eitaa logo
در جمع شهیدان
183 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
981 ویدیو
6 فایل
امروزه زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر ازشهادت نیست. (مقام معظم رهبری) کانال ولایی ما 👈 @zohoore_ghaem ارتباط با خادم 👈 @mohebolmahdi   
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️اللهم عجل لولیک الفرج ‌خورشید من از دیار شب کرده عبور ‌ای کاش کند ز مشرق عشــق ظهور ‌هـــر لحــظه در انتـــظار آنـــم بـرسـد ‌با خــود ببــرد مـــرا بـه مهمانـی نــور
گلبرگِ سپیده عطرِ شبنم دارد خورشید، سلام و بوسه باهم دارد نان هست، پنیر و غزل و چایی هست صبحانه ی من فقط شما را کم دارد 🤚 سلام، صبحتون شهـدایی💐 ─═┅═༅🇮🇷𖣔🌹𖣔🇮🇷༅═┅┅─ 🤲 اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید با شهداء 🌷 همنشین شوید 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2041578225C2328d02bfd @ba_Shaheidan
1️⃣سالروز عروج ملکوتی شهیدعلی مدد ابراهیمی مرزیکلا نام پدر : علی نام مادر:مرضیه ابراهیمی تاریخ تولد :1343/01/03 تاریخ شهادت : 1362/05/30 محل شهادت : اشتهاردکردستان گلزار:شهدای مرزیکلا، بابل ❤️مادرشهید: در کردستان و در آن هوای سرد، لباس خود را به نیروهای تحت امرش می‌داد تا گرم شوند.در آخرین مرخصی‌اش، در برداشت شالی به من و پدرش کمک کرد. او همه کیسه‌های برنج را به تنهایی در پشت‌بام خانه انبار کرد. گفتم: پسرم! ان‌شاءالله این محصول خرج دامادی‌ات شود! اما خواست خدا این بود که صرف مراسم شهادتش شود. عکس آن روز علی‌مدد درکنار پدرش و دیگر شالیکاران، آخرین یادگاری به‌جامانده از اوست. 🌹زمان کارگر،همرزم شهید: هرگز بدون وضو لباس پاسداری نمی‌پوشید؛ چراکه احترام خاصی نسبت به آن قائل بود. آن زمان که کسی در کردستان با لباس سپاه تردد نمی‌کرد، او به این لباس عشق می‌ورزید و با همین پوشش، در آن‌جا حاضر می‌شد.و سرانجام، علی‌مدد در 30/5/62 در شهرك اشتهار كردستان به فیض والای شهادت نائل آمد و پيكر پاکش در گلزار شهداي زادگاهش به خاك سپرده شد. ─═┅═༅🇮🇷𖣔🌹𖣔🇮🇷༅═┅┅─ 🤲 اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید با شهداء 🌷 همنشین شوید 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2041578225C2328d02bfd @ba_Shaheidan
شهید علی مدد ابراهیمی: 🌺خداوند جان و مال اهل ایمان را به بهای بهشت خریداری کرده است سعادت انسان در آن است که در راه خدا جهاد کند و از ملل و جانش بگذرد و خدا دوست دارد آنهائیکه در راه پیکار می کنند و از جان و مالشان می گذرند. من از خداوند بزرگ می خواهم که مرا جزء رهروان راه حسین قرار دهد و مانند همراهان حسین (ع) که در برابر کفر قیام کرده تا آنان را از پای درآوریم. 🌹خدا! از تو خجالت می کشم در روز قیامت سردار شهیدان بدنش پاره پاره باشد و من سالم باشم بار پروردگارا از تو می خواهم که صلاح دانستی شهید شوم ضمن اینکه به تمام مقربانت قسمت می دهم که مرگ در رختخواب را نصیبم نکن و اگر شهادت را نصیبم گردانی بدنم تکه تکه شود تا اینکه در صحرای محشر شرمنده نباشم. تشییع پیکر پاک ومطهر شهید والامقام علی مدد ابراهیمی توسط مردم شهیدپرور بابل ─═┅═༅🇮🇷𖣔🌹𖣔🇮🇷༅═┅┅─ 🤲 اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید با شهداء 🌷 همنشین شوید 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2041578225C2328d02bfd @ba_Shaheidan
