#زمینه_شور_شهادت_امام_صادق_ع
#سبک_خداحافظ
#سلام_یاحضرت_صادق_ع
🌷🌷🌷🌷
✅بنداول مدحی
سلام اقا سلام یا حضرت صادق (ع)
سلام اقا سلام ای عشق هر عاشق
سلام اقا سلام ای هادی و رهبر
سلام اقا سلام یا ایُّهاَ الجَعفر(ع)
بزرگ مردا تو استاد کلیم بودی
مثل جدت امید هر یتیم بودی
غریب آقام غریب آقام
🔘➖➖➖➖➖🔘
✅بنددوم مدحی
هزار جابر شاگرد منبرت اقا
روایتها رسید از محضرت بر ما
دلم امشب هوای. دردو غم داره
چشای من داره از غصه می باره
بمیرم من برای غربتت اقا
ندار ی تو رواق و گنبدی حتی
غریب آقام غریب آقام
🔘➖➖➖➖➖🔘
✅بندسوم زبانحال امام (ع)
منم صادق غریب ابن غریبم من
منم صادق امام غم نصیبم من
غریب آقام غریب آقام
تا که بستن دوتا دستا مو از کینه
کشیدم آه من از عمق دل و سینه
من و بردن با دشنام و هزار آزار
بی حرمتها شبیه حیدرکرار
بی دستارو بی عمامه من و بردن
من وپای برهنه خیلی آزردن
تا که میزد من و ابن ربیع سیلی
می افتادم به یاد صورت نیلی
😭
غریبم من غریبم من غریبم من
🔘➖➖➖➖➖🔘
✅بندچهارم گریز به مدینه و کربلا
تا که آتیش زبونه میکشید از در
من افتادم به یاد پهلوی مادر
می سوختم من بادوتاچشمای خونبار
یادمادر یاد مسمار در و دیوار
تا افتادم رو خاکا خسته و بی حال
می افتادم به یاد عمه مو گودال
چه حالی داشت وقتی که میدید از رو تل
می بریدن سر داداش و تو مقتل
😭😭😭
حسین جانم حسین جانم
#کاری_ازشعرای_سبکساز_آیینی
#کربلایی_رضا_نصابی
#کربلایی_مجیدمرادزاده
هدایت شده از کتیبه و پرچم باب الحرم
4_5888889222152062405.mp3
6.19M
ـــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_خمینی_ره_ارتحال
#محمدعلی_مجاهدی
▶️
مگر که مهر تو سرگرم کیمیاکاری است
که دست یافته بر خرمن طلاست خورشید
به بوی آنکه جمال تو بیند آورده است
هزارها طبق نور رونما خورشید
هنوز چشم به راه تو اند ای همه نور
جدا سپهر و جدا اختر و جدا خورشید
شناخت خورشید عروج کرده به گردون
نماز نور بخوان که رو میکند به تو امروز خورشید
عروج کردی و فریاد هر چه اهل دل است
بلند گشته به گردون که ای خدا خورشید
امام نور حریر فروغ خود برچید
دریغ و درد که رفت از میان ما خورشید
در آن غروب غمافزا چه لابهها کردیم
که شب نیامده از ره بیا بیا خورشید
هزار شکر که سر زد دوباره از مشرق
به رغم کوردلان گرم و جان فزا خورشید
چنان فروغ وی آفاق را منور کرد
که لب گشود به تفسیر آن خورشید
رسیدهایم به محضر به زادروز امام
همان که اوست سپهر کمال را خورشید
جدا نبوده امام از تو و نخواهد بود
کجا به جلوه نشسته است به نظاره خورشید
قسم به نور، به کوثر به مادرت زهرا
که با توایم همانند ذره با خورشید
4_5886441692088770627.mp3
657K
@majmaozakerine
▪️🎤نوحه سالگرد امام راحل
▪️▪️▪️🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
عزای رهبرمستضعفان است /سیه پوش مهدی صاحب زمان است
_____
شده سالگرد رحلت خمینی/ عزادار شیعهٔ پاک حسینی
به پا شد در جهان چه شورو شینی / که زهرا مادر او نوحه خوان است
عزای رهبرمستضعفان است /سیه پوش مهدی صاحب زمان است
جهان را هاله ائی از غم گرفته /زمین و آسمان ماتم گرفته
به جنت مادرش ماتم گرفته / وفات حامی بیچاره گان است
عزای رهبرمستضعفان است /سیه پوش مهدی صاحب زمان است
خدایا امت مظلوم ایران / شدند در سوگ رهبر دیده گریان
دل غمدیده دارند زارو نالان / که روز زاری درمانده گان است
عزای رهبرمستضعفان است /سیه پوش مهدی صاحب زمان است
جهان امروز شده در سوگ عظما / کنار تربتش چه شور و غوغا
صدای وااماما وااماما /غریو عاشقان تا آسمان است
عزای رهبرمستضعفان است /سیه پوش مهدی صاحب زمان است
دگر برگوش نیاید صوت رهبر /کلام آتشین پر جوش رهبر
قسم بروح پاکت ای دلاور /به راهت سرنهیم تا آنکه جان است
عزای رهبرمستضعفان است /سیه پوش مهدی صاحب زمان است
قاسم جناتیان قادیکلایی
▪️🎤امام خمینی(ره)-ارتحال
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️➖▪️➖
یاد آن مولای نورانی بخیــر
یاد خــورشید جمارانی بخیـر
کاشکی روح خـــدا معنای نور
داشت این ایّام بین مـا حضور
مهر عالمتاب آزادی کــجاست؟
رهــروان عشق را هادی کجاست؟
ای خمینی آفــــتاب بام دل
ای تو در آیین ما همنام دل
مهربانی های نابت را ســلام
تا قیامت انقلابت را ســـلام
ازتو یاد و یادگاران زنده است
تا ابد نام جماران زنده است
مست از پیمانه ی عشق توایم
تا مقیم خانه ی عشق توایم
خنده ی گل نذر لبخند شماست
هر چه عاشق آرزومند شماست
مردی و مردانگــی را آیتـی
لشکر حق را تو نقش رایتــی
یوسف مصر ملاحت جز تو نیسـت
مهر جانبخش هدایت جز تو نیست
نور باران تا به روز محشر است
مضجع پاکت که جنّت منظـر است
یاس از عطر تو گر با خود نداشت
در حریم عشق کی پا می گذاشت
ما نه اهل کوفه ایم ای مقتدا
گر علی تنها بماند وای مــا
با تو بر آن عهد و پیمان نخست
ما وفاداریم با عــزم درست
از تو و از آرمانهایت جداست
با علی هرکو نپوید راه راست
راه تو راهی است روشن کورباد
دیده ای کوبسته بر این نور باد
کاروان عشق را رهبر علی است
از شما امروز یادآور علی است
با تو هرکس داشت قلب منجلـی
می کند امروز اطاعت از علــی
از علی آموختیم اخلاص نـــاب
در مسیـر نــور بــار انقـلاب
دائم از رهبر حمایت می کنیم
پاســداری از ولایت می کنیم
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️➖▪️➖
ـــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
#شهادت_حضرت_امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
بگذارید از این خانه عبا بردارد
لااقل رحم نمایید عصا بردارد
بگذارید در این حلقه ی دود و آتش
طفلِ ترسیده از این معرکه را بردارد
پیرمرد است نبندید دو دستش نکشید
وای اگر دستِ نحیفی به دعا بردارد
کوچه ای تنگ و دلی سنگ و زمین خوردن ها
استخوانی که تَرَک خورد صدا بردارد
آی نامردِ سواره نَفَسَش بند آمد
فرصتی دِه قدمی پشتِ شما بردارد
رَمَقش نیست ولی می رود و می خواهد
که قدم یادِ غمِ کرب وبلا بردارد
آخرین روضه ی او روضه ی گودالش بود
وقتِ آن است به لب بانگِ عزا بردارد
تشنگی بود و لبی چاک و تَنی خون آلود
لشگری حلقه زده رسمِ حیا بردارد
خوب پیداست چرا این همه نیزه اینجاست
هر کسی آمده یک سهمِ جُدا بردارد
هر کسی آمده یک تکه بگیرد بکشد
حق بده اینهمه زخم از همه جا بردارد
کاش می شد که سنان تا که سنان را نزند
دست از گیسویِ بر خاک رها بردارد
زجرکُش می کند این قاتلِ خنجر در مُشت
کاش می شد که از این حنجره پا بردارد
(حسن لطفی
ـــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
#شهادت_حضرت_امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
باز هم نوبتِ مدینه شُدو
در غَمَش باز کربلا میسوخت
باز در کوچه یِ بنی هاشم
خانه ای بینِ شعله ها میسوخت
نیمه شب ریختند در خانه
مو سپیدی به ریسمان بستند
درِ آتش گرفته را اما
ناگهان رویِ کودکان بستند
َ
به پَرِ دامنی ولی اینبار
آتشِ چوبِ شُعله وَر نگرفت
پدر از خانه رفت شُکرِ خدا
پهلویِ او به میخِ در نگرفت
نَفَسَش بند آمده نامرد
در پِیِ خود دوان دوان نَبَرش
پیرمرد است میخورد به زمین
بینِ کوچه کِشان کِشان نَبَرش
شرم از رنگِ این محاسن کُن
رحم کُن حالِ کودکانش را
این چنین رفتن و زمین خوردن
درد آورده اُستُخوانش را
حق بده که به یادِ او انداخت
گَرد و خاکی که بر محاسن داشت
مادرش را که تا درِ مسجد
داغِ بابا عزایِ محسن داشت
حق بده که به یادِ او انداخت
عرقِ سردِ رویِ پیشانیش
خونِ رویِ جبینِ جدش را
عمه و رنجِ کوچه گردانیش
حق بده که به یادِ او انداخت
عمه اش را گُذر گُذر بردند
از مسیری که ازدحام آنجاست
یعنی از راهِ تنگ تر بردند
حق بده که به یادِ او انداخت
گیسوانش که خاک آلود اند
گیسویی را که در دلِ گودال
غرقِ خون رویِ خاکها بودند
رویِ این کوچه ای که از سنگ است
همه جایش نشانیِ او بود
یادِ یک حنجر است این دفعه
نوبتِ روضه خوانی او بود
هرچه او بیشتر نَفَس میزد
بیشتر می زدند زینب را
تیغ شان مانده بود در گودال
با سپر می زدند زینب را
چادرش زیرِ پایِ او پیچید
بین نامحرمان زمین اُفتاد
از سَرِ تَلِّ خاک تا گودال
با کَمَر میزدند زینب را
سَرِ شب کودکان همه در خواب
تا سحر میزدند زینب را
یک نفر در میانِ گودال و
صد نفر میزدند زینب را
(حسن لطفی
ـــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
بسمالله الرحمن الرحیم
#شهادت_حضرت_امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
کاش خاموش کُنَد اشک ، مُصلایش را
کاش گیرند کمی زیرِ بغلهایش را
به زمین خورده و خاکی است ردایش رویش
کاش میشد بِتِکاننَد سَر و پایَش را
به زمین خورد ، زمین خورد ، زمین خورد مُدام
ولی از دست ندادند تماشایش را
درِ آتش زده کَم بود بیاُفتد ای کاش
بِبَرد از دَمِ در دخترِ نوپایَش را
کوچه سنگی است ، سرش درد گرفته نامرد
بی هوا هول نده ، سنگ است...ببین جایش را
او خودش خواسته تا روضهی مادر گیرد
جُراتِ خویش نبینید مُدارایش را
او علی هست به کوچه نکشیدش اینبار
زنده کردید دوباره غمِ غمهایش را
قنفذ از راه از آن لحظه كه آمد میزد
میزند تا شکند بازویِ زهرایش را
دست بگذاشت به زانو نفسش تند شده
عمهی کوچک خود دید و نَفَسهایش را
خیزران بود و سَر و طشتِ طلا و مشروب
کاش میشد که نبیند لبِ بابایش را
(حسن لطفی
ـــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
بسماللهالرحمنالرحیم
#شهادت_حضرت_امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
باز هم نوبتِ مدینه شُد و
در غَمَش باز کربلا میسوخت
باز در کوچهیِ بنی هاشم
خانهای بینِ شعلهها میسوخت
نیمه شب ریختند در خانه
مو سپیدی به ریسمان بستند
درِ آتش گرفته را اما
ناگهان رویِ کودکان بستند
به پَرِ دامنی ولی اینبار
آتشِ چوبِ شُعله وَر نگرفت
پدر از خانه رفت شُکرِ خدا
پهلویِ او به میخِ در نگرفت
نَفَسَش بند آمده نامرد
در پِیِ خود دوان دوان نَبَرش
پیرمرد است میخورد به زمین
بینِ کوچه کِشان کِشان نَبَرش
شرم از رنگِ این محاسن کُن
رحم کُن حالِ کودکانش را
این چنین رفتن و زمین خوردن
درد آورده استخوانش را
حق بده که به یادِ او انداخت
گَرد و خاکی که بر محاسن داشت
مادرش را که تا درِ مسجد
داغِ بابا عزایِ محسن داشت
حق بده که به یادِ او انداخت
عرقِ سردِ رویِ پیشانیش
خونِ رویِ جبینِ جدش را
عمه و رنجِ کوچه گردانیش
حق بده که به یادِ او انداخت
عمهاش را گُذر گُذر بردند
از مسیری که ازدحام آنجاست
یعنی از راهِ تنگتر بردند
حق بده که به یادِ او انداخت
گیسوانش که خاک آلود اند
گیسویی را که در دلِ گودال
غرقِ خون رویِ خاکها بودند
رویِ این کوچهای که از سنگ است
همه جایش نشانیِ او بود
یادِ یک حنجر است این دفعه
نوبتِ روضه خوانی او بود
هرچه او بیشتر نَفَس میزد
بیشتر میزدند زینب را
تیغشان مانده بود در گودال
با سپر میزدند زینب را
چادرش زیرِ پایِ او پیچید
بین نامحرمان زمین اُفتاد
از سَرِ تَلِّ خاک تا گودال
با کَمَر میزدند زینب را
سَرِ شب کودکان همه در خواب
تا سحر میزدند زینب را
یک نفر در میانِ گودال و
صد نفر میزدند زینب را
(حسن لطفی
ـــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
بسماللهالرحمنالرحیم #شهادت_حضرت_امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
کاش میشد بگذارند مُهیا گردد
شبِ او صبح به محرابِ مصلا گردد
شبِ او صبح نشد ، نیمه شب او را بردند
تا که با زخمِ زبان آن شبش احیا گردد
شعله بر خانهاش انداخت حرامی تا زود
درِ این خانه به یک ضربهیِ پا وا گردد
درِ آتش زده کم بود بیاُفتد رویَش
باز کم بود که میخی به تَنی جا گردد
پیشِ طفلان پِیِ مَرکب پدر پیری رفت
تا که این کوچه پُر از نالهی بابا گردد
دو قدم راه نرفته به زمین میاُفتاد
که پُر از زخمِ تنِ خستهی مولا گردد
فرصتی هیچ ندادند و کشیدند تنش
قبل از آنی که نفس تازه کُنَد پا گردد
گرچه میخورد زمین گرچه کشیدند به خاک
روضهای خواند غمش باز مُداوا گردد
روضهی غربتِ پیری که به زانو آمد
به امیدی که گُلِ گُمشده پیدا گردد
پیرمردی به سرِ نعشِ جوانش آمد
شاهدِ کَم شدنش وقت تَقَلا گردد
