مناجات عاشقانه شعبانیه
از خدای بزرگم میخواهم زندگی ام را به کرم خودش کاملا رنگ مناجات شعبانیه بدهد به حق عزیزش.
می دانم که روسیاهم و این آرزوها حتی کمتر رنگ حقیقت دارد اما از او میخواهم در خور خودش با این آرزو برخورد کنه نه آنچنان که مستحقم.
نشسته ایم توی یک سنگر که از همه طرفش مورد هجمه دشمن های مختلف است. هر گوشه ای از سنگر که تیر یا خمپاره میخورد همه مان حمله میکنیم به مسئول تدارکات که چرا سنگر بهتری نساخته است!
دست آخر علیرغم فریادها و هشدارهای ممتد فرمانده، تفنگها را از سمت دشمن میچرخانیم سمت مسئول تدارکات.
چند لحظه بعد دور تا دور سنگر در محاصره ۳۶۰ درجه ای دشمن است و ما مشغول محاکمه مسئول تدارکات!
اگه شده یک دکمه از خودت به جا بذار!
پرده توی عکس، حائل بین آقایان و خانمها در مراسمهای مذهبی خانگی ای است که توفیق برگزاری اش در منزل به اهل خانه عطا شده است الحمدلله.
روزی که این پرده را داشتیم آماده می کردیم برای محل وصلش به میله سقفی دکمه کم آوردیم. یک کت قدیمی پدرم داشت، دکمه های آن را شکافتیم و دوختیم بالای پرده.
حالا که پدر بزرگوارم مرحوم شده، هربار-سالی دو سه بار- که این پرده را نصب میکنیم، با دیدن دکمه ها یاد او می افتم و صلوات و خیراتی را همراه اهدا ثواب احتمالی مراسم به روح ایشان که به جز حق پدری خیلی حق های دیگری بر گردنم دارد، نثار میکنم.
پ.ن:
این برای همه ما درس بزرگی می تواند باشد
هدایت شده از حاج مهدی سلحشور
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽
🏳️ #کلیپ
🏳️ #شور (سلام بانوی خونه امام)
بانوای:
حاج مهدی سلحشور
زمان:
چهارشنبه ۲۵ اسفندماه ۱۴۰۰
مکان:
میدان بسیج، خیابان ایرانی،حسینیه فاطمیون قم
🔹کیفیت های مختلف(برای دانلود با حجم مختلف)
https://aparat.com/v/w75On
#هیئت_فاطمیون_قم
[ @mahdisalahshuor ]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز آغازی بود بر یک پایان.
همه چیز به عیدغدیر گذشته برمیگردد. یک دوست برای هدیه عید غدیر دنبال کتاب مناسب برای بچه ها بود، از او پرسیدم آیا اگر کتابی در این زمینه تولید شود حمایت خواهد کرد؟و او پاسخ داد بله!
از روز بعد طرح جلسه ایده داستان را به همت مسئول دفتر آفرینش های ادبی حوزه طراحی کردیم و به فاصله ای کوتاه اولین جلسه با حضور ۴نویسنده کودک ونوجوان همدانی برگزار گردید. انگیزه تشکیل جلسه، بیان و از نویسندگان گرامی درخواست شد تا طرح داستان های خود را در جلسه بعد ارائه دهند. همینگونه شد و در جلسات بعدی ایده ها بررسی، چکش کاری و نوشته شد. پس از برگزاری حدود۱۰جلسه ۴ داستان آماده گردید.
نوبت تصویرگری کتابها و آماده کردن آنها برای چاپ شد. چند ماهی هم در گیر و دار این کارها بودیم که انصافا کار طاقت فرسایی هم بود.
به عنوان اولین کتاب، برای "من صبر ندارم" درخواست فیپا و شابک داده شد و به علت تراکم کارهای آخر سال و در شرف برگزاری نمایشگاه کتاب بودن، مجوز چاپ کمی دیر به دستمان رسید. در این میان حتی دوستان عزیز مجموعه حوزه هنری از ارتباطات شخصی خودشان هم استفاده کردند.
