🌸🍀شهید #مهدی_باکری ، فرمانده لشکر عاشورا (آذربایجان)
باران خیلی تند می آمد. بهم گفت « من می رم بیرون» گفتم « توی این هوا کجا می خوای بری؟» جواب نداد. اصرار کردم. بالاخره گفت « می خوای بدونی ؟ پاشو تو هم بیا. » با لندرور شهرداری راه افتادیم توی شهر. نزدیکی های فرودگاه یک حلبی آباد بود. رفتیم آنجا. توی کوچه پس کوچه هایش پر از آب و گل و شل. آب وسط کوچه صاف می رفت توی یکی از خانه ها. در خانه را که زد، پیرمردی آمد دم در. ما راکه دید، شروع کرد به بد و بی راه گفتن به شهردار. می گفت « آخه این چه شهرداریه که ما داریم؟ نمی آد یه سری به مون بزنه، ببینه چی می کشیم. » آقا مهدی بهش گفت «خیله خب پدرجان. اشکال نداره. شما یه بیل به ما بده، درستش می کنیم؟» پیرمرد گفت « برید بابا شماهام! بیلم کجا بود. » از یکی از همسایه ها بیل گرفتیم. تا نزدیکی های اذان صبح توی کوچه، راه آب می کندیم.
🌷شهید #مهدی_باکری
یکی از همسنگرهایش میگفت: من بستن کمربند ایمنی را در سوریه از محمودرضا یاد گرفتم، یکبار به او گفتم: اینجا دیگر چرا کمر بند میبندی؟! اینجا که پلیس نیست! گفت: میدانی چقدر زحمت کشیدهام که با تصادف نمیرم؟!
🌷شهید #محمودرضا_بیضایی🌷
🚩آیت الله بهجت رحمةاللهعلیه:
🔻 استادم سيدعلي قاضي را در خواب ديدم
به او گفتم چه چيزي حسرت شما در دنياست كه انجام نداده ايد.
ايشان فرمودند: حسرت ميخورم كه چرا در دنيا فقط روزي يك مرتبه #زيارت_عاشورا ميخواندم.
وحشتناك ترين لحظه زماني است كه انسان را در سرازيري قبر ميگذارند.
شخصي نزد امام صادق(ع) رفت و گفت: من از آن لحظه ميترسم. چه كنم؟
امام صادق (ع) فرمودند: زيارت عاشورا را زياد بخوان.
آن فرد گفت چگونه با خواندن زيارت عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم.
امام صادق فرمود:
مگر در پايان زيارت عاشورا نميخوانيد، اللهم ارزقني شفاعة الحسين يوم الورود؟
يعني خدايا شفاعت حسين(ع) را هنگام ورود به قبر روزى من كن.
زيارت عاشورا بخوانيد تا امام حسين (ع) در آن لحظه به فريادتان برسد.
... اگر خواستيد قرائت زيارت عاشورا را ترويج كنيد براى ديگران ارسال نماييد...
🔸«كلّ الخير في باب الحسين (ع)».
عزاداری و گریه بر حسین (ع) پیوند با او را تحکیم می کند.
اگر دنیا می خواهی، اگر خوشنودی خدا می خواهی، گریه کن بر حسین (ع).
حسین (ع) محبوب خدا است.
حسین (ع) صاحب نفس مطمئنه است.
صاحب نفس راضیه و مرضیه است.
🔸برادر من، عزیز من، شيطان همه چیز ما کار را برد، چیزی برای ما باقی نگذاشته، و فقط در میان وسایل الهیه، وسیله حسینیه که اعظم وسایل است مانده؛ خدایا به حق حسین مظلوم (ع) این وسیله را برای ما نگاه داری فرما.
