🔰 علت گریه امیرالمؤمنین
🔅روزی حضـرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نزد اصحاب خود فرمودند:
من دلم خیلی بحال ابوذر_غفاری می سوزد خدا رحمتش کند.
❓اصحاب پرسیدند چطور ؟
✨مولا فرمودند:
☘آن شبی که به دستور خلیفه ماموران جهت بیعت گرفتن از ابوذر برای خلیفه به خانه ی او رفتند چهار کیسه ی اشرفی به ابوذر دادند تا با خلیفه بیعت کند.
😡ابوذر خشمگین شد و به مامورین گفت:
🔅شما دو توهین به من کردید;
🍃اول آنکه فکر کردید من علی فروشم و آمدید من را بخرید ،
دوم بی انصاف ها آیا ارزش علی چهار کیسه اشرفی است؟
شما با این چهار کیسه اشرفی می خواهید من "علی" فروش شوم؟
⚡️تمام ثروت های دنیا را که جمع کنی با یک تار موی "علی" عوض نمی کنم.
آنها را بیرون کرد و درب را محکم بست.
💫مولا گریه می کردند و می فرمودند:
🔅به خدایی که جان "علی" در دست اوست قسم آن شبی که ابوذر درب خانه را به روی سربازان خلیفه محکم بست... سه شبانه روز بود که او و خانواده اش هیچ نخـــورده بودند .
📚الکافی، ج ۸، کلینی
💚
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
💫امام على عليه السلام:
✨گذشت، تاجِ خصلتهاى والاى انسانى است.
العَفوُ تاجُ المَكارِمِ
💚
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
☄عصرجاهلیت مدرن
⚠فرهنگ فراماسونی شیطان پرستی را باب نکنیم👁
کفشها شبیه پای اجنه
💚
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
💌 جدیترین لحظات انسان
#پیام_معنوی
💚
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
داستانی_عجیب
نماز
استخوانیکهرزقروزیراازبینمیبرد!!
در روایتی آمده است: در زمان رسول خدا حضرت محمد (ص)، مردی خدمت آن حضرت آمد و از تنگ دستی شکایت کرد. حضرت به او فرمودند: شاید نماز نمی خوانی؟ مرد گفت: یا رسول الله؛ همانا نمازهای پنجگانه را به جماعت و در پشت سر شما بجا می آورم.
حضرت فرمودند: شاید کسی در منزلت نماز نمی خواند؟
آن مرد عرض کرد: همه نماز می خوانند و تا آن ها را به خواندن نماز واندارم، از خانه خارج نمی گردم.
پیامبر (ص) فرمودند: شاید در همسایگی تو کسی می باشد که نماز نمی خواند؟
مرد گفت: یا رسول الله؛ همانا تمامی آن ها نماز می خوانند.
پس در آن لحظه جبرئیل نازل شد و عرض کرد: ای رسول خدا؛ در فلان بیابان فرد بی_نمازی از دنیا رفته است و کلاغی استخوان کوچکی از آن فردِ بی نماز و تارک الصلاة را به منقار گرفته و آورده در میان درختی که در خانه ی این مرد است قرار داده است، پس به او بگو آن استخوان را بردارد تا وسعتِ رزق و روزی پیدا نماید.
📙 تفسیر عیاشی، ج1: 25.
💚
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
🔥فتنه های آخرالزمان
🌷حضرت علی(ع)، ضمن چند روایت گونه های متعددی از فتنه های آخرالزمانی را بیان نموده اند و همانطور که خواهیم دید، چهارمین یا پنجمین آنان را بدترین آنها خوانده اند
☄چهار فتنه رخ خواهد داد؛
1⃣ در اولی خون ریزی مباح می شود؛
2⃣ در دومی خون ریزی و غارت اموال؛
3⃣ در سومی خون ریزی، غارت اموال و تجاوز به نوامیس؛
4⃣چهارمی که حتی اگر در سوراخ روباه پنهان شده باشی دچار آن فتنه خواهی شد.
💚
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
✨انسان آنگاه که خود را بی نیاز ببیند طغیان می کند(علق۶و۷)👆
💚
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
✨﷽✨
✅ توبه، انسان را اصلاح می کند
شما می بینید این همه کودهای بدبو را به این گل یاس می دهند، به فلان میوه درختی یا به آن میوه زمینی؛ فرمود: این کودهای بدبو را ما به این صورت برای شما در آوردیم! شما اگر #توبه بکنید، ما شما را اصلاح می کنیم؛ اینطور نیست که آدم بدبو همیشه بدبو باشد! آن بیان نورانی که فرمود: (تعطّروا بالاستغفار لا تفضحنّکم روائح الذنوب)*، همین است. فرمود: #گناه یک بوی بدی دارد، بالاخره بویش در می آید. توبه همین است! توبه آن است که این کود بدبو به صورت یاس در می آید! این کود بدبو را به صورت سیب و گلابی در می آورد! همین است.
کار ذات اقدس اله در این نظام همین است، این خبیث را به طیّب تبدیل می کند؛ توبه کارش این استَ! فرمود: این کار را بکنید، (ذلکم الله ربّکم فتبارک الله ربّ العالمین)*. حالا که این است، پس انسان یاوه نیست!
عمده پایان کار است؛ (ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود / تسبیح شیخ و خرقه رند شرابخوار)*. آنوقت معلوم می شود که نام با چه کسی است! خُب کم نیست این روایاتی که جاهل ها به عالمان بی عمل در جهنّم می گویند: یک قدری کنارتر که بوی شما ما را آزار نکند!
وسائل الشیعه / جلد ۱۶ / صفحه ۷۰
سوره غافر / آیه ۶۴
غزلیات حافظ / غزل شماره ۲۴۶
📚 درس خارج تفسیر قرآن کریم
قم ؛ ۱۳۹۳/۱۲/۱۲
💚
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
⭕️غیبت و طعنه زدن
⭕️تحقیر و توهین کردن
🔕دل شکستن
👈همه اش حق النـــــاسه
و تا زمـانیـکه
رضـایت طرف مقابلت را جلب نکنی بخشیده نمیشــوی
💚
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
💫عالم ملکوت
💥عالم ملکوت عالمی است که ارواح و ملائکه در آن حضور دارند و محیط بر عالم ماده است. با مرگ توجه روح از عالم ماده قطع شده و وارد عالم ملکوت میشویم.
🌹مومنانی که چشم برزخی دارند میتوانند جنبه باطنی(ملکوتی) افراد و نیز اعمال آنها را مشاهده کنند.
✨حکمای مسلمان مرگ را نقطه اتصال به ملکوت معرفی کرده و جایگاه انسان پس از مرگ را در این جهان دانستهاند؛ همچنانکه عدهای این عالم را عالم فرشتگان نیز ذکر کردهاند که با مجاهدت، ریاضت و تزکیه نفس میتوان قبل از مرگ این جهان را مشاهده کرد؛ هرچند برخی این جهان را جایگاه ندیدنیهایی دانستهاند که جز پیامبران و معصومان، کسی قادر به دیدن آن نیست و حتی درک این عالم از شروط معصوم قلمداد شده است.
👌لفظ ملکوت در قرآن چهار بار ذکر شده است. قرآن حضرت ابراهیم(ع) را بهعنوان یکی از افراد اهل یقین، از کسانی میداند که عالم ملکوت را مشاهده کرده است.
💥برای این عالم نامهای گوناگون فلسفی و عرفانی از جمله عالم معنا، عالم نفوس، عالم امر و... ذکر شده است.
👈مومن زیرک کسی است که مراقب چهره ملکوتی خود باشد، چرا که پس از مرگ باید با آن زندگی کند.
💚
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
#بهشت را ندیده میخرند
✨بهلول هر وقت دلش می گرفت به کنار رودخانه میرفت. در ساحل مینشست و به آب نگاه می کرد. پاکی و طراوت آب، غصه هایش را میشست. اگر بیکار بود همانجا مینشست و مثل بچه ها گِل بازی میکرد. آن روز هم داشت با گِل های کنار رودخانه، خانه میساخت. جلوی خانه باغچهایی درست کرد و توی باغچه چند ساقه علف و گُل صحرایی گذاشت. ناگهان صدای پایی شنید برگشت و نگاه کرد. زبیده خاتون (همسر خلیفه) با یکی ازخدمتکارانش به طرف او آمد. به کارش ادامه داد. همسر خلیفه بالای سرش ایستاد و گفت: «بهلول، چه میسازی؟»
بهلول با لحنی جدی گفت: «بهشت میسازم.»
همسر هارون که میدانست بهلول شوخی میکند، گفت: «آن را میفروشی؟!»
بهلول گفت: «میفروشم.»
زبیده خاتون پرسید: «قیمت آن چند دینار است؟»
بهلول جواب داد: «صد دینار.»
زبیده خاتون گفت: «من آن را میخرم.»
💚
✨بهلول صد دینار را گرفت و گفت: «این بهشت مال تو، قباله آن را بعد مینویسم و به تو میدهم.»
زبیده خاتون لبخندی زد و رفت. بهلول، سکه ها را گرفت و به طرف شهر رفت. بین راه به هر فقیری رسید یک سکه به او داد. وقتی تمام دینارها را صدقه داد، با خیال راحت به خانه برگشت.
💫زبیده خاتون همان شب، در خواب، وارد باغ بزرگ و زیبایی شد. در میان باغ، قصرهایی دید که با جواهرات هفت رنگ تزئین شده بود. گلهای باغ، عطر عجیبی داشتند. زیر هر درخت چند کنیز زیبا، آماده به خدمت ایستاده بودند. یکی از کنیزها، ورقی طلاییرنگ به زبیده خاتون داد و گفت: «این قباله همان بهشتی است که از بهلول خریدهای!»
وقتی زبیده از خواب بیدار شد از خوشحالی ماجرای بهشت خریدن و خوابی را که دیده بود برای هارون تعریف کرد.
☀️صبح زود، هارون یکی از خدمتکارانش را به دنبال بهلول فرستاد. وقتی بهلول به قصر آمد، هارون به او خوش آمد گفت و با مهربانی و گرمی از او استقبال کرد. بعد صد دینار به بهلول داد و گفت: «یکی از همان بهشتهایی را که به زبیده فروختی به من هم بفروش!»
بهلول، سکه ها را به هارون پس داد و گفت: «به تو نمیفروشم.»
هارون گفت: «اگر مبلغ بیشتری میخواهی، حاضرم بدهم.»
بهلول گفت: «اگر هزار دینار هم بدهی، نمیفروشم.»
هارون ناراحت شد و پرسید: «چرا؟!»
بهلول گفت: «زبیده خاتون، آن بهشت را ندیده خرید، اما تو میدانی و میخواهی بخری، من به تو نمیفروشم!»
💚
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