2️⃣سالروز عروج ملکوتی شهید یوسف محمدزاده تقارچی(نفر اول از سمت چپ) نام پدر : صادق نام مادر : مریم بابا جان پور تاریخ تولد :1341/05/10 تاریخ شهادت : 1364/05/30 محل شهادت : دهلران گلزار : نقارچی محله ،بابل 🌺 در سال 1341 در روستای نقار چی محله شهرستان بابل متولد شد و او دوران کودکی را در روستا گذرانده و بعد از 7 سالگی روانه مدرسه شده و تا پایان تحصیلات ابتدایی ادامه داد و سپس به حرفه رانندگی به تهران رفت و تا قبل از سربازی در همانجا خدمت رانندگی مشغول بوده و سپس به سربازی رفت و بعد از اعزام به سربازی بعد از سه ماه روانه منطقه جنوب کشور شد و تا 21 ماه خدمت نمود . 🌹و همچنین اخلاق و رفتار شهید محمد زاده بی نهایت خوب بوده است و همیشه آنها را به ذکر یاد خدا و همچنین کارهای عبادتی می پرداخت و همچنین در کارهای خانگی خیلی فعالیت داشته وافراد محل بی اندازه از رفتار اوراضی بودند شهید در جبهه های فعالیت چشمگیری داشته و بعد از 21 ماه در جبهه جنگ با صدامیان مزدور سرانجام در تاریخ 1364/05/30 به شهادت نایل آمد. روحش شاد صلوات🌺 ─═┅═༅🇮🇷𖣔🌹𖣔🇮🇷༅═┅┅─ 🤲 اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید با شهداء 🌷 همنشین شوید 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2041578225C2328d02bfd @ba_Shaheidan
سالروز عروج ملکوتی شهید حسن مفیدیان نام پدر : علی اصغر نام مادر: ام البنین هدایتی تاریخ تولد :1346/03/05 تاریخ شهادت : 1364/05/30 محل شهادت : هورالعظیم گلزار : گلزار زوار محله - روستای خاریک ساری ✍️انسان تا جوینده خدا نباشد او را نمی شناسد وتا او را نشناسد دوست دار او نمی شود وتا محبوب او نشود عاشق نمی شود وتا عاشق نباشد شهید نمی شود ومصداق کامل عالم سلوک مگر کسی غیر از است و اوج سلوک وعرفان است ای شقایق های در خون تپیده امام دستی برارید و ما را از منجلاب گناه برکشید که شما ید الله هستید آری شما کبوتران حریم آسمان وحدت اید که جز شما کسی توان پرواز در آن آسمان را ندارد ای مرغان خوش الحان ملکوت نغمه ای بسرایید که دلهایمان سخت مدهوش الحان شماست(وعند ربهم یرزقون ) یاد و نام شهادت شهید حسن مفیدیان رزمنده دلاور اطلاعات عملیات لشکر 25 کربلا را گرامی میداریم. ✍️همرزم شهید : علی قدیانی ─═┅═༅🇮🇷𖣔🌼𖣔🇮🇷༅═┅┅─ گنجینه‌ای از مطالب ناب مهدوی ولایی شهدایی معرفتی و نهج البلاغه به کانال بپیوندید👇 @zohoore_ghaem @ba_Shaheidan
شهدای 30 مرداد استان گلستان 🌹محمدجعفر شربتی از بندرگز 🌹ارازدردی ندری از بندرترکمن 🌹علی اکبر بهرامی زندان چال مینودشت ─═┅═༅🇮🇷𖣔🌼𖣔🇮🇷༅═┅┅─ گنجینه‌ای از مطالب ناب مهدوی ولایی شهدایی معرفتی و نهج البلاغه به کانال بپیوندید👇 @zohoore_ghaem @ba_Shaheidan
🌹 علی های امروز 30 مرداد از سبزوار که با خونشان در چنین روزی درخت انقلاب را آبیاری کردند شهیدان 🌹علی مزینانی 🌹و علی برغمدی ─═┅═༅🇮🇷𖣔🌼𖣔🇮🇷༅═┅┅─ گنجینه‌ای از مطالب ناب مهدوی ولایی شهدایی معرفتی و نهج البلاغه به کانال بپیوندید👇 @zohoore_ghaem @ba_Shaheidan
