#گزارش_تصویری
🔰گشترضویونپایگاهمقاومتبسیج
بابالمراد علیهالسلامدرمحدودهپایگاه
برگزارشد.
🗓مورخ: 1404/5/23
#امنیتی
#عملیاتی
#گشت_رضویون
#عملیات_پایگاه_مقاومتبسیج_بابالمراد
#گزارش_تصویری
🔰حلقهصالحینشهیدمصطفیزاهدی
باسخنانفرماندهپایگاهدرپیراموناربعین
ویژه جوانانپایگاهمقاومتبسیجبابالمراد
علیهالسلامبرگزارشد.
مورخ: 1404/5/23
#فرهنگی
#تعلیم_تربیت
#حلقه_صالحین
#پایگاه_مقاومت_بسیج_باب_المرادع
2.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀هر روزمون رو با یاد یک شهید متبرک کنیم..
✦🌺❥🥀🕊❥🌺✦
🔶️شادی روح شهدا صلوات
🔶️شهید علیرضا نوری
..رفیق شهید،شهیدت میکند..🕊
#رفیق_شهیدم
#شهید
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🔮کانال مرجع گفتمان
@goftemansazan
🔸مراسم عزاداری سید و سالار شهیدان، حضرت اباعبدالله الحسین (علیهالسلام)
زمان: یکشنبه ۱۴۰۴/۵/۲۶ به مدت ۵ شب
ساعت:۲۰:۳۰
مکان: حسینیه شهدای بسیج ناحیه مقاومت بسیج شهرستان آران و بیدگل
سخنران: حجتالاسلام والمسلمین سید علی میرزاده
مدیحه سرایی: مادحین اهلبیت (علیهمالسلام)
✳️ هیأت حجت ابن الحسن (عجل الله)سپاه شهرستان آران و بیدگل
#عزاداری_حسینی #یا_حسین #هیأت_حجت_ابن_الحسن #آران_و_بیدگل
#روابطعمومی
#حوزه_مقاومت_بسیج_امام_سجاد
#خبرگزاری_بسیج_آران_و_بیدگل
⚜کانال اطلاع رسانی سیمرغ⚜
@informingsimorgh
خاطره اربعین
داستان واقعی اربعین و نظر امام زمان ارواحنا له الفدا 🌹🌺❤️🌺🌹❤️🌺
*تأثیر او در همه جا وجود دارد*
یکی از اساتید حوزه علمیه در مسیر زیارت سیدالشهدا علیه السلام گفت:
همانطور که بین دیوانیه و شامیه قدم میزدم، به جاده نگاه کردم و سیاهی بیپایانی از مردم را در مقابلم و بینهایت پشت سرم دیدم.
با خودم فکر کردم: "این مردم کجا میروند؟ کجا میخوابند؟ چه میخورند؟"
او گفت: "چند ساعت بعد، غروب آفتاب فرا رسید و مراسم از راه رسید. در مدت کوتاهی، خیابان خالی شد و هر بازدیدکننده به یکی از خانههای مراسم رفت."
من با آنها بودم، بنابراین به خانهای رفتم.
اما داستان در ذهنم ماند: چگونه این ترتیب به این سرعت اتفاق افتاد؟
آن شب خوابیدم... و در رؤیایی دیدم که گویی صاحب الزمان، عجل الله تعالی فرجه الشریف، دستانش را از کربلا تا فاو دراز میکند، بازدیدکنندگان را به نام تقسیم میکند و هر گروه را به خانه مراسم میفرستد.
مثلاً: فلانی، فلانی و فلانی شب را در خانه فلانی، پسر فلانی و غیره میگذرانند... تا اینکه به ما رسید و گفت: شما شب را در خانه فلانی، پسر فلانی، خانواده فلانی میگذرانید و این عکس اوست. او یک وانت دوکابین قرمز دارد.
با تعجب از خواب بیدار شدم و خواب را برای خودم نگه داشتم.
صبح به راه رفتن ادامه دادیم و گروه من تصمیم گرفت شب را در خانه کسی نماند زیرا دیر شده بود. تا غروب آفتاب راه رفتیم و برای نماز و استراحت توقف کردیم. ناگهان شخصی که در خواب دیده بودم، در حالی که وانت قرمزش را حمل میکرد، نزدیک شد.
شنیدم که به پسرش میگوید: «اینها مهمان هستند. بروید آنها را بیاورید و اگر قبول نکردند، آنها را به طبقه به زور وارد ماشین کنید تا ببرم
پس پسرش آمد و ما را دعوت کرد. همراهانم عذرخواهی کردند و او به آنها گفت: «پدرم به من گفت اگر امتناع کنید، شما را به زور سوار ماشین میبرم.»
آنها موافقت کردند و ما با آنها ادامه دادیم.
بعد از شام، کنار میزبان نشستم و به او گفتم: «آقا، شما فلانی، پسر فلانی، پسر فلانی، خانواده فلانی هستید؟»
او تعجب کرد و از من پرسید: «عمو، من را از کجا میشناسی؟»
پاسخ دادم: «من شما را نمیشناسم. پدرتان شما را میشناسد.»
خواب را برایش تعریف کردم. او بلند شد، پیشانیبندش را انداخت و به شدت گریه کرد. صدای گریه و زاری در خانه بلند شد.
ای خادمان حسین علیه السلام... فکر نکنید که خدمت شما خودخواهی یا سبکسرانه است. بلکه این توزیع وظایف از طرف صاحب الزمان، که خداوند ظهور شریفش را تعجیل فرماید، است.
نقل از سید ناصر شبر
#روابط_عمومی
#اربعین_۱۴۰۴
#پایگاه_مقاومت_بسیج_باب_المراد