به هرحال مجوز رسید و کتاب را روانه چاپخانه کردیم، روز قبل از عید نیمه شعبان کتاب به دست مان رسید و همان ابتدا یک خیر گرامی۵۰جلد خرید.
امروز پایان طرح تولید اولین کتاب از چهار عنوان کتاب تولیدی جلسه ایده داستان بود و آغاز عملیات ترویج و توزیع آن. رفتیم مدرسه ابتدایی علمی و در حضور مخاطبین گروه سنی ج کتاب " من صبر ندارم" را رونمایی کردیم.
امروز از تشکیل اولین جلسه ایده داستان حوزه هنری انقلاب اسلامی استان فقط حدود۷ماه میگذرد.
باب جهاد
امروز آغازی بود بر یک پایان. همه چیز به عیدغدیر گذشته برمیگردد. یک دوست برای هدیه عید غدیر دنبال کتا
ان شاالله سه کتاب دیگر هم در فرصت مناسب رونمایی خواهد شد.
حالا نوبت همه کسانی است که دغدغه فرهنگ و هنر انقلاب اسلامی را دارند، این گوی و این میدان.
به عنوان اولین قدم پیشنهاد می کنم برای نوروز روبرو کتاب من صبر ندارم را بخرید و به بچه ها عیدی بدهید.
کار سختی هم نیست. برای سفارش این کتاب و خرید آن با ۲۰٪ تخفیف می توانید به نام کاربری @Arthamedan1 در ایتا پیام بدهید یا با شماره تلفن 09019656545 تماس بگیرید.
هدایت شده از تعلیقات
🔻 مردم خوب ایران...
☘ شب دوم ماه شعبان بود. رفته بودم میوه فروشی، پسر جوانی میوه فروش بود. ظاهری داش مشتی داشت و اصلا قیافهش مذهبی نبود. بهنظر دهه هشتادی میرسید. میوه را حساب کردم گفت حاج آقا: گفتم: جانم!
گفت: خیلی امشب خوشحالم. احساس میکنم حال و هوای #ماه_رمضان گرفته همه جا. دلم پر زده برا ماه رمضان. به چهرهش که نگاه کردم واقعاً تو آسمونا بود.
☘ رفته بودم مکانیکی برای تعمیر ماشین. چندسالی هست اینجا میرم با همه شون رفیقم. داشتم تعریف میکردم حال بقیه همکاراش رو میپرسیدم. گفتم شنیدم میثم و وحید که باهم تو یک مغازه کار میکردند دیگه باهم نیستند!
گفت: بله حاج آقا، جدا شدند.
گفتم: چیزی شده؟
گفت: حاج آقا بگذریم بخوام بگم چی شده #غیبت میشه.
☘ سوار تاکسی شدم. راننده مرد میانسالی بود. گفتم شما اسنپ هم هستی؟ گفت: نه.
گفتم از وقتی اسنپ آمده کار و کاسبی شما کساد نشده؟ بالاخره مسافر کمتر میشه ملت بیشتر با اسنپ میرن و میان.
گفت: نه حاج آقا. اون خدایی که باید روزی بده همون خدای قبل از اومدنه اسنپه. هر چی روزی بوده همون میرسه.
♻️ دینداری در بین #مردم_ایران از هر صنف و قشری جلوهگر است. شاید گوشه و کنار ناراستی هم باشد که هست ولی در مجموع مردم خوبی داریم.
#مردم_ایران
#دینداری
#مدرسه_انقلاب
🆔 https://eitaa.com/taalighat
دنیا برعکس شده است و خودم هم خبر ندارم!
فکر میکنم اگر بنده بدی هستم لااقل تو را به عنوان خدا قبول دارم اما حتی اینگونه هم نیست.
تو مرا میخوانی و من رو می گردانم، تو به من ابراز علاقه می کنی و من با تو دشمنی می کنم، تو به من محبت می کنی و من این محبت را از تو قبول نمی کنم انگار که من به تو نعمت و منت دارم.
اما با همه اینها تو باز هم رحمت و احسان و تفضلت را از من منع نمی کنی!
حقیقتا فقط تو شایسته خدا بودن هستی. از تو صبورتر بر بنده ای پست چون خودم ندیده ام.
پس رحم کن بر بنده نادانت!
در نادانیم همین بس که این چند جمله را هم اگر تو به وسیله اولیائت در دعای افتتاح یادم نداده بودی، با همه وضوحش نمیفهمیدم.
پس رحم کن بر بنده نادانت!
پس رحم کن بر بنده نادانت که از بس گناه کرد و بخشیدیش، از بس ظلم کرد و از او گذشتی، از بس بد کرد و تو پوشاندی، در خواسته هایش از تو، بر تو منت گذاشت و توهم کرد که در خواستن نیازهایش از تو چه شاهکاری در مقابلت کرده است.
پس رحم کن بر بنده نادانت!
السلام علی من بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهاله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم
نویسنده این سطور یک مسلمان اثنی عشری است مثل غالب خوانندگان این متن اما حق ندارد شیعه اثنی عشری را مساوی با خودش بداند، یعنی درست است قبول کرده ایم که اسلام و مذهب مقدس شیعه اثنی عشری حق تام و تمام است اما این به آن معنا نیست که در عمل هم توانایی عمل به همه آن را داشته ایم، حتی خیلی روشن است که در عمل کامل به آن ناتوان بوده ایم چرا که اگر اینگونه بود که ما نیز معصوم بودیم یا لااقل ظهور حضرت صاحب انجام شده بود!
امروز این بنده حقیر و روسیاه خدا در جایگاه مسئولیتی در نظام مقدس جمهوری اسلامی و ذیل سلسله مقدس ولایت فقیه که همان ادامه ولایت رسول الله است قرار گرفته ام و باید بکوشم که هر چه بیشتر به این سلسله نورانی خودم را نزدیک کنم اما هیچگاه نه می توانم و نه حق دارم خودم را نماینده یا "این همانِ" نظام مقدس جمهوری اسلامی معرفی کنم چرا که فاصله چون حقیری تا نمایندگی نظام از فرش است تا عرش!
مردم هم نشان داده اند خوب می دانند حساب ماها از حساب نظام جداست.
اسلام به ذات خود ندارد عیبی
هر عیب که هست از مسلمانی ماست
دقیقا سر افطار و قبل از بچه رئیس شبکه پویا راز بقا می دهد آن هم آنقدر مفصل که بیا و ببین! حالا چرا نمیدانم. شاید چون چشم ندارن این چند دقیقه بفهمیم چی داریم میخوریم و همه اش حواس مان به بچه ها باشد که تلویزیون جذب شان نکرده و عصبی هستند از شروع نشدن بچه رئیس و حرص شان را سر سفره خالی کنند.😂
اما زورکی هم که شده دو جمله به گوشم میخورد که سبب خیر میشود.
گوینده می گوید عقاب صدای خزیدن موش یا هر حیوان دیگری را زیر برف هم میشنود و از فاصله ۱۵ کیلومتری تحرک شکار را میبیند.
با خودم فکر میکنم خدا میخواهد به ما بیاموزد که شکارچی خوب باید خیلی خوب ببیند و بشنود!
حالا ما باید شکارچی چی باشیم؟ هر چی خدا گفته! مثلا حکمت و بصیرت که فرمود گمشده ما باید باشد و هرجا دیدیمش شکارش کنیم.
کسی که شنونده خوبی نباشد و دور دستها را نبیند به حکمت و بصیرت نمیرسد.
غالبا این روزها ما مشکل کل بینی و دور دست دیدن داریم و مثلا نگاه مان فقط جلوی روی مان و سفره خودمان و چند نفر دور و بری هامان هست.
گوش شنونده هم که نداریم از بیخ و متکلم وحده هستیم، نهایتا حرف همفکران مان را فقط میشنویم.
پ.ن:
می دانم تلویزیون وسیله خوبی برای سرگرمی بچه ها نیست.
کارتون بچه رئیس هم ایضا
اما مجبورم!می فهمی؟ مجبورم!😂
هدایت شده از تعلیقات
💠 سانسور بخشی از بیانات رهبری توسط برخی دوستان انقلابی
🔻 در این مدت که مسئله #حجاب برجسته بود، دیدیم خیلی ها افراد بدحجاب و بیحجاب را با الفاظی چون هرزه، فاحشه و... مورد خطاب قرار میدادند. خب، امشب همه دوستان از اینکه آقا درباره حجاب و ضرورت آن صحبت کردند، مسرور و خوشحال بودند.
🔻 اما وقتی کانالها و گروههای مختلف را نگاه میکردم، بسیار جالب بود که خیلی از رفقای انقلابی این بخش را پوشش ندادند و منعکس نکردند. جایی که آقا حتی برخی از این افراد مکشفه را اهل دین خطاب میکند. چرا این جملات را کنار سایر کلمات آقا نمیگذاریم؟ چرا رهبری را #سانسور میکنیم؟ چون آنچه ما نمیپسندیم را گفته؟ خب، فرق منِ مدعی انقلابی بودن با دیگری چیست که آقا را تا جایی که با میل من همراه است، روایت میکنم؟
🔻 نه اینکه مسئله ناهنجاری حجاب را انکار کنیم. اما آن را درست ببینیم. در این جملات دقت کنیم. ما شهر را در حال #سقوط روایت کردیم و آقا تحلیل دیگری از بن مایهها و لایههای عمیقی دارد که انقلاب رقم زده است. پس بپذیریم در #روش و سطح #تحلیل با آقا فاصله داریم. و این فاصله معنادار است.
بیانات سانسور شده رهبری توسط طیفی از برادران و رسانههای انقلابی
🔻🔻🔻
🔹 خیلی از کسانی که #کشف_حجاب میکنند نمیدانند این را؛ اگر بدانند، بدانند که پشت این کاری که اینها دارند میکنند چه کسانی هستند، قطعاً نمیکنند.
🔹 من میدانم. خیلی از اینها کسانی هستند که #اهل_دیناند، #اهل_تضرعاند، اهل ماه رمضاناند، اهل گریه و #دعا هستند؛
🔹 توجه ندارند که چه کسی پشت این سیاست رفع حجاب و مبارزه با حجاب است. جاسوسهای دشمن، دستگاههای جاسوسی دشمن دنبال این قضیه است. اگر بدانند حتماً نمیکنند. به هر حال این مسئله قطعاً حل خواهد شد. امام در اولین هفتههای انقلاب، مسئلهی حجاب را الزاماً و قاطعاً بیان کردند. جزو کارهای اوائل امام راحل (رضواناللهعلیه) این بود. حالا هم حل خواهد شد انشاءالله.
#حجاب
#بیانات_رهبری
#زاویه_دید
#سانسور
💻 Farsi.Khamenei.ir
🆔 @taalighat
شخصیت شهید عزیزم سید مرتضی آوینی محصول یک تحول و انقلاب نبود.
او رضوان الله علیه در تمام طول زندگی خویش یک حقیقت طلب محض بود و ابراهیم گونه علی نبینا و علی آله و علیه السلام در هر دوره ای هر چه را شباهتی به حقیقت داشت ولو شباهتی ظاهری تجربه کرده و وقتی پوچی آن را فهم کرده بانگ انی لا احب الآفلین سرداده است.
اما چون با خدای خمینی مواجه می گردد تسلیم او جل و اعلا شده و هر روز در ذات مقدس او فانی تر می گردد تا آنجا که جسم و جان را به تمامه رها می کند!
این است رمز استحکام و مانایی اندیشه و عمل او رضوان الله علیه.
پ.ن:
خمینی و ما ادراک ما الخمینی
از پویانفر تا پناهیان...
🔻 سحر 21 ماه مبارک رمضان است. تازه از مراسم احیا برگشتم. خسته دارم شبکههای مختلف را نگاه میکنم. به #شبکه_سه رسیدم، برنامه نجمالدین شریعتی است و مهمان برنامه محمدحسین #پویانفر
🔻 چند دقیقهای صبر کردم ببینم چه میگویند نه به این خاطر که ایشان مداح محبوب من باشد. کسیکه پای روضه #حاج_اصغرزنجانی و #حاج_فیروز و حاج محسن و... بوده مداح های امروزی ازش دلبری نمیکنند.
🔻 اول نجمالدین کمی دلجویی میکند که مدتی به تلویزیون دعوت نشده، او هم با لبخند ملیحی میگذرد. بعد چند قطعه میخواند.
🔻 حالا یکدفعه پویانفر میگوید میخواهم سحر 21م نکتهای بگویم. دقت میکنم ببینم چه میخواهد بگوید. ادامه میدهد:
مسئولین حقی بر گردن ما دارند و آن هم امر به معروف آنهاست. جوانها رنجیده اند، ما مردم خوبی داریم. اگر مسئولی احساس میکند نمیتواند کار کند، خودش کنار برود! مردم اشتباهات شما را به پای دین میگذارند و...
بله؟
جانم؟
چی شد الان؟
مسئولین ارشاد شدند؟
جوانها رنجیدند؟
🔻 اصلاً با نیت گوینده کاری ندارم. با اثر آن کار دارم. چقدر از این #جملات_گِرد بدم میآید. خیلی زیاد. جملاتی که همه میتوانند با آن حال کنند. جملاتی که فردا طیف خاصی را به کف زدن وامیدارد. الان شما نماد مردم مداری شدی؟ الان این آنتن، این موقعیت زمان گفتن این چند جمله است که هیچ نسبتی با هیچ چیزی ندارد.
🔻 ناراحتیام بالا گرفته که مهمان عوض شد و حاج علیرضا #پناهیان میآید. از شکر میگوید، از شهدا میگوید، از لحظات آخر شهدا میگوید که جملات روزهای آخرشان جنس دیگری دارد و این را مهم میداند. یکدفعه شروع میکند خواندن وصیتنامه #حاج_قاسم که پشتیبان ولایت فقیه باشید و دور این آقا بگردید و... در دلم آفرین میگویم. آفرین، سحر روز شهادت مولی، باید از #ولایتمداری گفت. باید از شهید گفت. باید اینقدر مستحکم بدون محافظهکاری سخن گفت. نه آن طور گرد و بیخاصیت.
🔻 اینها را پناهیانی میگوید که سالها پای ثابت منبر #بیت_رهبری بوده و الان چندسالی است که دیگر دعوتش نمیکنند. اما رنجیده نیست و کار خودش را میکند. حتی وقتی از او پرسیدم چه شده که دیگر بیت نمیروید با لبخندی مملو از آرامش از کنار سوالم عبور میکند.
🆔 @taalighat
برای نفس کشیدن در فضایی که انسانهایی اینچنینی در آن زندگی می کنند خدا را بی اندازه شکر
#اینجا_ایرانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹ما از مسیحیان ممنونیم🌹
🎥 روضه جانسوز دیر راهب توسط مداح انقلابی حاج امیر عباسی در مراسم وداع شهید مسیحی جانی بت اوشانا #جانی_بت_اوشانا در معراج شهدای تهران😔
برخلاف آنچه گفته می شود، احساس دانایی گناه بزرگی است و مانعی شگرف در راه قرب به خدا!
هرقدر انسان احساس کند می فهمد و داناست از خدای تبارک و تعالی دور شده است و هر قدر حس کند ناتوان و عاجز از فهم است مقربتر است به او جل و اعلا.
آن دانایی و تعقل ستوده شده در قرآن و معارف دینی دانایی و تعقلی است که ریشه اش خداست و نه من.
اصالتا من در تعارض با خداست.
هرگاه انسان درک کند که چیزی ولو دانایی ندارد در آغوش خداست.
پ.ن:
خودم را باید در مقابلش قربان کنم!
امروز بسیاری از مدیران استان را از نزدیک و البته قدیم الایام می شناسم. غالبا قدشان بسیار کوتاهتر است از جایگاهی که در آن قرار گرفته اند و این باعث بسیاری مشکلات در جامعه میشود و شده است. اما باید بدانیم که در بسیاری موارد این افراد کوتاه قد، بلند قدترین افراد جامعه ما هستند یعنی خیرالموجودین ما.
چرا؟ چون سیستم پرورشی ما خیلی عقبتر از انقلاب اسلامی است و ناتوان از پرورش افراد کارآمدی برای اداره انقلابی جامعه!
حال سوال این است متولیان پرورش در جامعه ما چگونه میخواهند پاسخگو باشند؟ و اساسا آیا برنامه ای برای #تحول دارند؟
#حوزه_علمیه
#آموزش_و_پرورش
#وزارت_علوم
#وزارت_بهداشت
#نیروی_مقاومت_بسیج
#کانون_پرورش_فکری
#خانواده
#پدر_و_مادر
#پایگاه_مقاومت
امسال پسرم یک رفیق نسبتا بد پیدا کرده است و برای همین خوشحالم!
خوشحالم که او دارد خیلی حقیقی و واقعی با مسائل جامعه که یقینا فردا با آنها مواجه خواهد شد، روبرو میشود. فانتزی و گلخانه ای بار نمی آید. از الان ان شاالله می فهمد که چگونه از پس این مشکلات بربیاید و از آنها عبور کند. البته این حتما مستلزم مواظبت و مراقبت بنده و مادرش خواهد بود.
یاد خاطره ای از شهید سیدمرتضی آوینی می افتم که وقتی فرزندانش را می برند تا در مدرسه ای خاص ثبت نام کنند مانع می شود و می فرماید: می خواهم بچه هایم قلندر بار بیایند!
پس نه به مدارس خاص و یک سویه.😁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
معنای ولایت حقیقی این👆 است.
رحمت و رضوان و برکات الهی بر اولیا الهی و متمسکین به ولایت شان.
#دین_ما
#لکم_دینکم_و_لی_دین
چند روز پیش خسته و کوفته از نمایشگاه کتاب به تاخت آمدیم بیرون تا برسیم به اسنپی که دوستی گرفته و منتظر ما بود. دستهایمان پر از کتاب بود. به هر زحمتی بود رسیدیم دم در ماشین که راننده دبه کرد و گفت چهار نفر سوار نمیکند و....
ما هم ردش کردیم رفت پی کارش. دوباره درخواست ماشین دادیم، دست برقضا تندی ماشین دیگری درخواست را تایید کرد. دو به شک بودیم که این یکی سوارمان خواهد کرد یا نه. چند لحظه بعد راننده زنگ زد و پرسید کجایید؟ پاسخش را که دادیم گفت کمی پایین تر ایستاده است. درخواست داشت ما برویم پیشش. همین کار را کردیم. چون درخواست را رفیقم داده بود اولش فکر کردم ماشین پراید است اما وقتی رسیدیم پیش ماشین، دیدم آریو است. خوشحال از گشادی جای داخل ماشین سوار شدیم. یکی از دوستان از راننده شماره کارت خواست تا او کرایه را حساب کند. راننده که پیرمرد سر سفیدی بود و زار می زد که از آن تهرونی های خوش مشرب است، شروع کرد به صحبت که:" اصلا چه قابل شما را دارد و مهمون من باشید و از این حرفا" دست آخرم گفت: " ما ایرونی ها گوشت همو بخوریم استخون هم رو دور نمی اندازیم." بعد هم کلی از خاطرات خارج رفتنش گفت.