شهدای 30 مرداد استان خراسان شمالی 🌺علی اصفر تاج محمدی اسفراین / 🌺و محمد رضا اکبری از مانه وسملقان خراسان شمالی ─═┅═༅🇮🇷𖣔🌼𖣔🇮🇷༅═┅┅─ گنجینه‌ای از مطالب ناب مهدوی ولایی شهدایی معرفتی و نهج البلاغه به کانال بپیوندید👇 @zohoore_ghaem @ba_Shaheidan
❣وقت خداحافظی مادر ازش پرسید: علیرضا کی برمی‌گردی؟ گفت: وقتی راه کربلا باز شد..! پیکر علیرضای ۱۶ساله، ۱۶ سال بعد مصادف با اعزام اولین کاروان به کربلا در فکه‌ی شمالی پیدا شد ... @defae_moghadas2
❣ امروز ما راه کربلا را از دفاع مقدس داریم. 🕌 در راه کربلا که باشیم ، همه چیز رنگ و بویی شهدایی دارد ، همی چیز حسینی می‌شود و امروز ما در راه کربلا هستیم... ◇ ما هنوز در راه کربلا و عاشورا داریم حرکت می‌کنیم... ◇ کربلا، کربلا ما داریم می آییم... @defae_moghadas2
❣انسان یک تذکر در هر ۴ ساعت به خودش بدهد بد نیست! بهترین موقع بعد از پایان نماز است وقتی سر به سجده میگذارد، مروری بر اعمال صبح تا شب خود بیندازد آیا کار او برای رضای خدا بوده یا خیر؟ @defae_moghadas2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣ گروهان ناصر به عنوان پشتيبان وارد تپه ريشن شد و تپه را تصرف کرد. بعد از تصرف تپه وقتي من را ديد، با شرم، به خاطر اينکه در احتياط نمانده، سرش را پائين انداخت و گفت: بابا علي حلالم کن! دست بازکردم تا او را در آغوش بگيرم، خم شد و دستم را بوسيد. در حالي که به سمت تپه بر مي گشت با لبخند گفت: حاجي اگه رفتم اسم اين تپه را بگذاريد تپه شهيد وراميني! وقتی خبر شهادت ناصر را پشت بی سیم به من دادند، پایم سست شد و تنم لرزيد. به هر ترتيب محاصره را شکستيم. به قاسم مهدوي که جانشين گردان بود گفتم کسي از بچه ها روي زمين نمونه، همه را بفرست عقب! گفت: نمي خواهي ناصر را ببيني؟ گفتم نه! وقتي قاسم آمد، از ناصر گفت و خنده زيباش در زمان شهادت. دلم لرزيد کاش باز مي ديدمش و به او مي گفتم که از او ناراحت نيستم. اشک در چشمم پيچيد. در همين زمان راديو تحويل سال جديد يعني سال 1367 را اعلام کرد. چشمم افتاد به دو بسيجي که برانکاردي را عقب مي بردند. گفتم اين کيه؟ گفتند: شهيده، توي مسير افتاده بود. به قاسم گفتم مگه همه را منتقل نکردي؟ گفت: چرا، خودم کنترل کردم، همه را سوار نفربر کردم. گفتم پس اين کيه؟ گفت: حتماً تو چرخش نفربر افتاده. پتو را کنار زدم، ديدم ناصره. چقدر باوفا بود، دوست نداشت بدون خداحافظي و با ناراحتي از پیش من برود. پيراهنش را کنار زدم ببينم، کجايش زخم شده.ترکش به اندازه قلبش سينه را شکافته و ديگر چيزي به اسم قلب در سينه اش نيست! ياد دمي افتادم که ناصر مي گرفت: اگر قلب مرا بشکافند روش نوشته يا حسين(ع) روش نوشته يا زهرا(س) @defae_moghadas2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣ببینیم در خط مقدم نبرد با دشمن ، این رزمنده با چه آرامشی صحبت میکند و بشنویم صدای دلنشین شهید آوینی را که این صحنه را چگونه روایت میکند ... شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات @defae_moghadas2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 فیلم کمتر دیده شده از که، در اربعین زائران را واکس می‌زد. 🔹️ خیلی حرف است سردار سپاه باشی و مثل آدمای عادی رفتار کنی و یا بهتر بگویم کاری کنی که آدمهای عادی هم کمتر انجام می دهند. ◇ اربعین ۹۳ برای پیاده روی اربعین به کربلا رفت. ◇ در بین راه ساعت ها و روزها در گوشه ای می‌نشست و واکس در دست کفشهای زوار امام حسین(ع) رو واکس می زد. ◇ فیلم حاضر متعلق به سردار شهید مدافع حرم، «حاج هادی کجباف» در حال واکس زدن کفش زوار حسینی است. ◇ یک سری افراد هم، حنجره پاره می‌‌کنند و می‌گویند که شهدای مدافع حرم، دنبال پول و عشق جنگ و کشت و کشتار بودند. ◇ راستی کدام عقل سلیمی قبول می‌کند که چنین آدمایی، که جان خود را بر کف داشتند، برای پول، پای در دفاع از حرم گذاشتند.!! ─═┅═༅🇮🇷𖣔🌹𖣔🇮🇷༅═┅┅─ 🤲 اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید با شهداء 🌷 همنشین شوید 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2041578225C2328d02bfd @ba_Shaheidan
27.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 شهید حاج قاسم سلیمانی: یک استاد ادبیات مسیحی جمله‌ی زیبایی دارد هر آیینی چه آسمانی و چه غیر آسمانی اگر شخصیتی چون حسین نداشته باشد، دینی زمینی است و از بهشت بی‌بهره خواهد بود. ─═┅═༅🇮🇷𖣔🌹𖣔🇮🇷༅═┅┅─ 🤲 اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید با شهداء 🌷 همنشین شوید 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2041578225C2328d02bfd @ba_Shaheidan
soleimani.mp3
8.4M
زیارت عاشورا با صدای شهید قاسم سلیمانی 😭 ─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅─ گنجینه‌ای از مطالب ناب مهدوی ولایی شهدایی معرفتی و نهج البلاغه به کانال بپیوندید👇 @zohoore_ghaem @ba_Shaheidan
صبر مدبرانه و حکیمانه رهبر فرزانه انقلاب در شهید القدس، دکتر اسماعیل هنیه، بیشترین فشار و ضربه روحی_روانی را بر پیکره رژیم منحوس و کودک‌کش اسرائیل و حامیان جنایتکارش وارد آورده است. وحشت و ترسی که این روزها بر سرزمین‌های اشغالی سایه افکنده و آنها را مجبور به فرار یا سکونت در پناهگاهها کرده؛ نوید بخش اضمحلال و نابودی این رژیم خبیث است. طولی نخواهد کشید که تمامی چشمهای منتظر و نفس‌های حبس شده، له شدن اسرائیل کودک‌کش را زیر نعلین مقام عظمای ولایت به نظاره خواهند نشست و محقق شدن وعده الهی همگان را شگفت‌زده خواهد کرد. سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مُنقَلَبٍ ینقَلِبونَ ✍ ─═┅═༅🇮🇷𖣔🌹𖣔🇮🇷༅═┅┅─ 🤲 اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید با شهداء 🌷 همنشین شوید 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2041578225C2328d02bfd @ba_Shaheidan
