضعیت مجروحان را ببینم. کانال محاصره بود و در روز نمی‌شد به آنجا رفت. 🌷ایشان به داخل کانال رفته بود و شهید محسن رشیدی را در حالیکه تیر خورده بود و به شدت مجروح بود، آنجا دیده بود و چون محاصره بود نمی‌شد شهید رشیدی را به عقب منتقل کند. شهید عرب زاده می‌گفت: احساس کردم حال رشیدی خوب نیست و لب هایش تکان می‌خورد. نمی‌توانستم صدایش را بشنوم. گوش‌هایم را به دهنش چسباندم. دیدم دارد شعر می خواند: میان عاشق و معشوق رمزی است چه داند آنکه اشتر می چراند راوی: رزمنده دلاور عباس ایرانمنش 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂شهر اگر سقوط کرد آن را پس می گیریم مواظب باشید ! ایمان تان سقوط نکند‼️ 🌷🕊شهید محمد جهان آرا فرمانده سپاه خرمشهر 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا