#اشعار_ولادت_ها_و_اعیاد_اسلامی
#ازدواج_امام_علی_ع_و_حضرت_زهرا_س
سرود ازدواج حضرت علی (ع)وحضرت زهرا (س) -(ماه ذیحجه گشته آغاز )
سرود ازدواج حضرت
زهرا(س)وحضرت علی(ع)
همراه با سبک
ماه ذیحجه گشته آغاز
مرغ دل اومده در پرواز
رفته تا خونه ی پیغمبر
تا که شادیشو کنه ابراز
شب پیوند علی وزهرا /به عرش اعلا جشن وطرب برپاست
به خنده بازه، رخ پیغمبر/ دلش شاد ازین عروسی زیباست
(علی یا حیدرعلی یاحیدر مبارک باشه وصلت با کوثر)۲
______________
چراغونه تموم افلاک
برا این عروسی زیبا
توی شهر مدینه گشته
مجلس جشن وطرب بر پا
دلا آباده،پیمبر شاده/چرا،چون زهرا دل به علی داده
می ریزه از شوق،بارون چشماش/دعا گوی این عروس وداماده
علی یا حیدر....
______________
با وصال فاطمه حیدر
می گیره معنا دیگه کوثر
فراوون میشه توی دنیا
گلایی زنسل پیغمبر
زنور حیدر زنور زهرا/میشه نورانی ز نور حق دنیا
شیعه دلشاده زغم آزاده/می گیره ذکر علی علی مولا
علی یا حیدر......
_____________-
فخر ماباشه تواین دنیا
نوکری حیدر وزهرا
الهی که دشمن اونها
هرجا که باشه بشه رسوا
غدیری هستیم علی مولامون /اسیر عشق حیدره دلهامون
ظهور آخر گل زهرایی/میشه دارو بر تموم دردامون
علی یا حیدر....
شاعر: #اسماعیل_تقوایی
4_5965223465450473854.mp3
453.2K
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
#اشعار_ولادت_ها_و_اعیاد_اسلامی
#ازدواج_امام_علی_ع_و_حضرت_زهرا_س
ازدواج حضرت زهرا(س) و امیرالمومنین(ع) -( امشب شب ساغر زدن با ساقی کوثر شده )
امشب شب ساغر زدن با ساقی کوثر شده
امشب عروس آسمان خاک در حیدر شده
امشب علی محو رخ صدیقه اطهر شده
امشب به بیت فاطمه غلمان ثنا گستر شده
امشب شب آمرزش خلق از سوی داور شده
زیرا امیر المومنین داماد پیغمبر شده
جن و بشر و حور و ملک گویند امشب با علی
دامادیت ، دامادیت ، بادا مبارک یا علی
مهر و مه اینجا اختری ، گردون هلالی میکند
یا آسمان با اختران بذل لئالی می کند
دل در سرای فاطمه سیر خیالی میکند
طوطی جان در بزم او شیرین مقالی می کند
روح الامین مداحی مولی الموالی میکند
حور و ملک را با دمش حالی به حالی میکند
ریزد چو باران از سما آیات رحمت بر زمین
در مجلس دامادی مولا امیر المومنین
جبریل نازل از سما گردیده بر فخر بشر
آورده پیغام از خدا کی بهترین پیغامبر
ما از ازل این عقد را بستیم در لوح قدر
تو در زمین این خطبه را انشاد کن بار دگر
گیتی ز انجم پر شد با وصل این شمس و قمر
او مادر است و این بود بر یازده مولا پدر
این وصل ، وصل کوثر و ساقی کوثر میشود
این عقد ، عقد حیدر و زهرای اطهر میشود
وصل دو دریا حاصلش دولولوی مرجان شود
کز هر دو تا شام ابد روشن چراغ جان شود
بر پای آن در راه این جان جهان قربان شود
او دین ز صلحش زنده و این کشته قرآن شود
مرجان حسن کز حسن او جان مشعل تابان شود
لولو حسین است و از او دل شعله سوزان شود
مرجان که دیده آنچنان لولو که دیده اینچنین
آدم گدای کوی او عالم فدای روی این
ای فاطمه بنت اسد ناموس حی ذوالمنن
امشب عروس خویش را بنگر کنار بوالحسن
بر روی حیدر خنده کن بر دست زهرا بوسه زن
بنشین و بنشانش ببر مانند جان خویشتن
گردیده در بیت الولاماه رخش پرتو فکن
گوش خدا یعنی علی تا بشنود از او سخن
تهلیل گو ، تقدیس کن تسبیح خوان دل باخته
در سر به شوق فاطمه شوری دگر انداخته
امشب خدیجه در جنان لبخند دیگر می زند
روحش بشوق دیدن داماد خود پر می زند
در خانه شیر خدا با مصطفی سر می زند
گه بوسه بر دست علی ساقی کوثر می زند
گه خنده بر ماه رخ زهرای اطهر می زند
گاهی تبسم بر گل روی پیمبر می زند
ارواح پاک انبیا دور سرای فاطمه
خوانند از بهر علی مدح و ثنای فاطمه
آدم ستاده بر در بیت امیر المومنین
خواند ثنای فاطمه با نوح شیخ المرسلین
خنجر بکف دارد خلیل ان شاهد شور آفرین
تا از ذبیحش شر برد در مقدم آن نازنین
استاده موسی روی پا افتاده عیسی بر زمین
داود مداحی کند با نغمه های دل نشین
یوسف به حسن دلربا خدمتگذاری می کند
یعقوب با ذکر علی شب زنده داری می کند
می خواست تا آید عروس آن شب به بیت شوهرش
پر شد ز افواج ملک هم ایمنش هم ایسرش
جبریل از پیشش رود و میکال از پشت سرش
پا در رکاب ناقه و جا در دل پیغمبرش
رضوان شده جاروب کش با زلف خود در معبرش
سبحانه سبحانه خالی است جای مادرش
حیدر به شوق مقدمش دل بیقراری می کند
استاده در پشت در و لحظه شماری می کند
بگرفت دست مرتضی تا پرده از رخسار او
نقش تبسم شد عیان از لعل گوهر بار او
یار دو عالم را ببین گردیده زهرا یار او
غم خوار عالم را نگر شد فاطمه غم خوار او
افکنده چشمی جانب بیت و در و دیوار او
یاد آمد از حرق در و از قصه ایثار او
گردید دور مرتضی آهسته گفتا با علی
من آمدم تا جان خود سازم فدایت یا علی
در حجله بنهادند پا آن دخت عم این ابن عم
آن روح از سر تا بپا این جان از سر تا قدم
آن وحی را خیر تاکلام این بیت را صاحب حرم
بنهاد دست هر دو را ختم رسل در دست هم
گفتا بزهرا کاین علی شوی تو باشد دخترم
گر او شود از تو رضا راضیست حی ذوالکرم
پس با علی گفتا علی انسیه الحور است این
سر خدا ، روح نبی ناموس تو زهراست این
امشب امانت میدهم من بر تو جان خویش را
بگذاشتم در دست تو روح و روان خویش را
روح و روان خویش ر ا تاب و توان خویش را
پاینده میبینم د راو ، نام و نشان خویش را
در دامن او یافتم من دودمان خویش را
چون جان نگهدای علی ، جان جهان خویش را
هرکس بیازارد و را خسته دل زار مرا
آنکس که آزارد مرا آزرده دادار مرا
ای بوده پیش از پیشتر ناموس داور فاطمه
ای مدحت از سوی خدا تطهیر و کوثر فاطمه
ای دست بوست مصطفی ای کفو حیدر فاطمه
