eitaa logo
در جمع شهیدان
226 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
12 فایل
امروزه زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر ازشهادت نیست. (مقام معظم رهبری) کانال ولایی ما 👈 @zohoore_ghaem ارتباط با خادم 👈 @mohebolmahdi   
مشاهده در ایتا
دانلود
💠نمازشب ●شاگرد مغازه ی کتاب فروشی بودم حاج آقاگفت:می خواهیم بریم سفر، توشب بیاخونه مون بخواب. بدزمستانی بود. سردبود. زودخوابیدم. ساعت حدودا 2 بود، در زدند، فکرکردم خیالاتی شده ام. درراکه بازکردم دیدم آقامهدی وچندتا از دوستانش ازجبهه آمده اند. ●آنقدرخسته بودندکه نرسیده خوابشان برد. هواهنوزتاریک بودکه باز صدایی شنیدم، انگار کسی ناله می کرد. ازپنجره که نگاه کردم دیدم آقامهدی توی آن سرمای دم صبح، سجاده انداخته توی ایوان ورفته به سجده...
اوایل ازدواجمان بود. یک شب از صدای دلنشین قرآن بیدار شدم . نور کم سویی به چشمم خورد. از خودم پرسیدم : این نور از کجاست ؟ بعد از مدتی متوجه شدم از چراغ قوه ای است که علی روشن کرده  بود تا نماز شب بخواند، چراغ بزرگتری را روشن نکرده  بود که مبادا من از خواب بیدار شوم . علی خیلی به من احترام می گذاشت.                 ✍به روایت همسربزرگوارشهید 🌷
💢غیرتمندیِ یک رزمنده‌ی مسیحی روبرت دورانِ خدمت سربازی منتقل شد به جبهه‌ی غرب، و روزهای آخرِ سـربازی‌اش رو توی منطقه‌ی عملیاتی میمک گذراند. فرمانده بهش گفت: چند روز بیشتر به پایانِ خدمتت باقی نمونده، لازم نیست اینجا بمونی و می‌تونی به پشتِ خـط برگردی. اما روبرت قبول نکرد و گفت: تا آخرین روزی که اینجا هستم این اسلحه مال من است و نمی‌گذارم تپه به دستِ دشمن بیفتد ، من تا آخرین قطره‌ی خونم با بعثی‌های عراقی می‌جنگم ... همین‌کار رو هم‌کرد و بالاخره شهید شد... خاطره‌ای از زندگی مسیحی 🌷 📚منبع: کتاب گل مریم ، نوشته دکتر بوداغیانس
●«هراچ» بچه آخر خانواده بود. دو خواهر و یك برادر داشت. وی علاقه بسیار زیادی به خواهرانش داشت. دوست داشت با همه معاشرت نماید. به همه كمك می‌كرد. او می‌گفت: مادر، اصلاً نگران من نباش و راجع به من فكر نكن. وی همیشه سرود «شهیدان زنده اند» را زمزمه می‌كرد. ●روز نامزدی برادرش بود و تمام مدت، من منتظر بازگشت «هراچ» بودم، خواستم بروم برایش پیراهن بگیرم. منصرف شدم، فكر كردم خوب، پیراهن برادرش را خواهد پوشید. «هراچ» دوست نداشت زیاد لباس بخرد. تمام مدت منتظر و چشم به راه او بودم. «هراچ» نیامد. ●دل شوره و حالت عجیبی داشتم. فكر می‌كردم كه از خستگی زیاد است. هنگام جشن، زمانی كه به عروس هدیه می‌دادم، لرزش تمام وجودم را فرا گرفت. حتی نمی‌توانستم گردنبند عروس را به گردنش بیاویزم. در همان حالی كه من داشتم به عروسم هدیه می‌دادم، «هراچ» عزیز من به شهادت رسیده بود. ●آن روز به ما خبر نداده و گذاشتند پس از مراسم نامزدی و روز بعد اطلاع دادند كه «هراچ» به شهادت رسیده است. ما دیگر حال خود را نمی‌دانستیم. جمعیت فراوانی در خانه ما جمع شده بود. مردم در این ایام ما را تنها نگذارده و خود را در غم ما شریك می‌دانستند... ✍ به روایت مادربزرگوارشهید 📎تکاور دلاور ارتش 🌷
هميشه می گفت: "ما هيچ وقت از لطف و عنايت اهل بيت، خصوصاً آقا امام رضا عليه السلام بی نياز نيستيم..." هواپيمای سوخو را حاج احمد وارد نيروی هوايی سپاه كرد مراسم افتتاحيه‌اش را همه انتظار داشتيم در تهران باشد، ولی سردار گفت: ميخوام مراسم افتتاحيه توی مشهد باشه... پايگاه هوايی مشهد كوچیك بود كفاف چنين برنامه‌ای رو نميداد بعضيها همين را به سردار گفتند؛ ولی سردار اصرار داشت مراسم توی مشهد باشه با برج مراقبت هماهنگيهای لازم شده بود خلبان، بر فراز آسمان، هواپيما را چند دور، دور حرم حضرت علی بن موسی الرضا سلام الله عليه طواف داد اين را سردار ازش خواسته بود خيليها تازه دليل اصرار سردار را فهميده بودند خدا رحمتش كند؛ هميشه ميگفت: "ما هيچ وقت از لطف و عنايت اهل بيت، خصوصاً آقا امام رضا عليه السلام بی نياز نيستيم..." ─═┅═༅🇵🇸𖣔🇮🇷𖣔🇱🇧༅═┅┅─ به‌کانال‌ولایی بپیوندید👇 @zohoore_ghaem @ba_Shaheidan @Ghesehaye_Shohada ۳ ✌️
●مصطفی می جنگید و جنگ‌ها برایش همه یا هیچ بود. این نبود که حالا میجنگم و یک جایی کوتاه می آیم. مصطفی می جنگید تا به هر آنچه که معتقد بود در مجموعه ای که در آن خدمت می کند برسد. نرسیدن در مرام او نبود. می جنگد حتی به قیمت آنکه از مجموعه اخراج شود. برای همین مصطفی از روزی که من یادم هست در معرض اخراج بود. ‌● می جنگید و هی می آمد بالاتر. میدانید برای چه؟ برای اینکه جنگ همه یا هیچ می کرد و همه را بدست می آورد. وقتی من و مصطفی با هم آشنا شدیم او یک کارشناس جزء بود. غیر از خدا هم هیچ کس را نداشت. 🌷 ─═┅═༅🇵🇸𖣔🇮🇷𖣔🇱🇧༅═┅┅─ به‌کانال‌ولایی بپیوندید👇 @zohoore_ghaem @ba_Shaheidan @Ghesehaye_Shohada ۳ ✌️
●می‌گفت گوگـل اِرث روی نقشه سوریـه و عـراق خطا دارد!و معتقد بــود این خطا عمـدی است.گروه‌های مقاومـت نتیـجه ایـن خطا را در نشانـه‌گیـری دیـده بودنـد.محمودرضـا هم نشسته بـود مقـدار خطا را در آورده بـود و بعد از آن،مقدار خطا را دخـالت می‌داد و به نیــروهای مقاومت آموزش و مشاوره می‌داد.وقتی رزمنـدگان مدافع حـرم با خطای محاسبـه شـده محمودرضـا گـرا را تعیین کرده و خمپـاره می‌زدنـد، تمام خمپـاره‌ها به هدف می‌خوردنـد. 🌷 ─═┅═༅🇵🇸𖣔🇮🇷𖣔🇱🇧༅═┅┅─ به‌کانال‌ولایی بپیوندید👇 @zohoore_ghaem @ba_Shaheidan @Ghesehaye_Shohada ۳ ✌️
🔸دیدار ما با مقام معظم رهبری زمانی اتفاق افتاد که حاج یدالله کلهر به دلیل رشادت‌های فوق العاده‌شان در عملیات والفجر 8 دستشان مجروح شده بود و عصب دست قطع شد، ضمن اینکه یکی از کلیه‌هایش را هم به اسلام تقدیم کرد؛ مقام معظم رهبری شناخت عجیبی از شهید کلهر داشتند و با این شهید حشر و نشر داشتند. 🔹وقتی به دفتر ریاست جمهوری رفتیم، حضرت آقا خطاب به سردار کلهر فرمودند: «حاج یداللهِ ما چطور است؟» چهار نفر بودیم که به محضر مقام معظم رهبری رفته بودیم، شهید کلهر، شهید میررضی، رسول توکلی و من. وقتی آقا از اوضاع دست حاج یدالله پرسیدند، حاج یدالله نگاهی به ما انداخت تا ببیند حواسمان به او هست یا نه! وقتی متوجه شد که ما حواسمان هست با زیرکی گفتند: «الحمدلله! با آن کنار آمده‌ام!»   🔸ما تا روز شهادت این شهید بزرگوار حتی یک بار هم از ایشان نشنیدیم که از درد دستش حرفی بزند. بعد از این پاسخ سردار شهید کلهر، حضرت آقا هم که در سال 60 عصب دستشان بر اثر انفجار مسجد ابوذر قطع شده بود، به این شهید فرمودند «من اوضاع تو را درک می‌کنم زیرا از وقتی که عصب دست من قطع شد تا زمان زیادی درد دست نمی‌گذاشت بخوابم و هر شب چندین بار با درد از خواب بیدار می‌شدم». 