❣عملیات قدس3 بود. هر دو پایم زخمی شده بود. توان ایستادن نداشتم. چهاردست‌وپا، از همان تپه بالا رفتم. دیدم حدود ده نفر از بچه‌های خودمان توسط عراقی‌ها اسیر شده‌اند. نیروهای دشمن هم با هلیکوپتر و ماشین در حال انتقال نیرو به منطقه بودند. چهاردست‌وپا به سمت سلیمان برگشتم و کنارش خوابیدم. هزار فکر و خیال به ذهنم می‌آمد از اسارت تا شهادت. می‌ترسیدم دو عراقی که زده بودم، هنوز زنده باشند و بگویند ما آنها را زده‌ایم و آنها به‌تلافی ما را تکه‌تکه کنند. حتی این فکر به ذهنم آمد که خودم و سلیمان را خلاص کنم، اما به خودم گفتم خودکشی حرام است. بهتر است به خدا توکل کنم و همه چیز را به خدا بسپارم. یک‌ساعتی همان جا افتاده بودیم. بالاخره دو سرباز عراقی از راه رسیدند. به ما که نزدیک شدند، یکی یک لگد به ما زدند. تکان نخوردیم. فکر کردند مرده‌ایم. رد شدند و به سمت بالا تپه جایی که سنگر مخفی بود رفتند. بالای سر دو عراقی کشته شده نشستند. یکی دست جنازه را گرفت، دیگری پایش را و از آنجا بردند. خیالم راحت شد که به درک واصل شده‌اند و زنده نیستند. تا حدود ساعت 12 ظهر آنجا افتاده بودیم. خونریزی و تشنگی امانم را بریده بود. باز عراقی‌ها برای جستجو آمدند. بالای سر ما که رسیدند، باز به ما لگد زدند، هی ما را این‌طرف و آن طرف می‌کردند و لگد می‌زدند. دیگر مرده‌بازی، فایده‌ای نداشت، اگر از تشنگی تلف نمی‌شدیم، با این ضربه‌ها جانمان در می‌آمد. به امید اینکه حداقل با آب سیراب شوم، دستم را تکان دادم و گفتم: نزنید! ناله سلیمان هم با این لگدزدن‌ها بلند شده بود. من را بلند کردند. لنگ‌لنگان چند قدمی رفتم. سلیمان را بلند کردند که راه برود. به زمین افتاد. اصلاً نای ایستادن نداشت. دو پایش را گرفتند و شروع به کشیدن کردند. با همین حال ما را به یک سنگر زیر زمینی بردند. وارد سنگر که شدیم، کتک‌زدن هم شروع شد. سلیمان فقط می‌گفت یا الله. او را می‌زدند و با لگد به زخم‌هایش می‌کوبیدند و می‌گفتند: بگو مرگ بر خمینی! سلیمان درد می‌کشید و با ته‌مانده توانش می‌گفت: مرگ بر صدام، یزید کافر! باز با لگد به شکم پاره‌اش می‌کوبیدند و سلیمان محکم‌تر می‌گفت: مرگ بر صدام! آن‌قدر زدند که دیگر صدایش در نیامد. بعد از ساعتی ما را با چشمان بسته سوار ماشین کردند. نفهمیدم چند نفر در پشت ماشین هستیم، اما از صداهایی که در ماشین بود، فهمیدم آقای مراد نیکنام، جانشین گروهان هم که برای نجات ما آمده بود در ماشین است. ما را به زندانی در شهر الاماره عراق بردند. آنجا ما را در اتاقی حبس کردند که سلیمان بر اثر جراحت‌هایی که داشت دار فانی را وداع گفت و به شهدای کربلا پیوست. 👆راوی آزاده، مرحوم سید محمد تقوی 🌹🌷🌹 هدیه به شهید سلیمان فرخاری صلوات- شهدای فارس ─═┅═༅🇮🇷𖣔🌹𖣔🇮🇷༅═┅┅─ 🤲 اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید با شهداء 🌷 همنشین شوید 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2041578225C2328d02bfd @ba_Shaheidan
سردار شهید سلیمان فرخاری
❣خواست برود. گفتم: سلیمان پدرت خواب شهادت را دیده است، می‌دانم اگر بروی برنمی‌گردی. خنده زیبایی، میان محاسن بورش نشست و گفت: فدای پدر و مادری که پیشاپیش خواب شهادتم را هم دیده‌اند. رفت. وقتی رسید، زنگ زد و گفت: شانه‌ام خرد شد، از سنگینی این نان و حلواها، ولی بچه‌ها خوردند و دعایت کردند. مدتی بعد خبر دادند در عملیات قدس 3 مفقود شده است. در آخرين نامه اش که ساعتی قبل از عملیات قدس 3 نوشته بود، خطاب به ما نوشته بود: اين دفعه با دفعات قبل فرق کرده‌ام و بايد هم فرق بکنم . اگر شهيد شدم و جسدم پيدا شد به خاک بسپاريد و اگر جسدم پيدا نشد بر سر قبر شهيد رحمت الله باقر پوريان پسر دائي ام برويد که من با ايشان هيچ فرقي ندارم . این آخرین چیزی بود که از سلیمان به دستمان رسید. هنوز نور امیدی بود که شاید به اسارت درآمده است. از وقتی خبر مفقودی‌اش را آوردند، رادیو را از خودم دور نمی‌کردم. همه خبرها و همه پیام‌های رادیو بغداد را با وسواس و دقت دنبال می‌کردم. یک شب خوابیده بودم و رادیو عراق کنارم روشن بود. به‌وضوح شنیدم که می‌گوید: سلیمان فرخاری ۲۳ساله اعزامی از لارستان فارس بعد از دستگیری جان داد! با خودم گفتم از بس در فکر سلیمان هستم، دچار توهم شده‌ام. نمی‌خواستم باور کنم و به کسی نگفتم. روز بعد از نگاه دیگران، حدس می‌زدم آنها هم این پیام را شنیده باشند، اما دوست نداشتم باور کنم و از زبان کسی بشنوم که سلیمان شهید شده است. پنج سال با همین انتظار و دل‌آشوبه گذشت. جنگ تمام شد. بالاخره اسرا آزاد شدند و برگشتند. آزاده‌های لار هم آمدند. مراسم استقبال در حسینیه اعظم شهر بود. با بیم و امید خودم را به حسینیه رساندم. آزاده‌ها یکی پشت بلندگو می‌رفتند و چند کلام حرف می‌زدند. نوبت "مراد نیکنام" شد. تا شروع کرد، گفت: سلیمان فرخاری هم در آغاز اسارت در کنارم به شهادت رسید... دیگر چیزی نمی‌شنیدم جز صدای قلبم. چادرم را روی صورتم انداختم و گلویی پر بغض، به خانه برگشتم و با خودم و خدایم خلوت کردم. ساعتی بعد پسر بزرگم آمد. گفت: مادر، دیگر منتظر سلیمان نباش، سلیمانت شهید شده! نگاهش کردم و گفتم: خدا را شکر، بچه من که از شاهزاده قاسم عزیزتر نیست! می‌گفتند شهید شده، اما پس جنازه‌اش کجا جامانده بود که برنمی‌گشت و من هر شب در انتظار فردایی که قرار بود سلیمان برگردد، به خواب می‌رفتم. 16 سال از آخرین خداحافظی ام با سلیمان می‌گذشت که خواب دیدم، پنج خانم از درب بسته منزل وارد شدند و من را به بازگشت سلیمان مژده دادند. گفتم: شما که هستید؟ گفتند: فرزندت، سلیمانت را از که خواسته‌ای؟ گفتم: از حضرت زینب، از حضرت زهرا! لبخند زدند و گفتند: خوب ما هم زهراییم و زینب، خدیجه، رقیه و ام‌کلثوم! بیدار شدم. با این مژده باید آماده برگشت سلیمانم می‌شدم. نور امیدی در دلم پیدا شده بود که سلیمان می‌آید. باز خواب برگشتش را دیدم، دیدم که تابوتش پیشاپیش تمام شهدا، روی دستان مردم در شاه‌چراغ تشییع می‌شود. روز بعد به یکی از آشنایان زنگ زدم و گفتم برو تشییع شهدا، اولین تابوت، تابوت سلیمان است و رفت و دید و بود. ─═┅═༅🇮🇷𖣔🌹𖣔🇮🇷༅═┅┅─ 🤲 اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید با شهداء 🌷 همنشین شوید 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2041578225C2328d02bfd @ba_Shaheidan