ای زینب کبری تو را پاکیزه دختر فاطمه
ای بر حسین بن علی آزاده مادر فاطمه
ای یازده فرزند تو بر خلق رهبر فاطمه
در شام قدر وصل تو روشن دل عالم شده
مدح تو ذکر علی شیرینی میثم شده
شاعر: #استاد_حاج_غلامرضا_سازگار
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
#ازدواج_امیرالمومنین_و_حضرت_زهرا
جهان برای شکوفا شدن مهیا بود
و این قشنگ ترین اتفاق دنیا بود
که دست فاطمه در درست های مولا بود
به اعتقاد من اصلا غدیر اینجا بود
پدر به فاطمه رو کرد ، اینچنین فرمود
دلیل خلقت لاهوت ازدواج تو بود
قرار شد که شما بی قرار هم باشید
جهان دچار شما شد دچار هم باشید
تمام عمر دمادم کنار هم باشید
و در مصاف خطر ذوالفقار هم باشید
دعای من همه این بوده تا به هم برسید
که خلق گشته زمین تا شما به هم برسید
نفس نفس همه جا عاشقانه همدم هم
خدا نکرده اگر زخم بود مرهم هم
صفا و مروه و رکن و مقام و زمزم هم
چرا که قبله ی من هم علیست فاطمه هم
و رو به اهل مدینه چنین سفارش کرد
نوشته ام که سفارش نه بلکه خواهش کرد
همیشه نام علی را امام بگذارید
به خانواده ی من احترام بگذارید
برای فاطمه سنگ تمام بگذارید
و روی زخم دلش التیام بگذارید
جهان بدون علی رنگ و بو نخواهد داشت
بدون فاطمه هم آبرو نخواهد داشت
شنیده می شود از آسمان صدایی كه...
كشیده شعر مرا باز هم به جایی كه ...
نبود هیچ كسی جز خدا،خدایی كه...
نوشت نام تو را ،نام اشنایی كه
پس از نوشتن آن آسمان تبسم كرد
و از شنیدنش افلاك دست و پا گم كرد
نوشت فاطمه، شاعر زبانش الكن شد
نوشت فاطمه هفت آسمان مزین شد
نوشت فاطمه تكلیف نور روشن شد
دلیل خلق زمین و زمان معین شد
نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته است
غزل قصیده ی نابی که در ازل گفته است
نوشت فاطمه تعریف دیگری دارد
ز درك خاك مقام فراتری دارد
خوشا به حال پیمبر چه مادری دارد
درون خانه بهشت معطری دارد
پدر همیشه كنارت حضور گرمی داشت
برای وصف تو از عرش واژه بر می داشت
چرا كه روی زمین واژه ی وزینی نیست
و شأن وصف تو اوصاف این چنینی نیست
و جای صحبت این شاعر زمینی نیست
و شعر گفتن ما غیر شرمگینی نیست
خدا فراتر از این واژه ها كشیده تو را
گمان كنم كه تورا، اصلا آفریده تو را
كه گرد چادر تو آسمان طواف كند
و زیر سایه ی آن کعبه اعتکاف كند
ملك ببیند وآنگاه اعتراف كند
كه این شكوه جهان را پر از عفاف كند
كتاب زندگی ات را مرور باید كرد
مرور كوثر و تطهیرو نور باید كرد
در آن زمان كه دل از روزگار دلخور بود
و وصف مردمش الهاكم التكاثر بود
درون خانه ی تو نان فقر آجر بود
شبیه شعب ابی طالب از خدا پر بود
بهشت عالم بالا برایت آماده است
حصیر خانه ی مولا به پایت افتاده است
به حكم عشق بنا شد در آسمان علی
علی از آن تو باشد... تو هم از آن علی
چه عاشقانه همه عمر مهربان علی!
