eitaa logo
در جمع شهیدان
231 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
12 فایل
امروزه زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر ازشهادت نیست. (مقام معظم رهبری) کانال ولایی ما 👈 @zohoore_ghaem ارتباط با خادم 👈 @mohebolmahdi   
مشاهده در ایتا
دانلود
1️⃣ دوستان من بهبهانی هستم. در روز سی‌ام مردادماه سال هزار و سیصد و چهل و شش بدنیا اومدم🙂دوره دبستان و راهنمایی رو در بهبهان گذروندم😐اما به خاطر اینکه کمک حال پدرم بشم، بعداز دوره راهنمایی در امتحانات ورودی آموزشگاه حرفه‌ای شرکت نفت امیدیه شرکت کردم. 🙂خُب خداروشکر امتحان رو خوب دادم و قبول شدم و دیگه مجبور شدم از خانواده دور بشم و به امیدیه برم.
اینم یکی از عکسامه. توی دوران آموزشگاه. همون که سمت چپ ایستاده اسمم هم بالاش نوشته.🙂
2⃣ سال دوم آموزشگاه که بودم دیگه نتونستم تحمل کنم و جبهه نرم🙂اما چون هنوز پانزده سالم بود ثبت نامم نمی کردند. دیگه کلک زدم و شناسنامم رو دستکاری کردم. یعنی دوسالی خودم رو بزرگتر کردم.😄 تولدم رو آوردم موقعی که توی شکم مادرم هم نبودم.😳رفتم سپاه امیدیه ثبت نام کردم و عازم جبهه شدم.🤔
اینم عکس اولین بارم که رفتم جبهه. همونی که اولین نفر سمت چپ نشسته و چفیه دور گردنشه و داره می‌خنده.🙂
3⃣ راستی من از همون دوره آموزشگاه تو پایگاه بسیج و انجمن اسلامی آنجا ثبت نام کرده بودم. یه دفترچه هم برای ثبت اعمال روزانم درست کرده بودم و شبها قبل از خواب یه خورده به حساب و کتاب اعمال خودم رسیدگی می‌کردم. آخه توصیه امام علیه.🤔
4⃣ بار اولی که جبهه رفتم بدون اجازه پدر و مادرم رفته بودم.😐 برادرم حسن پاسدار بود و توی همون جبهه‌ای بود که من رفته بودم. یعنی منطقه پدافندی والفجر مقدماتی.🙂برادرم از اومدنم به جبهه تعجب کرد و گفت: وروجک تو چه جوری اومدی جبهه؟ تو که سِنِت نمی رسید.🤔گفتم داداش صداش رو درنیار، کلک زدم. 😄اونم دیگه چیزی نگفت.
5⃣ بعداز پایان مأموریتم به آموزشگاه برگشتم. درسم رو تموم کردم و استخدام شرکت نفت شدم. یعنی هفده سالم بود که رفتم سر کار.😐همونجا هم بیکار ننشستم و کار فرهنگی می کردم.🙂اما مزه جبهه رفتن زیر زبونم رفته بود.☺️دوباره رفتم و توی عملیات های والفجر هشت و کربلای یک و چهار و پنج هم شرکت کردم.😐
6⃣ قبل از عملیات کربلای پنج یه خواب خوب دیدم.😉 امام مسابقه سینه خیز گذاشته بود و منم تو مسابقه بودم. باید تا جایی که امام خمینی روی صندلی نشسته بود سینه‌خیز می‌رفتیم. من رفتم و رسیدم🙂امام بهم گفت بزودی جایزه خوبی بهت میدم.😊 منم از خوشحالی از خواب بیدار شدم.😄دیگه می‌دونستم که جایزه‌ام حتما شهادته و خیلی ذوق کردم.😃
قبل از عملیات به برادرم حسن گفتم: داداش بیا یه عکس باهم بگیریم که فردا یا تو نیستی یا من. این همون عکسه.😏
7⃣ امام به وعده اش عمل کرد . وقتی برای عملیات کربلای پنج رفته بودیم، توی جاده شهید صفوی شلمچه به همراه گردان فجر بهبهان بمباران شیمیایی شدیم. همگی سوختیم و غرق تاول شدیم. نامرد گاز خردل زده بود. هفتاد و چهار نفر از بچه‌ها تو بیمارستانها‌ بسوی بهشت پر کشیدن. منم در تاریخ بیست و ششم دی ماه شصت و پنج توی بیمارستان شهید چمران تهران آسمانی شدم.🌹
اینم عکس مزار من توی گلزار شهدای بهبهانه. خوشحال میشم گاهی به دیدنم بیاین.🌷
اینجا هم محل شهادت ما توی جاده شهید صفوی شلمچه است که دوستان برامون یادمان درست کرده‌اند.❤️