(عالم ربانی آیة الله تألهی همدانی)
🌷 سردار گمنام جنگ، علی تجلایی، صبحدم روز ۲۹ بهمن ۶۳ ، عازم جبهه شد و قبل از حرکت همسرش را به حضرت فاطمه (س) قسم داد و حلالیت طلبید و گفت: مرا حلال کنید. من پدر خوبی برای بچهها و همسر خوبی برای شما نبودهام . حالا پیش خدا میروم ... . مطمئنم که دیگر برنمیگردم. همیشه میگفت: « خدا کند جنازه من به دست شما نرسد.» گفتم : چرا؟ گفت: برادران، بسیار به من لطف دارند و میدانم که وقتی به مزار شهیدان میآیند، اول به سراغ من خواهند آمد اما قهرمانان واقعی جنگ، شهیدان بسیجیاند. دوست ندارم حتی به اندازه یک وجب از این خاک مقدس را اشغال کنم. تازه اگر جنازه ام به دستتان برسد یک تکه سنگ جهت شناسایی خودتان روی مزارم بگذارید و بس.
🕌 حرم امام حسین علیه السلام صد سال پیش
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ
عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ
وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ
آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
🌷 شهید ناصر کاظمی - شهید بروجردی
🔹 شهید خوشبین، بی سیم چی قرارگاه آنها نیز در تصویر دیده می شود
@sangareshohadababol
🔹اولین سال بعد از شهادت شهید، زمستان سرد شده بود و خلاصه اولین برف زمستان بر زمین نشست. یک شب پدر شوهرم آمد، خیلی ناآرام گفت: عروس گلم، ناصر به تو قول داده که چیزی بخره و نخریده؟ گفتم: نه، هیچی. خیلی اصرار کرد. آخرش دید که من کوتاه نمی آیم، گفت: ....
▫️....گفت: بهت قول داده زمستون که می آد، اولین برف که رو زمین می شینه چی برات بخره؟ چشم هایم پر از اشک شد، گریه ام گرفت، گفت: دیدی یک چیزی هست، بگو ببینم چی بهت قول داده؟ گفتم: شوخی می کرد و می گفت: بذار زمستون بشه برات یک پالتو و یک نیم چکمه می خرم.
🔸این دفعه آقا جون گریه اش گرفت، نشسته بود جلوی من بلند بلند گریه می کرد؛ گفت: دیشب ناصر اومد توی خوابم بهم پول داد گفت: به منيژه قول دادم زمستون که بشه براش یک چکمه و یک پالتو بخرم. حالا که نیستم شما زحمتش رو بکش....
—(راوى: همسر شهید فرمانده ناصر کاظمی)
ا▫️🔹▫️🔹▫️
🌷شهید ناصر کاظمی، فرمانده سپاه کردستان با تمام عشق، در خدمت مردم محروم بود. در کردستان، درخشید و چنان شخصیت والایی از خود بروز داد که مردم ، دل در گرو محبت او سپردند و حتی نام « ناصر» را بر کودکانشان برگزیدند و بر این نام مباهات کردند.
🌷خاطرات #شهید غلامرضا فروتن مقدم
میگفت: من غلامرضا هستم و چاکر
امام رضا علیه السلام باید هر طوری شده، سالی یک بار برم پابوس آقا. این زیارت جزئی از برنامەی هر سالهاش بود. هر سال برای ۲۴ ساعت هم که شده بود، یک سفر میرفت مشهد.
یک بار در یکی از دورههای آموزشی، دو روز
مرخصی خواست. علت را که پرسیدم، گفت:
من هرسال میرم پابوس امام رضا علیه السلام ولی امسال هنوز قسمتم نشده. اگه اجازه بدید این مرخصی رو برای سفر مشهد میخوام.