به نان خشك علی ساختی، به نان علی
از آسمان نگاهت ستاره می خواهم
اگر اجازه دهی با اشاره می خواهم
به یاد آن دل از شهر خسته بنویسم
كنار شعر دو ركعت نشسته بنویسم
شكسته آمده ام تا شكسته بنویسم
و پیش چشم تو با دست بسته بنویسم
به شعر از نفس افتاده جان تازه بده
و مادری كن و اینبار هم اجازه بده
به افتخار بگوییم از تبار توایم
هنوز هم كه هنوز است بی قرار توایم
اگر چه ما همه در حسرت مزار توایم
كنار حضرت معصومه در كنار توایم
فضای سینه پر از عشق بی كرانهء توست
كرم نما و فرود آ كه خانه خانهء توست
سید حمیدرضا برقعی
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
#امام_رضا
#زیارت_مخصوصه
هر کس رسید پای ضریحت شفا گرفت
راه عروج تا ملکوت سما گرفت
بیگانه کن مرا زخودم غرق خود نما
تا آن که جار زنند مریضی شفا گرفت
صحن عتیق تو شده دارالشفای خلق
هر کس شفا گرفت ز دست شما گرفت
حاجت گرفته سائلت اما نمی رود
از بس که از کنار تو ماندن بها گرفت
از درگه شما به خداوند می رسیم
بی تو نمی شود که سراغ از خدا گرفت
حج و منا و سعی و صفایم فقط تویی
قلبم مقابل حرم تو صفا گرفت
هر کس رسید کرب و بلا، سامرا، نجف
برگ براتش از علی موسی الرضا گرفت
هر مستمند در حرمت جزو اغنیاست
هر بی نوا کنار ضریحت نوا گرفت:
"عبد ذلیل را تو مران ایها الرئوف
از غم بیا مرا برهان ایها الرئوف"
مجتبی قاسمی
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
#امام_رضا
#زیارت_مخصوصه
عاشق کوچک ترین کوره دهاتِ مشهدم
کیش مال دیگران! عمریست ماتِ مشهدم
یک حرم دارد طلا، آیینه باران، غرقِ نور
تا قیامت محو موصوف و صفات مشهدم
بیقرار روضه خوانی های صحن کوثر و
عاشق جشن و سرور و سور و ساتِ مشهدم
کاملا زائر مدار است و کرَم خیز است و من؛
سالیانی هست محوِ خُلقیات مشهدم
حسرت پابوس دارم ای اجل مهلت بده
جرعه جرعه تشنهٔ آب فرات مشهدم
شخص ِ میکاییل بی منّت تبرّک برده است
بارها از زعفران و از نبات مشهدم
صبح جمعه، غرقِ «ندبه» کنج صحن انقلاب
عصر جمعه عاشقِ بغضِ «سمات» مشهدم
از کجا باید بگیرم؟! کربلایم پیشکش ...
چند وقتی هست که گیرِ برات مشهدم!
مرضیه عاطفی
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
#امام_رضا
#زیارت_مخصوصه
بس که پر کرده فضای صحن را فرياد ها
نيست پيدا در حريمت های و هوی باد ها
کوربيناشد، فلج پا شد،گداروزی گرفت
پشت هم رخ می دهد اينجا از اين رخداد ها
جمله ای تکرار شد ، هرصحن را پرکرده است:
«کار من با گوشه ی چشم تو راه افتاد» ها
می شود حس کرد از فيروزه کاری های صحن
حسرت ديوار ها را بر دل شمشاد ها
از شفای درد پشت پنجره فهميده أم
نرم شد از اشک زائرها دل فولاد ها
دختری آمدبه گوهرشاد ، گوهرشاد شد
ياعلی موسی الرضا گفتند گوهرشاد ها
ضامن آهوشدی ، صياد آهو را رهاند
شک نمی کردند در خوش قولی أت صيّاد ها
شاعری پرسيد:من هم سهم دارم در حرم؟
پاسخش را داد آقا با حسن خوشزاد ها
هرکسی دعبل نخواهد شد ولی اين شعر هم
می تواند حک کند نام مرا در ياد ها
پايتخت کشور دلهاست شهر مشهد و
مانده حسرت در دل تهران و عشق آباد ها
مجتبی خرسندی
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
#امام_رضا
#زیارت_مخصوصه
هرچند که در شهر تو بازار زیاد است
باید برسم زود، خریدار زیاد است
من دربهدر پنجره فولادم و دیریست
بین من و آن پنجره دیوار زیاد است
آنقدر کریمی که بدهکار تو کم نیست
آنقدر کریمی که طلبکار زیاد است
پاییز رسیدم به حرم، با همه گفتم
اینجا چقدر چادر گل دار زیاد است
با بار گناه آمدهام مثل همیشه
با بار گناه آمدم این بار زیاد است
گندم به کبوتر بدهم، شعر بگویم
آخر چه کنم در حرمت؟ کار زیاد است
نوروز به نوروز، محرم به محرم
سرمست زیاد است، عزادار زیاد است
هر گوشه ایران حرم توست که با تو
همسایه دیوار به دیوار زیاد است
از دور سلامی تو و از دور جوابی
این فاصله انگار نه انگار زیاد است
آن شب که به رؤیای من افتاد مسیرت
دیدم چقدر لذت دیدار زیاد است
در خواب، سر سفره اطعام تو گفتی
هر قدر که میخواهی بردار، زیاد است
علیرضا قنبری
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
#امام_رضا
#زیارت_مخصوصه
روسیاهم بی پناهم آه اینجا رو زدم
نام زیبای تو را من جار از هر سو زدم
ساعت ه هشت این دلم در ساحت سبز حرم
...پرسه می زد که میان صحن تو زانو زدم
عطر زیبای حرم تا بر مشام من رسید
طعنه بر عطر گلاب و عنبر و شب بو زدم
صاحب عالم ولیّ نعمت مایی رضا ع
خوب می دانی چرا من ناله ی "اشکوا.."زدم
هوهوی نقاره خانه از حرم دل می برد
تاشنیدم مست گشتم نغمه ی "یاهو" زدم
تا برادر دست ما گیرد به حق خواهرش
حرف از لطف "کریمه" حرف از "بانو"زدم
خواب دیدم مثل خدّام حرم در بین صحن
"آمدم ای شاه"را هِی خواندم و جارو زدم
حاجت من هم ضمانت شد همین که لحظه ای
رو به سلطان خراسان "ضامن آهو"زدم
می رسد لطف تو آقاجان به این زائر زیااااد
تا که وارد می شود از گوشه ی "باب الجواد"
اسماعیل شبرنگ
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
بسم الله الرحمن الرحیم
به مناسبت ایام #زیارت_مخصوصه
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
#سیدپوریا_هاشمی
کم کم مسافران سحر را خبر کنید
باذکر یا حسین به مشهد سفر کنید
خودرا میان صحن رضا دربه در کنید
شب تا اذان صبح به گنبد نظر کنید
داریم اهل رحمت مخصوصه میشویم
آماده زیارت مخصوصه میشویم
باید تمام همت خورا به کار بست
حالا که بار عام شده کوله بار بست
یا جبر عشق در بروی اختیار بست
دل را به حلقه های ضریح نگار بست
در طوس برگزار شده اعتکاف ما
صد حجِ واجب است ثواب طواف ما
شکرخدا که از فقراییم تا ابد
از حاجیان کوی رضاییم تا ابد
پیش رضا کنار خداییم تاابد
ما راهیان کرببلاییم تا ابد
در صحن کهنه بود که تأیید ما رسید
آقا نگاه کرد و روادید ما رسید
ای کربلا نرفته حرم را بهانه کن
دل را بیا به جادهی مشهد روانه کن
یک گوشه ای ز صحن رضا آشیانه کن
پیش کریم نوکری عاشقانه کن
آنجا برات کرببلا زود میرسد
هی خون دل نخور بخدا زود میرسد
آقا خودش غریب و به فکر غریب هاست
مرثیه خوان روضه یابن شبیب هاست
هرشب دلش شکستهی شیب الخضیب هاست
آزرده از مزاحمت نانجیب هاست
یک عمه بود و لشگر اوباش بی حیا
عالم فدای شیرزن دشت کربلا
