حلزون ها می توانند بر روی اجسام تیز و برنده حرکت کنند بدون آنکه آسیبی ببینند.
🏴بچه محل ما👇
https://eitaa.com/joinchat/2748580117C601e8bb600🏴
میخوای بزرگترین راز زندگی رو بدونی؟
"بهترین دوست خودت بشو"
چطور این کار رو بکنیم؟!
وقتی در حال تلاش برای رسیدن به چیزی هستی
درست مثل وقتی که دوستت رو تشویق میکنی، خودت رو هم تشویق کن.
وقتی اتفاق خوبی رو تجربه میکنی
برای خودت جشن بگیر، طوری که موفقیت دوستت رو جشن میگیری.
وقتی لحظات سختی رو میگذرونی
درست مثل وقتی که میخوای دوستت رو آروم کنی، به خودت هم دلداری بده.
زندگی به اندازه کافی سخت هست،
خودت بهترین دوست خودت باش
🏴بچه محل ما👇
https://eitaa.com/joinchat/2748580117C601e8bb600🏴
مطالعات نشان میدهند که نقاشی میتواند به درمان تروما کمک کند و میتواند اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) را تا بیش از ۸۰ درصد کاهش دهد
🏴بچه محل ما👇
https://eitaa.com/joinchat/2748580117C601e8bb600🏴
خونه ای شبیه به یک گیتار
🏴بچه محل ما👇
https://eitaa.com/joinchat/2748580117C601e8bb600🏴
#داستان_کوتاه📚...
روزی مردی خواب عجیبی دید او دید که پیش فرشتههاست و به کارهای آنها نگاه میکند.
هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تند تند نامههایی را که توسط پیکها از زمین میرسند، باز میکنند و آنها را داخل جعبه میگذارند.
مرد از فرشتهای پرسید، شما چه کار میکنید؟
فرشته در حالی که داشت نامهای را باز میکرد، گفت:
این جا بخش دریافت است و دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل میگیریم.
مرد کمی جلوتر رفت، باز تعدادی از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت میگذارند و آنها را توسط پیکهایی به زمین میفرستند…
پرسید: شماها چکار میکنید؟
یکی از فرشتگان با عجله گفت: اینجا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمتهای خداوندی را برای بندگان میفرستیم.
مرد کمی جلوتر رفت و دید یک فرشته بیکار نشسته است…
با تعجب از فرشته پرسید: شما چرا بیکارید؟
فرشته جواب داد: اینجا بخش تصدیق جواب است.
مردمی که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند ولی عده بسیار کمی جواب میدهند.
مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه میتوانند جواب بفرستند؟
فرشته پاسخ داد: بسیار ساده، فقط کافی است بگویند: «خدایا شکر!»“
🏴بچه محل ما👇
https://eitaa.com/joinchat/2748580117C601e8bb600🏴
🌹#داستان_آموزنده
صاحبخانه جوابم کرده بود. خیلی دنبال خونه گشتیم تا خونهای پیدا کردیم ولی دیوارهاش خیلی کثیف بود؛ هزینه نقاش هم نداشتم.
تصمیم گرفتم خودم رنگش کنم؛ باجناق عارف مسلکم هم قبول کرد که کمکم کنه.
چند روز بعد از تموم شدن نقاشی، صاحبخونه جدید گفت که مشکلی براش پیش اومده خواهش کرد قرارداد رو فسخ کنیم!
چاره ای نبود فسخ کردیم!
دست از دا درازتر برگشتیم.
از همه شاکی بودم! از خودم، از صاحبخونه از خدا و... .
باجناق با یه آرامشی گفت "خوب شد به خاطر خدا نقاشی کردم" و دیگه هیچ نگفت!
.
راز آرامش باجناق همین بود؛ فهمیدم چرا ناراحت نیست، چرا شاکی نیست و چرا احساس ضرر نمیکنه.
چون برای خدا کار کرده بود و از خلق خدا انتظاری نداشت.
کار اگر برای خدا باشه آدم هیچ وقت ضرر نمیکنه چه به نتیجه برسه، چه به نتیجه نرسه؛ چون نمیدونه کاری که برای خدا انجام بشه هیچوقت گم نمیشه.
#خدایاشکرت 🤲🏻
🏴بچه محل ما👇
https://eitaa.com/joinchat/2748580117C601e8bb600🏴
🌎گرد و غبار نیستن دسته بزرگی از ملخ ها هستن 😐
🏴بچه محل ما👇
https://eitaa.com/joinchat/2748580117C601e8bb600🏴
ساعت دوازده شب است، او مولانا میخواند و من رمان ورق میزنم. سرش را از روی کتاب بلند میکند و میگوید :«گرسنهام. نیمرو بخوریم ...؟»
میخندم که بخوریم اما تو درست کن !
بلند میشود میرود سمت آشپزخانه. همانطوری که روغن را از توی کابینت برمیدارد و توی ماهی تابه میریزد، میگوید :
« خودت حس میکنی چقدر فرق کردهایی ؟ یادت هست از ساعت هشت شب به بعد خوردن تعطیل میشد ؟ اگر میخواستی بروی مهمانی از صبح لب به غذا نمیزدی ...! »
لبخند میزنم، گذشته با دُورِ تند میآید جلویِ چشمانم، سکانس به سکانس، فریم به فریم، از یک جایی به بعد لبخند میزنم، از همان جا که دیگر نه منتقدی هست نه ممیزی ...
امسال چهل و پنج ساله میشوم اما چهار سال است زندگی میکنم ! چهار سال است برای خودم زندگی میکنم. تحسین دیگران برای هیکل و مدل لباس و رنگ موهایم برایم مهم نیست. چهار سال است لباسی که دوست دارم میپوشم حتی اگر چاقتر نشانم دهد، گشاد، رها، آزاد. همان رنگی که دوست دارم، شاد ...