🍃 #یادش_گرامی
تولد: تهران، سال ۱۳۴۶
شهادت: اصفهان، سانحه هوایی، سال ۱۳۷۹
مزار: گلزار شهدای اصفهان
روایان: سرگرد محمدعلی مشایخی و سرگرد مجتبی روحانی
📚 برگرفته از کتاب خط عاشقی
خاطراتی از عشق شهدا به امام رضا علیه السلام
2️⃣ سالروز ولادت
شهید رمضان علی اباذری کامی
نام پدر : ابراهیم
نام مادر : علیا عنایت زاده
تاریخ تولد :1344/09/01
تاریخ شهادت : 1364/12/05
محل شهادت : آبادان
گلزار:شهدای کامیکلا بابل
🌷خاطره کوتاه از شهید رمضانعلی اباذری
❤️مادر شهید : شبی که شهید خواستند بروند جبهه خیلی خوشحال بود آن شب وقتی من رختخواب را برای او و برادرش منصور انداختم ، ایشان جای خود را برداشت و آورد به اتاق من و کنار جای من گذاشت و گفت : مادر ، من امشب آخرین شبی است که پیش شما هستم دوست دارم که بغل مادر عزیزم بخوابم و روزی که رفت برادرزاده هایش را بغل کرد و به ما گفت بچه ها را دعوا نکنید و اذیتشان نکنید من راضی نیستم .
3️⃣ سالروز ولادت
شهید عسگری باباپور
نام پدر : محمدجعفر
نام مادر: ننه جان قاسمیان
تاریخ تولد :1348/09/01
تاریخ شهادت : 1365/10/04
محل شهادت : خرمشهر
گلزار:شهیدآباد بابل
🌺از شما عزیزان می خواهم ازمنافقین دوری کنید. امام را تنها نگذارید و متعهد به ایشان باشید.روحانیت را دوست بدارید.پاکیزگی را رعایت کنید؛چرا که پاکیزگی نیمی از ایمان است.به پدر و مادر خود خدمت کنید و با آن ها مهربان باشید تا خداوند از شما راضی باشد.نماز را اول وقت و در مسجد بخوانید.
🌹حق الناس را رعایت کنید و بدانید که خداوند هرگز از حق الناس نمی گذرد.در تظاهرات و راه پیمایی ها حضور فعال داشته باشید.در برابر مشکلات زندگی صبور باشید.منظم باشید.همچنین از خواهرانم می خواهم حجاب خود را که اهم واجبات است رعایت کنند تا خون شهدا پایمال نشود.
4️⃣ سالروز ولادت
شهید یدالله براری تاری(نفر وسط)
نام پدر : نامدار
نام مادر: زهرا علی زاده
تاریخ تولد :1344/09/01
تاریخ شهادت : 1364/07/13
محل شهادت : ایستگاه حسینیه اهواز
گلزار: تاری محله بابل
🌺شهید پنج ساله بود که پدرش را از دست داد مادرش با سختی و مشکلات زندگی 4 بچه دیگر را بزرگ کرد و مخارج آنها را تامین میکرد وی تا کلاس سوم راهنمایی درس خواند در مدرسه علی آباد.
🌹شهید یدالله براری از دوران کودکی عاشق جبهه و جنگ بود و همیشه آرزوی رفتن به جبهه داشت مادرش میگفت عجله نکن هر وقت اسمت در سربازی در آمد می روی. اسمش در جبهه درآمد با خوشحالی با دوستانش در جبهه رفت و چون موقع جنگ بود هر 45 روز به او مرخصی می دادند وی اشتیاقش برای جبهه رفتن خیلی از دوبرادر دیگر بیشتر بود و 2 برادر بزرگترش همیشه او را نصیحت می کردند. همیشه نمازش را سر موقع می خواند و خیلی هم مهمان نواز بود او به مدت 10 ماه در جبهه خدمت کرد و سرانجام درسیزدهم مهرماه سال 1364 درمنطقه حسینیه اهواز به درجه رفیع شهادت نائل گشت.
باکری را همه میشناسند
نامش که برده میشود، شجاعت و خدمت در پسِ ذهنها نقش میبندد
دو برادر بودند که قلبشان برای #انقلاب میتپید و دوشادوش یکدیگر در راهِ همین انقلابِ نوپا جانفشانی میکردند.
قلم اینبار از حمید بنویسد...
#حمید_باکری، مبارزه را از برادر بزرگترشان #علی آموخته بود. اویی که به دست رژیم شاه به شهادت رسید
قد میکشید اما روح بلندش وَرای گنجایش زمین بود، آنقدر بزرگ که هیچ چیز آرامَش نمیکرد.
به #سوریه و لبنان رفت تا دوره های چریکی را بیاموزد و از آنجا به #آلمان برای ادامه تحصیل اما خبرِ استقرارِ امام در #پاریس، حمید را به آنجا کشاند!
تمامِ فکر و ذکرش #خدمت بود. خدمت به مردمی که حالا بانگِ انقلاب سر داده بودند و خونشان را به پایِ این نهالِ نوپا میریختند
رنگ و بویِ #جبهه را که دید، گویی روحش به #تکامل رسید، خستگی ناپذیر بود و هیچ چیز روحِ بزرگش را آرام نمیکرد. حتی وقتی در شهرداری مشغول شد، چندی بعد پست و میز و صندلی را رها کرد و به خاکِ جبهه پناه برد.
خدمتِ پشتِ میز کارِ حمید نبود...او مرد #جهاد بود و میدان جنگ!
بیوقفه در #تکاپو بود، اصلا انگار متولد شده بود تا خستگی را شکست دهد. شاید هم به قول #حاج_احمد_متوسلیان "استراحت را گذاشته بود بعد از #شهادت"!
شهادتی که در #خیبر اتفاق افتاد و پیکری که هیچ گاه از #مجنون باز نگشت اما آنچه حاکم است، #عشقی است به حمید که در دلها مانده
فرمانده حمید
این روزها به چون تویی نیاز داریم...کسی که خسته نشود و دردِ مردم را بفهمد...درد مردم را درد خودش بداند، به کسی نیاز است که دلبسته به #مقام و منصب و میز نباشد!
از آنجایی که تو هستی تا جایی که ما ایستاده ایم فرسنگها فاصله است
برای روحِ زمینگیرمان #فاتحه بخوان...شاید نفسِ تو زنده مان کند!
گرچه شهادت، طلوعِ جاودانگی تو بود اما...
#سالروزِ_زمینی_شدنت_مبارک فرمانده
✍️نویسنده : #زهرا_قائمی
🌺به مناسبت سالروز تولد #شهید #حمید_باکری
📅تاریخ تولد : ۱ آذر ۱۳۳۴
📅تاریخ شهادت : ۶ اسفند ۱۳۶۲.جزیره مجنون عراق
🥀مزار شهید : مفقودالاثر🌹
#گرافیست_الشهدا #شهید_گمنام #عراق #جزیزه_مجنون
🌷۲۹ آبانماه ۱۳۶۲ -- سالروز شهادت پاسدار سرافراز سپاه اسلام شهید «مجید زادبود»؛ جانشین واحد اطلاعات عملیات لشگر محمد رسول الله(ص)
🌱 در سال ۱۳۴۱ در تهران چشم به جهان گشود و سرانجام در ۲۹ آبان سال ۶۲ به شهادت رسید
این جوان به ظاهر آرام، در سکوتی حیرتانگیز، به جبهه دشمن چشم میدوخت، صبر میکرد و دقیق میشد تا نقاط ضعف و قوت دشمن را در تحرکات مختلف کشف کند
او را نمیدیدم؛ مگر در خط مقدم؛ حتی در دل دشمن
فرماندهانی مثل حاج همت، رضا دستواره، چراغی و عباس کریمی، براساس اطلاعات مجید تصمیم میگرفتند
نظر او پذیرفته میشد؛ چون اطلاعات او دقیق بود
او با استفاده از قطبنما، دوربین و نقشه، زمین مورد نظر را بررسی میکرد و نتیجهاش را به فرماندهان گزارش میداد
اگر میگفت در فلان راهکار باید یک گردان عمل کند، همان میشد
اگر میگفت شرایط زمانی برای عملیات مناسب نیست،روی حرفش حرف نبود
✍بخشی از وصیتنامه شهید
دوباره در مقابل آزمایشی سنگین قرار گرفته ام
آزمایشی که خیلی ها لیاقت آنرا داشتند و در آن سرفراز به لقای معشوق خود شتافتند
و خیلی ها هم شاید لیاقت آنرا پیدا نکنند
از خداوند می خواهم که سستی و تزلزل را از ما بگیرد تا در این راه و در این آزمایش بتوانم سرفراز بیرون بیایم
به امید اینکه پروردگار عالم ما را پاک و منزه از این دنیا ببرد
والسلام
مجید ۶۲/۸/۱۹»
مزار شهید در گلزار شهدای بهشت زهرای (س) تهران قطعه ۲۶، ردیف ۵، شماره ۳۴
🔹مدرکهایدانشـگاهیشان
را نادیده گرفتند
و رفتند، نخبه هایی که
هم اخلاص داشتند
و هم بصیرت...
