سلام دوستان خیلی خوش اومدین🥰
من یه مامانِ دهه هفتادی هستم که از
روزمرگیهام و وروجک بازیای شیش تا
فرشتهم براتون مینویسم.
اسم فرشتههام به ترتیب از آخر به اول :
👶🏻رقیه خانوم
👦🏼آقا محمدعلی
👧🏼معصومه خانوم
👨🏻🎓آقا مرتضی
🧑🏻🎓آقا حیدر
👩🏻زینب بانو
خوشحالم که همراهم هستید😁
#یکمی_از_ما
@ba_fereshteha
به قدری گلوم درد میکنه که فقط چند کلمه اون هم به رمز میتونم باهاشون حرف بزنم 🥺،
قبلاً اینجور وقت ها بقیه اش رو از روش مورس زدن در زندان ها استفاده میکردم 🖐🏻که الان به یمن مچ دردی که گرفتم ، مورس زدن کنسله 🥴
و با چشم و ابروی مادرانه 👁باید انتقال مفهوم کنم، فقط میترسم ابروهامم در اثر این همه بالا و پایین شدن دچار اسپاسم عضلاتی بشن و همون بالا در حالت نکن بمونن😁😂
#مادرهای_مظلوم_بیمار_طفلی😢
@ba_fereshteha
ایشون👦🏼(آقا محمد علی) از خواب که بیدار شد
گفت مامان چرا اینطوری حرف میزنی ،
🧕🏻مریض شدم ، حالم خوب نیست
👦🏼آخی ، بچهها مامان داره میمیره
👧🏼عه ، بی ادب
👦🏼مامان، من بی ادبم، مامان داره میمیره حرف بی ادبیه؟!
@ba_fereshteha
چه همراهان با محبتی داریم🥰
برای استفاده دوستان در زمان گلودرد...
ولی چندسال بود همچین گلودردی نگرفته بودیم😬
7.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 رفتار مشترک همه مردان دنیا!
همه مردها علاقه دارن توی کارهای خونه کمک کنن خصوصاً وقتی همسرشون مریضه🤪
@ba_fereshteha
یڪ روز با فرشتہها
قسمت بیست و چهارم 👩🏻💻خب مشغول خوندن نمازهای ملکوتی بودیم و تعریف ستم هایی که به قشر مادران و خواهر
یعنی تو این دو سه هفته ای که خورد به سفر مشهد ما و بیماری های زنجیره ای خانوادگی یک نفر نباید میومد میگفت یادش بخیر یه داستان هزار و یک شبی هم میذاشتید😏
به پاس این کم محبتی امشب آنچه گذشت میزاریم😁 تا درس عبرتی شود برای آیندگان...
هدایت شده از یڪ روز با فرشتہها
قسمت بیست و چهارم
👩🏻💻خب مشغول خوندن نمازهای ملکوتی بودیم و تعریف ستم هایی که به قشر مادران و خواهران و هر چادر به سری میشه سر این نمازها😵💫🤣
شروع نماز بعدی...
من🧕🏻: الله اکبر، بسم الله الرحمن الرحیم
جوجه کوچکه:مامان، مامان ،سوسک 🪳،سوسک
رئیس ارشد💂🏻♀:کجاست؟ الآن می گیرمش،😎یه دمپایی سریع برام بیارید.
معاون رئیس :دمپایی نیست، الان یچیز خوب میارم🤓
-بیا انبردست آوردم😈
🧕🏻:سبحان الله😳، سبحان الله😤، سبحان الله😬
دلسوز خونه👩🏻🎓: مامان میگه نکنید.
مسئول ثبت تصاویر تاریخی: بیاید ازش فیلم بگیریم😍...
سخن گوی هیت آشوب: اینو که دارید تو فیلم می بینید، ما گرفتیم، با انبردست بَرش داشتیم تا دفعه دیگه اشتباه نکنه بیاد خونه ما.
دوست داره حیوانات منزل: بده مرغ من بخورش😌. مرغ ها، سوسک دوست دارن😋...
🧕🏻: السلام علیکم ورحمة الله🤢😤
👦🏼بندازیدش بیرون نماز مامان تمام شد.
-مامان ما نبودیم اون اول انبردست آورد.
-من نبودم خودش گفت.
-مامان بیا اصلا فیلمو ببین، تا ببینی تقصیر کی بوده.
🧕🏻در خواست ویدئو چک هم میدید؟
و من در جست و جوی پاکت تهوع...
چند دقیقه بعد از اینکه دل و روده مبارکم به سکون رسید🤢
هرکسی کار داره بگه میخوام زیارت عاشورامو بخونما🥺
-نه مامان دعاتو بخون، بخون دیگه گوش میدیم، فقط تمام شد نخودچی بهمون میدی؟
🧕🏻خدایا صبر منو زیاد کن، میدم😬، بله میدم😏
بسم الله الرحمن الرحیم، السلام علیک یا ابا عبدالله...
إنی سلمٌ لمن سا لِمکم و حَربٌ لِمَن حاربکم...
👨🏻🎓مامان من دیگه خیلی گشنمه شما دعاتو بخون من غذا میریزم.
🧕🏻استغفرالله، صبر کن خودم اومدم.
👧🏼منم می خوام
👦🏼مامان برای منم بریز.
🧕🏻دیگه کسی نمی خواد؟
🧑🏻🎓چرا من دوباره می خوام.
🧕🏻ماشاءالله زرنگ شدی، کی فرصت کردی بخوری!
🧑🏻🎓رُبش کم بود، نمک هم نداشت.
👧🏼داداش، بخاطر همین دوباره می خوای؟
🧑🏻🎓آره، تازه خوردم بازم می خوام. مجبورم دیگه میمونه اسراف میشه.
🧕🏻پُرس های بعدی و داری می خوری فکرهاتو بکن اگه بازم کم وکسری داشت بگو مادر؛ تعارف نکن.
با اجازتون من میرم بقیه ی دعامو بخونم.
اللهم لَکَ الحمدُ حمد الشاکرین... آخخخخ😵💫🥴
معصومه :داداشی نشستی رو کمر مامان. برو جلوتر منم بیام بشینم.
زینب :مامان چی شدی؟
🧕🏻بیا این بچهها رو از روی کمرم بردار...
👩🏻🎓این مامانه ها، بابا نیست ک میره سجده میشینید رو کمرش...
👧🏼مامان گفته مامان ها خیلی قوی هستن، من میخوام بشینم.
🧕🏻معصومه برو از کمرم پایین، مامان قوی ولی با هرکی باید بازی خودشو بکنی.
خدایا منکه روم نمیشه اینیکی خوندم و هدیه بدم به آقا.
خودتون یجور مرتبش کنید منظم بشه، فرشته ها بتونن برسونن به آقا😁
-مامان بیا، زود بیابدو...
🧕🏻چی شده مگه؟ ترسوندیم
👩🏻🎓بیا خودت ببین
🧕🏻دوباره کی داره آب بازی میکنه؟
👩🏻🎓هیچکس
🧕🏻کی کبریت روشن کرده؟
👩🏻🎓هیچکی
🧕🏻دوباره کنترل شکسته؟
👩🏻🎓نه
🧕🏻یا حضرت عباس (ع) بگو من طاقتشو دارم.
👩🏻🎓حالا بیا، الان تموم میشه. آبجی معصومه داره حرف زدن یاد داداشی میده...
🧕🏻وای خدا نکشت... قلبم افتاد تو دمپاییم زودتر بگو خب🤦🏻♀
👩🏻🎓مثل اون قسمت از دفترتون که خوندم من حرف زدن یاد داداش حیدر می دادم....
#داستان_هزار_و_یک_شب
#داستان_یک_روز_با_فرشته_ها
@ba_fereshteha