🔹شهید کلهر بعد این فرمایش مقام معظم رهبری  باز با زیرکی تمام گفتند «آقا من هم همینطور». یعنی شهید کلهر هم تا پاسی از شب از درد خوابش نمی‌برد ولی چون با خدا معامله کرده بود تا زمانی که مقام معظم رهبری اشاره نکرده بودند و از درد دست خودشان حرفی نزده بودند، حاج یدالله هم هیچ حرفی نزد. ✍به روایت سردارعلی فضلی 🌷 ●ولادت : ۱۳۳۳ شهریار ، البرز ●شهادت : ۱۳۶۵/۱۱/۱ شلمچه ،عملیات کربلای ۵
💠وقتی حاج یدالله شهید شدند به بچه‌ها گفتم که پیکر پاک این شهید را برای وداع به اردوگاه کوثر بیاورند تا همه رزمندگان با ایشان وداع کنند. وقتی پیکر ایشان به اردوگاه آمد آن را به حسینیه بزرگ اردوگاه بردیم و همه رزمندگان به جز عده معدودی که برای نگهبانی مستقر شده بودند به این حسینیه آمدند. 💠در زمانی که بر گرد پیکر شهید کلهر مشغول روضه‌خوانی و وداع بودیم، هواپیماهای دشمن بعثی در 24 نوبت آمدند و کل اردوگاه را بمباران کردند، به طوری که در اصطلاح اردوگاه کوثر را «شخم زدند». بمب‌ها و راکت‌ها به همه جای اردوگاه اصابت کرده بود به جز حسینیه بزرگی که همه در آن گرد پیکر شهید کلهر جمع شده بودند. 💠تلفات آن بمباران سنگین دشمن تنها یک شهید و پنج مجروح بود و هیچ کس باور نمی‌کرد که چنین چیزی ممکن باشد. اما چون خدا خواسته بود ممکن شد. اینگونه بود که خون یک شهید از خون هزاران رزمنده دیگر که می‌توانستند از شهدای کربلای 5 باشند، حفاظت کرد. ✍به روایت سردار علی فضلی 📎قائم‌مقام لشگر ۱۰سیدالشهدا 🌷 #
‼️در طول زندگی مشترک خود با همسرش، بیش‌تر اوقات را در جبهه گذارند. قبل از عملیات کربلای ۵ به مرخصی آمد و به همسرش گفت: «مریم! خدا خواست که حداقل بار دیگر بیایم شما را ببینم. چون امام زمان (عج) را در خواب دیدم و گفت: برو خانه که آخرین دیدار تو خواهد بود. مریم من از تو راضی هستم امیدوارم که خدا هم از تو راضی باشد.» ‼️به عمویش می گفت : « مسجد و حسینیه  می سازی اما بدانکه ثوابش به اندازه یک روز حضور درجبهه نیست چون اسلام درخطر است  همه ما باید در جبهه حضور داشته باشیم.» ‼️اهل مسجد و نماز شب بود. بعضی وقت ها شب به بیرون سنگر می رفت بعدها فهمیدم  که در دل شب به نماز و راز و نیاز میایستد. به همه سلام میکرد اگر چه از  او کوچکتربودند حتی وقتی برادر کوچکش وارد اطاقش میشد به احترام او از جای  خود بر میخاست. 📎فرماندهٔ گردان علی‌ابن‌ابیطالب یگان دریایی 🌷 ولادت : ۱۳۴۳/۷/۴ آمل ، مازندران شهادت :۱۳۶۵/۱۱/۱۰ شلمچه ، عملیات کربلای ۵
خیلی کم خانه بود، اکثراً ماموریت بودند..اطرافیان همیشه اعتراض می‌کردند و به من می‌گفتند که شما چگونه تحمل می‌کنید بچه‌ها یک دل سیر پدرشان را ندیدند.یک روزی به او گفتم:«خسته نشدی؟ نمی‌خواهی استراحت کنی؟؟ گفت:«مگر دنیا چقدر است که من خسته شوم؟ برای استراحت هم وقت زیاد است... 🌷
قبل از رفتن ... زیارت حضرت زهرا (س) خواند. شهادت حضرت نزدیک بود و رمز عملیات هم یا زهرا (س) ! از سنگر رفت بیرون وضو بگیرد ؛ امّـا دیگر بر نگشت ... كربلای پنج بود كه تركش خورد بردنش بیمارستـان ... چند روز بعد ۱۲بهمن ٦۵ شهید شد آنروز، روز شهادت حضرت زهرا بود.