رفیق ما که جلو نشسته بود و خمار خمار یک لیوان چایی بود گفت: حاجی! تو که اینقدر باعشق هستی و کرایه نمیخوای از ما بگیری، فلاسک تو ماشینت نداری یک چایی به ما بدی؟
پیرمرد نگاه معنی داری به رفیق ما کرد و گفت: چایی هم بهت می دم، صبر کن این چراغ قرمز را رد کنیم، اون ور خیابان چایی هم بهت میدم، حتی قهوه هم خواستی میارم!
تا چراغ سبز بشود و برویم آن طرف رفیق کنار دستی ام شماره کارت پیرمرد را گرفت و شروع کرد به واریز کرایه.
رسیدیم آن طرف چهار راه راننده ماشین را زد کنار و رو به ما، پرسید: چای یا قهوه؟
هاج و واج مانده بودیم که باز هم دوستی که جلو نشسته بود گفت: قهوه هم بدهی قبول است.
راننده ماشین را خاموش کرد، از ماشین پیاده شد و رفت سمت عقب ماشین. صندوق را باز کرد.
لحظاتی بعد با چهارتا لیوان کاغذی که داخلش نسکافه بود بر گشت. با خجالت لیوانها را گرفتیم. مانده بودیم چه کنیم، یکی گفت: حاجی پول اینها را هم بفرما تا تقدیم کنیم.
دوباره پیرمرد شروع کرد به صحبت. اما اینبار حرفهایش همه کنایه به جمهوری اسلامی بود. کم کم کنایه را هم کنار گذاشت و صریحا شروع کرد به زیر سوال بردن نظام.....
ادامه دارد
"ما ایرونی هستیم و هر جای دنیا هم که باشیم وقتی ایرونی میبینیم کیف می کنیم، درسته همه چیزو ازمون گرفتن ولی اینو نمی تونن بگیرن! ایرونی بودن رو نمی تونن از ما بگیرن. من به خاطر کارم کشورای زیادی رو دیدم، هرجا یک ایرونی رو دیدم کیف کردم. الان می دونی چرا مسیرم این ورا افتاده؟ من که به خاطر شلوغی این طرفا کلا نمیام ولی دیدم یک خونواده ای وسط خیابون موندن و هیچ کس هم سوارشون نمیکنه. سوارشون کردم، گفتم کجا میرید؟ گفتن نمایشگاه. یک مرده بود با زنش، دوتا بچه های کوچیک شونم داشتن می بردن! آخه تو این وضع نمایشگاه و شلوغیش بچه می برن نمایشگاه؟ خارجی ها کاراشون رو حسابه. چندماهه دیگه نمایشگاه کتاب فرانکفورته. باید بیای و ببینی. منم اون موقع آلمان هستم، میخوام برم بچه هامو ببینم. نمایشگاه شون حساب کتاب داره، خدمات درست داره....."
اینها تکه هایی از حرفهای آقای راننده بود. در مورد پوشش و محدودیتهایی که جمهوری اسلامی برای جوانها به وجود آورده است هم صحبت کرد و گفت: "الان من زیر این شلوارم شلوارک دارم و میخوام شما رو که رسوندم برم پارک... که یک گروه موسیقی آذربایجانی اومده با شلوارک برقصم. جمهوری اسلامی جوون ها رو محدود کرده، همین دیشب کلی نیرو ریخته بود توی خیابونها. نمیدونم چه بازی ای بوده که مردم ریخته بودند توی خیابون، اینام که از مردم می ترسن، زود نیرو فرستادن توی خیابون. حق هم دارند، باید بترسند چون پشتوانه مردمی ندارند."
یاد راهپیمایی های ۲۲ بهمن و روز قدس می افتم.
دوستی که روی صندلی جلویی نشسته، تیزهوشی می کند و برای عوض کردن بحث، شروع می کند از قهرمانی پرسپولیس گفتن و با آب و تاب از تیم محبوبش می گوید. راننده اما دست بردار نیست...
ادامه دارد