اِرباً اِربا بدنی دید به دستش فهمید
هرچه کردند نشد تیغِ دگر جا گردد
دشنه و تیغ و تبر دست به دستِ هم داد
بدنی باز شود مثل معما گردد
دست و پا زد پسری تا پدری جان بدهد
دست و پا زد پسری تا کمری تا گردد
دست انداخت به دورِ بدنش ریخت زمین
دست انداخت دهانش نَفَسش وا گردد
چشم را نیزه گرفته است اگر چشمی بود
کاش میشد نظرش قسمتِ بابا گردد
چند عضو از بدنِ اکبرش آنجا کَم بود
خواهرش بود ولی حلقهیِ نامحرم بود
(حسن لطفی
ـــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
بسم الله الرحمن الرحیم
#شهادت_حضرت_امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#اولجلسهای
تشنهی زمزمهام کاش به زمزم برسم
میوهی کالم و ای کاش که من هم برسم
فاطمه چشم به راه هست سیاهی بزنم
ای اجل صبر نما تا به مُحَرم برسم
پس از آن جانِ مرا هم ببری حرفی نیست
نه ، فقط باش که یکبار حرم هم برسم
دست من نیست گریبان بدرم یا ندرم
هر زمان که به سرِ سورهی مریم برسم*
آه ای راهِ نجف کرببلا دستم گیر
اربعین باز بر آن سیلِ دمادم برسم
هر قدم میشمرم تکتکِ تیرَکها را
تا که بر موکبِ عباس معظم برسم
اربعین وقتِ قرار است بگو یا عباس
کاش بر سایهی آن صاحبِ پرچم برسم
این شهیدانِ حرم همسفر ما بودند
قسمتم نیست چرا پیش رفیقم برسم
کمکم ای ناله بیا موقع مقتل خوانی است
وای کم مانده به گودال مقرم برسم
ای بقیع تربتی از خود به سرم میریزی
کاش ای کاش به این خاک پُر از غم برسم
(حسن لطفی
ـــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
بسم الله الرحمن الرحیم
#شهادت_حضرت_امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
از مسیر در نه ، از دیوارِ خانه ریختند
روز نَه این قومِ نامحرم شبانه ریختند
حتم دارم با قلاف و تازیانه ریختند
یک نفر آمد به محراب و نمازش را شکست
بی حیایی بی هوا راز و نیازش را شکست
نیمه شب هست آه فکر سن و سالش نیستند
ریسمانها میکشند و فکر بالش نیستند
بینِ این خانه مگر اهل و عیالش نیستند
او خدای غیرت است از درد میریزد بِهَم
پیش طفلانش مَکِش نامرد میریزد بِهَم
باز هم صد شُکر آتش بر سر و رویش نخورد
این درِ سوزان حیا کرد و به پهلویش نخورد
سنگ بی احساسِ دیواری به اَبرویش نخورد
باز هم صد شُکر در ، آئینهاش را خط نزد
در میانِ شعله میخی سینهاش را خط نزد
در میانِ کوچهها با زور او را میکِشند
بر زمین میاُفتد و بدجور او را میکِشند
روی مرکب میروند از دور او را میکِشند
پیرمرد شهر با هر زحمتی پا میشود
آه میگوید فقط " یا عَمَّتی" پا میشود
دخترک میگفت با نِی حنجرش را پس بده
من یتیمم طشتِ زر یک شب سرش را پس بده
جان بابا ، ساربان انگشترش را پس بده
حرمله وقتی که میآید پریشان میشوم
پشتِ عمه ، زجر وقتی هست پنهان میشوم
کوچه کوچه تکه تکه پیشِ ما نان ریختند
شامیان نان خشکها را پیش مهمان ریختند
دختران تَه ماندهها را پای طفلان ریختند
عمه جان حس میکنم مژگانِ بابا کم شده
خیزران ای وای یک دندانِ بابا کم شده
(حسن لطفی ۹۶/۰۴/۲۸)