رفیقش میگفت :
یه شب تو خواب دیدمش،بهش گفتم: محمدرضا اینقدر از حضرت زهرا(س) خوندی تهش چی شد
گفت:همینکه تو اغوش پسرش امامزمان(عج) جان دادم برام کافیه
شهیدمحمدرضاتورجیزاده
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
@ba_Shaheidan
4_5985419625741943405.mp3
6.94M
🎤 مداحی شهید حاج رضا داروئیان در وصف شهدای گمنام در دوران دفاع مقدس
🌿 ذاڪرالحسین ، شهید داروئیان، فرمانده گروهان ۳ گردان سیدالشهدا(ع)، لشکر ۳۱ عاشورا (تبریز)
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
@ba_Shaheidan
مداح شهید حاجرضا داروئیان سال ۱۳۶۱ بعد از پیگیریهای مکرر به همراه دو برادر دیگرش جعفر و باقر راهی جبهه شد. او در عملیاتهای زیادی نظیر عملیات رمضان، والفجر مقدماتی، والفجر ۴، خیبر، بدر، والفجر ۸، کربلای ۴ و کربلای ۵ و عملیات الیبیتالمقدس شرکت کرد. رضا داروئیان در اثنای عملیاتهای مختلف چندین بار به شدت مجروح شد که شدت جراحتها منجر به از کار افتادن دید چشم چپ، گوش چپ، پارگی عصب دست چپ شد. اما مداحیهای رضا و روضههای او در جبهه برای امام حسین (ع) و اهلبیت (ع) بیش از هر چیز دیگری او را معروف کرده بود. رضا معاون گروهان غواصی در گردان حضرت سیدالشهدا (ع) بود که نقش ویژهای در عملیات والفجر ۸ ایفا کرد و در نهایت در پنجم اردیبهشت ماه ۱۳۶۶ به آرزوی دیرینهاش که رسیدن به خیل عظیم شهدا بود، نایل شد.
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
@ba_Shaheidan
📷 شهیدی در آغوش شهیدی دیگر
.
🦋این عکس توسط هنرمند شهید مجید تیغ ساززاده عکاس گردان موسی ابن جعفر علیه السلام در صبح عملیات کربلای ۱۰ به ثبت رسیده است که در آن شهید احمد قندی پسر دایی خود شهید امیرحسین خیام نکویی را که دقایقی پس از شهادتش در آغوش کشیده است
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
@ba_Shaheidan
📷سقای بیریا...
🦋همگی نشسته بودند، هرکسی در حال و هوای خودش بود .
خورشید با تمام توان بالای سر رزمندهها میتابید، گویی اینجا کربلای دیگری بود.
با چهره ای مهربان و لبخند محبت آمیز با آن پارچ قرمز به سوی رزمنده ها میرفت وآنها را سیراب میکرد و از این سقاهای بیریا کم نبود در جبههها...😊
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
@ba_Shaheidan
هدایت شده از ظهور نزدیک است
سلام رفقا💐
پستی که در ادامه براتون ارسال میکنم، سفرنامهٔ یکی از وبلاگنویسای بیان، با نام مستعار "#شاگرد_بنّا" هستش که تازگیها از سفر جهادی سوریه برگشته...
خودم وقتی خوندم، حیرتزده و متأثر شدم. 😭
پیشنهاد میکنم چند دقیقه وقت بزارید و این سفرنامه عجیب رو بخونید.🙏
✍بارقه
هدایت شده از ظهور نزدیک است
📌موزۀ عبرتِ غربِ آسیا ۱
یه زمانی اولین صادرکنندۀ صابون زیتونِ دنیا، سوریه بود. بزرگترین شهرک صنعتی غربِ آسیا، حلبِ سوریه بود. حالا سوریه روزی دو ساعت برق داره! عِراق روزی دو ساعت برق قطع میشه، اما سوریه کلا روزی دو ساعت برق داره! سوریها ماشینهای شاسیبلند و خفنی دارن، اما بنزین ندارن که بریزن توش و سوارش شن! طولانیترین صفوف در سوریه، صفوفِ پمپِ بنزینه...
تو سوریه دیگه گاز نیست... به پولِ ایران باید یک میلیون و پانصد هزار تومان بدی تا یه کپسولِ گاز بگیری! بیشترین میزانِ حقوقِ هر سوری، حدودِ دو میلیون تومنه! با این دو میلیون هیچ کاری نمیشه کرد...