❣شهیدی که محاسبه و مراقبه اعمالش اولویت زندگی‌اش بود 🔹یک شب، شهید علی اکبر مقصودی نماز شبش را خواند و خوابید ولی برای نماز صبحش بیدار نشد، آن روز به شدت گریه کرد و بمدت سه روز، روزه گرفت. وقتی که نماز نافله شب علی اکبر، قضا میشد بسیار ناراحت بود و قضای آنرا در هر صورت می خواند. 🔹علی اکبر مقصودی به محاسبه و مراقبه در تمام ساعات زندگی‌اش می پرداخت و پس از شهادتش، دفترچه‌های محاسبه او به دست خانواده‌اش رسید و مطالب آن حاصل دقتش در حالت و رفتار و سکناتش بود. او کمترین اشتباهش را می‌نوشت و هر شب برای رفع اشتباهاتش از خدا توفیق طلبیده و درخواست طلب و توبه کرده است. ─═┅═༅🇮🇷𖣔🌹𖣔🇮🇷༅═┅┅─ 🤲 اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید با شهداء 🌷 همنشین شوید 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2041578225C2328d02bfd @ba_Shaheidan
❣عجیب روی نماز اول وقت تاکید داشت. وقت اذان که می شد می گفت: بدوید تا داغ است به چسبانید, اگر گذشت, سرد می شود دیگر نمی چسبید! می گفتم چرا انقدر اصرار داری؟ می گفت اخه امام زمان(عج) نماز رو اول می خونه, می خوام به نماز اقا برسم! ما برنامه شناسایی را جوری می چیدیم که نیروها شب می رفتند, شب هم بر می گشتند, یعنی هیچ وقت در روشنایی روز بین دو سمت نبودند. دوستانش می گفتند,یکبار در مسیر برگشت, به اذان صبح خوردیم. تا وقت اذان شد, محمد به نماز ایستاد. هر کاری کردیم ننشست. رکعت اول که تمام شد نگذاشتیم بلند شود, نشسته نمازش را تمام کرد. گفتیم چه عجله ای, بذار به خط خودمان که رسیدیم بخوان. گفتم امدیم, چند قدم, ان طرف تر شهید می شدم, این نماز به گردنم نمی ماند؟ 🌷نمی دانستم خبر شهادت محمد را چگونه به مادر بدهم, به خصوص مفقود بودنش. وقتی گفتم محمد شهید شد, خیلی ارام گفت:می دانستم! گفتم از کجا؟ گفت یادته قبل از عملیات امد خانه! گفتم خوب! گفت:امد, ساکش را گذاشت و گفت کاری دارم الان بر می گردم. رفت یه ساعت بعد با یه البوم و یه پاکت امد. توی پاکت عکس های خودش بود. تمام عکس هایش را از خانه اقوام جمع کرده بود. نشست و همه را در البوم به سلیقه خودش چید! ناهار را هم کنارم خورد. گفت مادر, من دارم شهید می شوم. هیچ شک و شبه ای هم ندارم. در عملیات فلان, در منطقه فلان, در سحر شهید می شم! گفت مادر من نه زن دارم,نه فرزند نه مالی در این دنیا. تنها چیزی که دارم این البوم عکس است که برای شما درست کردم. مادر برایم گریه نکن! کمی سکوت کرد و گفت اشکال ندارد, مادری, گریه کن. اما چون لباس سیاه مناسب نداری برایت یک لباس سیاه هم خریدم. یک پاکت به من داد که لباس داخلش بود, بعد هم انقدر شوخی کرد و مرا خنداند که حد ندارد. گذشت تا چند شب پیش که خواب پدر مرحومت رادیدم که چشم انتظار است. گفتم منتظر کی هستی گفت محمد, دیر کرده! گفتم چرا می خوای پسرم را از این دنیا ببری, گفت پیمانه محمد پر شده! از خواب پریدم, فهمیدم امشب شهادت محمد است! سحر, زمان نماز شب شهید شد. از محمد هیچ چیز نماند. همان جور که دوست داشت مفقود شد. بعد ها ان منطقه را شخم زدیم, شهدای زیادی پیدا شد اما محمد نه. اندک دارایی هم که داشت به وصیتش درساخت مسجد استفاده کردیم. ─═┅═༅🇮🇷𖣔🌹𖣔🇮🇷༅═┅┅─ 🤲 اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید با شهداء 🌷 همنشین شوید 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2041578225C2328d02bfd @ba_Shaheidan
شهیدان دریساوی، محمد سلطان ابادی، غلامرضا ذاکر عباسعلی و اصغر حکمتی