eitaa logo
در جمع شهیدان
183 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
1.4هزار ویدیو
9 فایل
امروزه زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر ازشهادت نیست. (مقام معظم رهبری) کانال ولایی ما 👈 @zohoore_ghaem ارتباط با خادم 👈 @mohebolmahdi   
مشاهده در ایتا
دانلود
7.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فرازی از سخنرانی سید هاشم الحیدری در رابطه با خطبه فدکیه 🔹گروه انصار نمازشان را رها نکردند حجابشان را ترک نکردند. دست از آیین و شعائر و مساجدشان نکشیدند. تنها با یک موضع سقوط کردند. در اینجا این سؤال مطرح می شود: علت چیست؟
🔷 ۲۳ آذر سالروز تشکیل جنبش «حماس» گرامی باد. ♦️امام خمینی (ره): «هان‌ای مسلمانان جهان، و مستضعفان تحت سلطه ستمگران، بپاخیزید و دست اتحاد به هم دهید و از اسلام و مقدرات خود دفاع کنید و از هیاهوی قدرتمندان نهراسید که این قرن به خواست خداوند قادر، قرن غلبه مستضعفان بر مستکبران و حق بر باطل است.» 🔸منبع: کتاب «صحیفه امام خمینی (ره)، جلد ۱۵، صفحه ۱۵۱»
18.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 به مناسبت ۲۳ آذر سالروز تأسیس جنبش حماس این کلیپ فوق العاده اثربخش و انسان ساز را نگاه کنیم. 🔸درود خدا و همه انسان‌های صالح تاریخ بر شهید آوینی که با صحبت‌های خود اینگونه ما را تربیت می‌کند و به کاروان عاشورا می‌رساند!
ما خواهر نداشتیم کسی نبود که در امورِ خانه به مادر کمک کند، در این میان علی‌عباس بیشتر از ما با مادر همراهی می‌کرد، در شستن ظرف ها، کمک به پختن غذا، خرید خانه و ... به مادر کمک می‌کرد، علی‌عباس برای رسیدگی به پدر و مادر خودش خیلی وقت می‌گذاشت. 🌷شهید علی عباس حسین‌پور🌷
عطر تو را نفس زدم، درونِ سینه آن‌قدر... که آه هم که می‌کشم... بوی تــو پخش می‌شود... شهید 🌷
🔅«جای ترکش» ♦️هر ملاقاتی که مقامات سیاسی یک کشور با آقا داشتند و به حوزه مأموریتی حاج‌قاسم مربوط می‌شد خودش هم می‌آمد؛ فرقی نمی‌کرد رئیس جمهور فلان کشور باشد یا یکی مقامات کشور فلان. وقتی از گیت‌های بازرسی X-RAY رد می‌شد دستگاه حسابی قاطی‌پاطی می‌کرد؛ صدا پشت صدا، بوق پشت بوق. از بس که ترکش توی بدن حاجی بود. خودش می‌گفت: «لحظه‌ای نیست جایی از بدنم به‌خاطر این ترکش‌ها درد نداشته باشد.» از شدت درد گاهی مسکن می‌خورد، بلکه از درد زیادش، قدری کم کند. ✍ حسین امیرعبداللهیان 📍، ص۷۴
🌹آنها را دوست نداشتند برایشان بود ...