چهار سال است جاهایی که دوست دارم میروم. با آدمهایی که دوست دارم نشست و برخاست میکنم. برای خودم زندگی میکنم نه دیگران. چهار سال است توی خانهی ما غذاها اسم ندارند، من غذایی که دوست دارم با هر قانون نانوشتهایی که دارم میپزم. سیب زمینی و تخم مرغ تصمیم نمیگیرند که کوکو شوند برای شام، من هر طور دلم بخواهم کوکو درست میکنم حتی اگر دیگران بگویند این اسمش کوکو نیست ...!
از یک جایی به بعد آرامش دست خودمان است، خودمان آن را میسازیم. این به هر سازی رقصیدن برای جلب رضایت دیگران خیلی خوب است، هنرِ آدمهای منعطف است، کار هر کسی هم نیست، قبول !
اما اگر قرار به رقص است حداقل سازش را خودمان انتخاب کنیم، برای خودمان زندگی کنیم. متراژ خانه و ماشین خوب و کار مناسب و پول زیاد اگر به قصد کور کردن دیگران باشد، رفاه ظاهری هم به همراه بیاورد، آرامش حقیقی نمیآورد ...!
خوشبختی و خوشحالی یک جایی توی دل آدم هاست. همینجا، به همین نزدیکی ...!
#مريم_سميع_زادگان
#داستانک
🏴بچه محل ما👇
https://eitaa.com/joinchat/2748580117C601e8bb600🏴
🌐استقامت فانوس دریایی در برابر امواج بزرگ دریا
🏴بچه محل ما👇
https://eitaa.com/joinchat/2748580117C601e8bb600🏴
نقل است شخصی از راهی می گذشت دید دو نفر گدا بر سر یک کوچه جلو دروازه خانه ای با یکدیگر گفتگو دارندو نزدیک است بینشان دعوا شود .
آن شخص نزدیک شد و از یکی از آنها سئوال کرد : چرا با یکدیگر مشاجره و بگو و مگومی کنید ؟
یکی از گداها جواب داد : چون من اول می خواستم بروم در این خانه گدایی کنم ، این گدا جلو مرا گرفته و می گوید من اول باید بروم .
بگو مگو ما برای همین است.
آن شخص تا این حرف از دهن گدا شنید سرش را به سوی آسمان بلند کرد و به دو نفر گدا اشاره کرد و
گفت : " گدا به گدا ، رحمت به خدا "
یعنی گدا راضی نیست گدای دیگر از کیسه مردم روزی بخورد ، پس رحمت به خدا که به هر دوی آنها رزق می رساند .
🏴بچه محل ما👇
https://eitaa.com/joinchat/2748580117C601e8bb600🏴
🌐موج یخ زده در آنتارتیکا
🏴بچه محل ما👇
https://eitaa.com/joinchat/2748580117C601e8bb600🏴
عزیز نسین در یکی از کتاب های خود می نویسد:در یکی از محلات فقیرنشین در شهر واشنگتن دی.سی، صبح زود که مردم فقیر آن منطقه از خانه هایشان بیرون زدند تا یک روز پر از رنج و مشقت دیگر را آغاز کنند ناگهان صدای ویولن زیبایی از گوشه یک خرابه به گوش رسید آوای ویولن آنقدر زیبا و مسحور کننده بود که پای آن مردم فقیر از رفتن به محل کارشان باز ماند اکثر آنها با اینکه می دانستند اگر دیر برسند جریمه سنگینی میشوند بدون توجه به این مشکل در آن خرابه که اندازه یک سالن کنسرت بود جمع شدند آخر این مردم هیچ تفریح و لذتی در زندگیشان نداشتند بنابراین حدود دو ساعت و نیم با گوش دادن به آن آهنگهای زیبا و استثنایی اشک ریختند خندیدند و به خاطراتشان فکر کردند سرانجام نیز ویولونیست که مردی ۳۵ ساله بود کارش تمام شد، ویولن خود را برداشت و آماده رفتن شد، اما با تشویق بی امان مردم پاهایش سست شد او همه آنها را به صف کرد و به همگی که حدود ۳۰۰ نفر بودند، نفری ۵ دلارهدیه داد سپس درحالیکه برای آنان بوسه می فرستاد، سوار تاکسی شد و رفت، رفت تا مردمان فقیر از فردا این ماجرا را همچون افسانه به دوستانشان بگویند اما در آن روز هیچکس نفهمید ویولونیست ۳۵ ساله کسی نبود جز جاشوا بل یکی از بهترین موسیقی دانان جهان که ۳ روز قبل بلیت کنسرتش هرکدام ۱۰۰ دلار به فروش رفته بود فردای آن روز جاشوا به یکی از دوستانش که از این موضوع با خبر شده بود گفت:من فرزند فقرم
وقتی در کنسرتم فقط مردم ثروتمند را دیدم از خودم خجالت کشیدم که فقرا را از یاد بردم به همین خاطر به آن محله فقیرنشین رفتم و همان کنسرت دو ساعت و نیمه را تکرار کردم بعد هم وقتی یادم آمد اکثر آنها به خاطر من باید جریمه شوند، پولی را که از کنسرت نصیبم شده بود، میان آنها تقسیم کردم و چقدر هم لذت بردم.
عده ای بزرگ زاده می شوند، عده ای بزرگی را به دست می آورند و عده ای بزرگی را بدون آنکه بدانند با خود دارند
🏴بچه محل ما👇
https://eitaa.com/joinchat/2748580117C601e8bb600🏴