🌷شهید مصطفیچمران
(دکترای فیزیک وپلاسماازدانشگاہ کالیفرنیا)
🌷شهیدحسن باقری
(رتبه۱۰۶علوم انسانی حقوق قضایی دانشگاہ تهران)
🌷شهید مهدی زین الدین
(رتبه۴دانشگاہ شیرازتجربی)
🌷شهید محسن وزوایی
(رتبه۱شیمی دانشگاہ صنعتی شریف)
🌷شهید احمدرضا احدی
(رتبه اول کنکور پزشکی سال۶۴) ️
🔹یادمان باشد!
چه کســانی را از دست دادیــم
تا چه چـیزهـایی بدست بیاوریــم
✨امام صادق (ع)فرمودند
💟⇦•بنده ای نیست که آب بنوشد و حسین علیه السلام را یاد نماید و قاتلش را لعنت کند، مگر آنکه ؛ خداوند منان
💠صد هزار حسنه برای او منظور میکند
💠و صدهزار گناه از او محو کرده
💠و صد هزار درجه مقامش را بالا برده
💠و گویا صد هزار بنده آزاد کرده
💠و روز قیامت حق تعالی او را با قلبی آرام و مطمئن محشورش میکند
📚ترجمه کامل الزیارات
📸..این تصویر نادر یکی از اسناد دفاع مقدس است
شاید تا حالا از این تصویرها ندیده باشید
اما رزمنده های دفاع مقدس بارها این رو تجربه کرده اند...
🔻وقتی به ایستگاه راه آهن میرسیدی،با برگه مرخصی میتونستی بلیط بگیری..دو نوع بلیط داشتیم.
🔻اونایی که جلوتر بودند و زودتر میرسیدند ایستگاه راه آهن و مسافر کم بود توی کوپه های۶نفره با صندلی های کشویی جا میگرفتند و اون های دیگه بلیط ایستاده بهشون میرسید..بله بلیط ایستاده؟؟!*
🔻قبل از خواب اون هایی که توی کوپه ها بودند به بیرونی ها تذکر میدادند که یه جوری بخوابید که شب اگر خواستیم برای قضای حاجت بریم لگدتون نکنیم.
🔻موقع خوابیدن وسط راهروهای قطار همه درازکش میشدند.
🔻حالا سختی های زمستون و تابستون رو هم بهش اضافه کنید.
🔻بچه ها با خنده به هم میگفتند:جای مادرامون خالیه...ببیند دردونه هاشون به چه روزی افتاده اند.
🔻زمستون ها تا میرسیدیم تهرون با اون سیستم گرمایش قطارهای زمان جنگ اکثر بچه ها که عمده شون نوجوان و جوان بودند سرما میخوردند و اون چند روزه مرخصی میبایستی اهل خونه بهشون آش و شلغم میدادند.
یادش بخیر..😔
🌹هفته بسیج مبارکباد🌹