🌺 پدر شهید جلال کربلایی ملکی : فرزندم روحیه ای قوی و عالی داشت. به مردم محبت می نمود و همیشه از احوالات آن ها با خبر می شد. علاقه شدیدی هم نسبت به حضرت امام و انقلابی که برپا کرده بود، داشت. و در مجلسی که، علیه انقلاب صحبت می شد، نمی نشست. اگر جایی بود که صحبت را تازه شروع می کردند، در آن جا بلند می شد. پاسخ شان را می داد. و مجلس را ترک می کرد. درانجام ماموریت ها و نگهبانی ها هر چه می گذشت، برای من تعریف می کرد. یک شب که مشغول نگهبانی و بازرسی بود. فردای آن شب آمد و به من گفت که یکی از هم محلی هایمان را، شب دیدیم می خواستیم بخاطر تخلفش دست و پای او را ببندیم. من در جوابش گفتم چرا پسرم؟ او جواب داد که ما دستور داریم که همه را بازرسی کنیم، چه محلی و چه غریبه، فرقی نمی کند، همه پیش ما یکسان هستند. از ساعت 12 شب به بعد، هر کسی که رفت و آمد می کند. ما باید آن ها را بازرسی کنیم. 🌼 🌸🍃 🌺🍃🌺
3️⃣سالروز عروج آسمانی جانباز شهید حسن غلامی متکی نام پدر : علی اکبر تاریخ تولد : 1348/2/3 تاریخ شهادت : 1395/9/24 نحوه شهادت :عوارض ناشی ازجراحات شیمیایی محل شهادت :بیمارستان تهران گلزار : روستای متکه بابل
4️⃣ سالروز عروج ملکوتی شهیده ربابه رستمی درونکلا نام پدر: عبدالعلی نام مادر: سکینه کیائی درونکلا تاریخ تولد: 1341/1/2 تاریخ شهادت: 1389/9/24 محل شهادت : مسجد امام حسین ( ع ) چاه بهار گلزار: درونکلا شرقی بابل 🌺شهید ترور بدست تکفیری های فرقه ریگی جندالله(جندالشیطان)ربابه(فاطمه)رستمی درونکلا فرزند:عبدالعلی و ملک سکینه کیایی متولد1341/1/2 امیرکلای درونکلا ،شهادت :1389/9/24مسجدامام حسین چابهار هنگام عزاداری ... در سال 1357 با یکی از بستگانش به نام قاسم پازوکی ازدواج کرد پیشه هردو کارگری و کشاورزی بود گاهی برنج فروشی می کردند خودش هم گاهی با تراکتور کار می کرد 🌷در سال 1383 به چابهار کوچ کردند وآنجا یک رستورانی کوچک باز کردند سرانجام 24 آذر با شرکت در عزاداری روز تاسوعای حسینی ، روبروی مسجد امام حسین ( ع ) چابهار با بمب گذاری به دست گروه تروریستی منطقه (گروه شبه نظامی بلوچ به ریاست عبدالمالک ریگی ) و جراحات وارده به بدن شهید شد. پیکرش پس از سه روز در 27 آذر در زادگاهش تشییع و در گلزار شهدای مسجد صاحب الزمان ( عج ) درونکلا شرقی به خاک سپرده شد. 🌼 🌸🍃 🌺🍃🌺
خاطره ☘️ ❤️مادر شهیده ربابه رستمی درونکلا : به درس خواندن خیلی علاقه داشت اما پدرش تا کلاس پنجم ابتدایی گذاشت که درس بخواند با زن برادرش دو تایی با تراکتور در مزرعه کار می کردند وقتی خواست به جابهار برود گفتم دخترم اگر تو بروی آنوقت من با کی حرف بزنم و درد دل کنم خیلی به من رسیدگی می کرد 🌷وقتی به خانه ما می آمد همه کارهای مرا می رسید آخرین بار من مریض بودم مرا برد دکتر را آورد و بدون خداحافظی رفت برایش زنگ زدم .بلند بلند خندید گفت چیه مامان. گفتم مگر من مادرت نبودم ؟ داشتی می رفتی چرا پیشم نیامدی ؟گفت : اگر می آمدم تو گریه می کردی (اذیت می شدی) گفتم مواظب خودت باش گفت : خیالت راحت باشد.... منبع : کتاب شهدای ترور بابل 🌼 🌸🍃 🌺🍃🌺
یک دنیا حرف در این جمله است: برای رسیدن به باید نه داشت نه ... 🌷شهدا خالص و متواضع بودند و به عرش کبریایی پانهادند.