از بحرانِ آب در سوریه نمیتونم حرفی بزنم... اینقدر اشک ریختیم و بغض کردیم که سوی چشمام کم شده و دوباره عینکلازم شدم...
همین ماهِ پیش لبنان پُر بود از گداهایی که ملیتِ هر کدوم رو میپرسیدم سوری بودن... تو خودِ سوریه کلی چادر میبینین که وسطِ زمینهای بایر و پای کوه زده شده و بیخانمانهایی که داخلش زندگی میکنن قبل از جنگ متموّل و ثروتمند بودن...
دورِ زینبیه پر از کپرنشینه...
سالِ نود و شش که میانۀ جنگ و خون و آتش میرفتی سوریه، اینقدر درگیرِ دفاع بودی که وقت نمیکردی تحلیل کنی بعد از این جنگ چه به روزِ سوریه میاد، اما حالا که جنگ تموم شده و آرامش روی خودش رو نشون داده، سوریه شده موزۀ عبرت!
مردمش به وقت بیدار نشدن... لاجرم زیرِ لگدِ دشمن از خواب پریدن!
حالا با غیرت از کشورشون حرفمیزنن...
طرفدارِ تولیدِ ملی شدن و فقط کالاهای بُنجُلِ ساختِ سوریۀ بعد از داعش رو میخرن... بشّار اسد، قابِ عکسِ مغازهها و خونههاشون شده و برای ایران رگِ گردن باد میکنن... همون سوریهایی که قبل از جنگ، فریبخورده بودن و تو راهپیماییهاشون گونی گونی دلار پخش میکردن که مردم رو از بشّار اسد و حکومتِ مستقلِ سوریه بیزار کنن... جریانهای زن، زندگی، آزادیشون اینقدر از داعش باردار شدن که با اشک از استقلال و عزتِ سوریه حرف میزنن... مرد، میهن، آبادیشون از درون شکسته و حتی نای حرف زدن ندارن...
من یادمه! میانۀ جنگ که حججیهای ما پرپر شدن، سمتِ حرمِ حضرت رقیه سلام الله علیها که بخشِ خوشنشین و بالاشهرِ سوریه است، جوانانِ شلوارکپوشِ سوری، لبۀ بالکنهای رستورانها مشغولِ دختربازی و دود کردنِ پیپشون بودن...
صدای انفجارهایی که از گوشه و کنارِ شهرشون بلند میشد، خوشحالشون میکرد و داشتن برای سرنگونیِ حکومتِ سوریه لحظهشماری میکردن...
اون موقع نمیشد این چیزا رو گفت... تفِ سربالا بود! از اون مدل کمفهمها تو ایران هم داریم! میگفتیم میگفتن پس چرا ما بریم اونجا بجنگیم! حالا بیا و ثابت کن سوریه، پیشمرگِ ایران شد! هرچی قرار بود اینجا اتفاق بیفته، اونجا اتفاق افتاد...
خیلیها هنوز فکر میکنن ماجرای هتکِ حرمتِ ناموسِ سوری افسانه است... اما دخترای فوعه و کفریا، پیشمرگِ دخترای ایرانی شدن...
الآن ولی میشه از اون شلوارکپوشهای ادبشده حرف زد! همونایی که الآن تو لبنان در حالِ گدایی هستن یا پای کوه، تو چادر دارن آتیش روشن میکنن که گرم شن! همونایی که حالا خودشون رو جِیش البشّار صدا میزنن و برای سوریه گریبان میدرن...
اما دیر بیدار شدن...
دیر...
خیلی دیر...
زیرساختها جوری از بین رفته که تا سه نسلِ بعد هنوز سوریها درگیرن و شاید اون موقع بتونن تازه کمر راست کنن...
تو دلِ جنگ همه فقط ویرانیهای ظاهریِ سوریه رو دیدن... کشورِ زیبایی که خرابه شد...
✍ #شاگرد_بنّا
هدایت شده از ظهور نزدیک است
📌موزۀ عبرتِ غربِ آسیا ۲
حالا اما چیزهای دیگه هم دیده میشه...
ویرانیهایی عمیقتر... جانسوزتر...
وقتِ جنگ سخت اشکمون برای سوریه جاری میشد... حالا ولی... خارج از حرمِ حضرتِ زینب سلام الله علیها و حضرت سُکَینه سلام الله علیها، گوشه به گوشۀ سوریه، بدونِ روضه میتونی هایهای گریه کنی...
واردات و صادراتِ دو فرودگاهِ حلب و دمشق تعطیل... مرزهای زمینی بسته... کفریا هنوز تحتِ اشغالِ تروریستهای تکفیریِ ترکیه...
تنها معبرِ صادرات و وارداتی که باز مونده؛ گردنۀ بوکمال که شاهکارِ فرماندهی و اخلاصِ حاجقاسمه...
اگه بوکمال بسته شه، سوریه با غزّه هیچ فرقی نخواهد کرد! بوکمال تنها راهِ تنفسیِ سوریهایه که یه زمانی یکی از شاخهای حیاتیِ غربِ آسیا بود...
اونجا دیگه شیعهای نمونده... کمتر از پنج درصد شیعه سرِ پاست که اونم تو نُبُّل و الزهرا و فوعه و کفریا پراکندهان...
یارِ ما خواست اونجا کترینگ بزنه برای بازاریها اما بعد از سه ماه، خسارت کرد و کترینگ تعطیل شد... چرا؟ چون بازاریها پولِ خریدِ غذا ندارن و با یک وعدۀ غذایی زندگی رو سر میکنن...
کاروانهای زیارتی بعد از جنگ فقط حرم میبرن و همون دورِ حرم... فرصتِ دیدنِ حقایق رو از زوّار میگیرن...
توانِ مالیش رو ندارم و اگر نه کاروانِ زیارتی سوریه میزدم و مردمم رو میبردم کنارِ زیارت، بیدار بشن! قبل از لگدِ دشمن بیدار بشن...
کاروانِ سوریه نه حاجآقای روضهخون میخواد، نه راوی... ببر مردم و تو شهر و روستا و مرزها بچرخون... خودشون میفهمن چی شده...
✍ #شاگرد_بنّا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍لحظاتی از حضور سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در منزل اولین شهید بسیجی استان کرمان در دفاع از حرم بسیجی شهید مدافع حرم غلامرضا لنگری زاده....
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#شهید_غلامرضا_لنگری_زاده
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
@ba_Shaheidan
شهادت یک مرزبان در بانه
🔹فرمانده مرزبانی کردستان: مرزبان استوار دوم جلال اعتماد که چند روز قبل بههمراه شهید فرزین بلیان در هنگ مرزی بانه مجروح شده بود، به شهادت رسید.
هــزار سَـر ...
به فدای غباری از خاڪم
#وطن نباشـد اگـر ،
تن چه ارزشـــــی دارد
به هشت سال دفاع مقدسم سوگند
هـوای خاڪ مـرا #ثامن_الحجج دارد
#اعزام_به_جبهه
#مشهد_مقدس
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
@ba_Shaheidan
💠 آقا جان! ما با تمام وجودمان به آنچه میگویید ایمان داریم.
برای آخرتمان توشه ای نداریم مگر آنکه بگوییم در دنیا، در جبهه ای ایستادیم که فرمانده اش سید علی خامنه ای بود.
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
@ba_Shaheidan
#ڪلام_شهـید
وقتی ڪار فرهنگی شروع می ڪنید
با اولین چیزی ڪہ باید بجنگیم
خودمان هـستیم
وقتی ڪہ ڪارتان می گیرد
تازہ اول مبارزہ است
شیطان بہ سراغتان می آید
#شهـید_مصطفی_صدرزادہ🌷
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
@ba_Shaheidan
#خاطرات_شهید
حاج احمدمتوسلیان و غلامرضا از بدو آشنایی در سپاه منطقه ۶ تهران دوشادوش یکدیگر در تمامی صحنه های مقابله با ضد انقلاب حضور داشتند در پی آزاد سازی شهرستان پاوه در دی ماه ۱۳۵۸ حاج احمد که سرپرستی فاتحان شهر را بر عهده داشت به جای اینکه خود فرماندهی سپاه شهر را به دست گیرد این مسئولیت را بر دوش غلامرضا قربانی مطلق نهاد و حکم فرماندهی سپاه پاوه به نام این جوان قد بلند و خوش مشرب ، که ریش انبوه و سیاه و موهای مجعدش جذابیت خاصی به او می بخشید ، صادر شد و حاج احمد فرماندهی عملیات سپاه «پاوه» را پذیرفت...
غلامرضا زبان فصیح و شیوایی داشت ،زمانی که احتیاج به سخنرانی ،مذاکره ،بحث و یا از این قبیل کارها بود ، برادر احمد او را میفرستاد .هر وقت از غلامرضا علت این امر را میپرسیدم ،بلند میخندید و میگفت : من چهره دیپلمات حاج احمد هستم .
#سردارشهید_غلامرضا_قربانی_مطلق🌷
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
@ba_Shaheidan
#خاطرات_شهید
پس از پاکسازی جاده پاوه و استقرار در شهر غلامرضا به عنوان فرمانده سپاه معرفی شد و حاج احمدمتوسلیان ،فرماندهی عملیات را بر عهده گرفت .بر خلاف احمد که اقتدار و سخت گیری اش معروف بود ، غلامرضا به شوخ طبعی و ملایمت شهرت داشت .به راحتی با هر کس می جوشید و محبتش خیلی زود به دل می نشست .تنها کسی که به راحتی جرات می کرد با احمد شوخی کند ،همو بود و اطرافیان متعجب بودند که با این اخلاق و روحیات ،چگونه با احمد چنین رفیق و همدم شده است ؟
زمانی که در پادگان بانه مستقر شدیم ؛هر روز صبح الاطلوع حاج احمد متوسلیان همه نیروها را وادار می کرد در آن هوای سرد و زمین یخ زده ؛مدت زیادی سینه خیز بروند تا آمادگی جسمی شان بیشتر شود .
او و غلامرضا با یک کلت رولور در دست ،بالای سر نیرو ها می ایستادند و هر کس تنبلی می کرد ،یک گلوله کنار گوشش شلیک کرده و فریاد می زدند بجنب ...یک بار در حین سینه خیز رفتن ،من حسابی خسته شدم و تصمیم گرفتم که هر طوری شده کمی استراحت کنم .
دقت کردم و تعداد گلوله هایی را که غلامرضا و احمد شلیک کرده بودند ،شمردم . وقتی که غلامرضا آخرین گلوله اش را شلیک کرد ،من طاقباز دراز کشیدم و نفس راحتی کشیدم .آمد بالای سرم و گفت :یعنی چه برادر ؟بجنب وا لا شلیک می کنم .
با رندی گفتم :من دیگه نمی روم ،هر کاری می خواهی بکن . لوله اسلحه را به موازات گوشم قرار داد و فریاد زد :خجالت بکش برادر ،برو والا می زنم .
اما من با خیال راحت گفتم :آسمان به زمین بیاید ،من دیگه سینه خیز نمی روم .و او باز هم تهدید کرد :به برادر احمد می گم بیاد خدمتت برسه .
صبح روز چهاردهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۹ که «غلامرضا» و« علی شهبازی» جلوی مقر سپاه مشغول صحبت بودند ،سفیر مرگبار خمپاره ۱۲۰ و پس از آن صدای مهیب چند انفجار شهر را به لرزه در آورد .«غلامرضا» و« علی» هر دو میان غبار و دود ناشی از انفجار گم شدند و زمانی که خودمان را با لای سر آنها رساندیم ،تنها «علی» بود که ناله می کرد .«غلامرضا» خاموش و غرق در خون افتاده بر پشت ،روی خاک دراز کشیده بود .
یکی از پاهایش به طور کامل از زیر کمر قطع شده و سینه و پهلویش ،مشبک شده یود .فریاد یا حسین فضای پادگان را پر کرد هر کس سر در گریبان خود گرفته بود و ناله می کرد .زمانی که حاج احمد از ماجرا با خبر شد به زحمت خودش را کنترل کرد . سر انجام با رسیدن به بالا ی سر جنازه ، بغضش ترکید . نشست و آرام و بی صدا ،اشک ریخت .پیکر در هم کوفته «غلامرضا» را در پاوه غسل دادند و « حاج احمد» شب تا صبح در کنارش ماند و در خلوت خود تلخ گریست.
📎فرماندهٔ سپاه پاوه
#سردارشهید_غلامرضا_قربانی_مطلق🌷
●ولادت : ۱۳۳۲/۱/۱۴ تهران
●شهادت : ۱۳۵۹/۲/۱۴ پاوه
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
@ba_Shaheidan
گاهی میان مردم،
در ازدحـام شهر...
غیر از تـو
هر چه هست
فراموش میکنم …
#شهید_علی_محمد_قربانی
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
@ba_Shaheidan