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
باید برای از تو سرودن وضو گرفت
یک گوشه ای نشست و به لب ذکر هو گرفت
با پای دل مسافر صحن عتیق شد
آنجا ز دست ساقی کوثر سبو گرفت
ایوان طلا و پنجره فولاد و گنبد است
عکسی که قاب چشم من از روبرو گرفت
چشمم که از فراق تو بی نور گشته بود
وقتی که بر ضریح تو افتاد سو گرفت
دادم سلام و از تو جوابی رسیده است
دل لذتی عجیب از این گفتگو گرفت
باز این گدای خسته و بی آبروی شهر
از برکت زیارت تو آبرو گرفت
دل از کنار پنجره ها پا نمی شود
مثل کبوتری که به بام تو خو گرفت
شمس الشموس عالم امکان جمال توست
خورشید تا جمال تو را دید ، رو گرفت
وقتی که گفته ای " وانا من شروطها "
باید هزار نکته از آن ، مو به مو گرفت
از هرچه بگذرم سخن دوست خوشتر است
شعرم به سمت کرببلا سمت و سو گرفت
تنگ غروب و تشنه لبی بین قتلگاه
از عطر سیب لِه شده ، گودال بو گرفت
یا ایها الرئوف براتم نمی دهی؟
از این غم فراق نجاتم نمی دهی؟
شاعر: #محمود_مربوبی
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
یک سلام از ما جواب از سمت مرقد با شما
فطرس نامه بر تهران به مشهد با شما
باز هم میل زیارت کرده ایم از راه دور
نیت از ما، قصد از ما، رفت و آمد با شما
ما کبوترهای بی بالیم اما آمدیم
لذت پرواز در اطراف گنبد با شما
نمره ی ما صفر شد از بیست اما در عوض
زندگی ما همه از صفر تا صد با شما
خطّه ی ما تشنه ی آب حیات و نور بود
خشکسال خاکمان اما سر آمد با شما
این دیار، این سرزمین، این زادگاه، این مرز و بوم
برکتش از توست «یا من یکشفُ کلَّ الهُموم»
سرپناه نا امیدان مأمن مأیوس ها
ایستگاه آخرِ ای کاش ها، افسوس ها
گرم در رویای صحن و گنبد و گلدسته هاست
زائر دلخسته و بی خواب از کابوس ها
نور گیرد ماه، تا شب های جمعه در حرم
می طراود نغمه ی یا نور و یا قدوس ها
می رسند از راه زائرها، ملائک گردشان
فرش زیر پایشان هم شه پَر طاووس ها
در ازای قطره هایی اشک با خود می برند
از اجابت، از کرم، از لطف... اقیانوس ها
هر که صید توست دیگر در قفس محبوس نیست
در گل ایرانیان خاکی بغیر از طوس نیست
من اگر از دست خود آزاد باشم بهتر است
طائر پر بستهی صیاد باشم بهتر است
زاده ی هر جای این دنیا که باشم خوب نیست
از اهالی رضا آباد باشم بهتر است
هرکه کنج دنج خود را در حرم دارد ولی
من اگر در صحن گوهرشاد باشم بهتر است
راستی با خود مریضی لاعلاج آورده ام
پس کنار پنجره فولاد باشم بهتر است
عقده ی کورم به لبخند ملیحت باز شد
دست های بسته ام پای ضریحت باز شد
عاقبت یا ساکن خاک خراسان می شوم
یا شهید جاده ی مشهد به تهران می شوم
زاغکی زشتم ولی نزد تو چشمم روشن است
یا کبوتر یا که آهو یا که انسان می شوم
در زیارت ها سرم پایین تر از قبل است و من
پشت ابر گریه ها از شرم پنهان می شوم
بازدید هرکه هربار آمده پس می دهی
و من از کم آمدن هایم پشیمان می شوم
خواب دیدم در حریمت شعرخوانی می کنم
روزی آخر شاعر دربار سلطان می شوم
پاسخ این خواهشم در بند امضای شماست
الغرض یک حرف دارم باتو آن هم کربلاست
شاعر: #محمدعلی_بیابانی
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam