💠 مدح حضرت زینب سلام الله علیها 💠
امشبقلمبهدستمناعجازمیکند
هرواژهامبهسویتوپروازمیکند
گهمیرودمدینهوگهبردلدمشق
فطرسصفتبهپایتوپربازمیکند
امشبقراربیکسییارآمده
ناموسکبریاوعلمدارآمده
تنهانهزیناَب،بخدازینتخداست
جنوملکزرویادبمحضرشبهپاست
شاگرددرسعفتاومریموحواست
گردیزخاکمقدماوتربتوشفاست
اوزینباست،هاجروآسیهخادمش
اودخترعلیستوبالاستپرچمش
اورَگبرایعاشقیِیارمیدهد
پایحسینحنجرهبردارمیدهد
برگوبهعاشقانِپرازلافوادّعا
زینبزخونبه معرکهمعیارمیدهد
عقلکسیبهدرکمقامشنمیرسد
فهمکسیبهفهمکلامشنمیرسد
زینبگلیاستسردَرِباغگلعلی
جانمبهشأناوکهشدهزینتولی
زهراصفتمدافعشأنامامتاست
قلبودلشبهعشقحسیناستسیقلی
زانوزدهبهمحضراوخمنشدسرش
عالمفداییکنخیازکنجمعجرش
عشقشببینمسخّرشرعالهیاست
کربوبلابهحجبوحیایشگواهیاست
گرکفرمحضخواندهشود،مینویسمش
برعاشقانفریضهیزینبخداییاست
زینبفقطاسیرحسیناستدرجهان
ورنهملیکهایستبههرجایوهرمکان
گرچهبهشامکوفهبهظاهراسیربود
امابهبندورختاسارتامیربود
باخطبهاشدوامِقیامِامامشد
عالمصغیروزینبکبریکبیربود
بااُسکُتوصلابتحیدرپدیدشد
غالببهکاخولشگردونِیزیدشد
اوّلکسیکهپایحسینفرطکردهاست
جانرابهپایعشقحسینشرطکردهاست
اسنادکربلاهمگیخطوضبطاوست
هرجلوهرابهخطبهیخودثبتکردهاست
فخرالمخدّراتدوعالمعقیلهاست
ذاتاًشبیهحضرتزهراعفیفهاست
قدّقلمبهوصفشماقدنمیدهد
حدّمقامتانبهحیاحدنمیدهد
کوتاهیسوادمراخودبلندکن
زیراکسیبهکوتهیاممَدٓنمیدهد
شدجلوهیقمربهلوایشعلمزدن
پسکار مانبودهزِ زینبقلمزدن
#مدح
#شعر_98_میلاد_حضرت_زینب_س
#محمد_مختاری
➖➖➖
💠 سبک سرود ولادت حضرت زینب سلامالله علیها 💠
➖➖➖
بنداول؛
اومده زینب
دختر زهرا
عشق حسین و
امید بابا
رولب نوکر
ذکر شهیدا
مددی بی بی زینب کبری
ای عشق اول و ای عشق اخرم
الهی که فداشه براتون سرم
عیدی امشب ما باشه یک حرم
دختر مرتضی شیر کرببلا
زینب فاطمه. دخت خیرالنسا
یازینب
بند دوم؛
به زیر پاهاش
کاخ یزیده
به جز قشنگی
چیزی ندیده
راوی خون
پاک شهیده
شیر زن کربلا،زینب رسیده
زینبِ زینت حیدر و فاطمه
از وجنات تو هر چی بگیم کمه
ذکر حسین دم و ذکر تو باز دمه
خواهر با وفا / هستیِ مرتضی
زینبِ راوی / محشر کربلا
یازینب
بند سوم؛
شب ولادت
این دعا جاشه
عیدی امشب
کربلا باشه
خوشبخت اونکه
با شما باشه
یاد تموم مدافعا باشه
کربلا عشق دل همه نوکرا
پای پیاده و جاده با صفا
زندگیمون باتو میگذره ای اقا
با یه امضای تو ، کربلایی شدم
میبینی که بازم ، من هوایی شدم
یازینب
#سرود_98_میلاد_حضرت_زینب_س
#حسین_روشنازاده
4_5787472438564493675.mp3
489.1K
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
❣﷽❣
🌷 #مولودی_حضرت_زینب_س
🍀#مدح #شور
🌷#ترکی_فارسی
🍀 #سبک دل شده کانون صفا
🌷#پیشنهادم 👌👌
مژده به یاران ولا،آمده نورخدا
معدن جود و سخا،میوه ی مرتضا
نوردل اهل جنان،بلبلان نغمه کنان
زینب آمد به جهان،دخت خیرالنساء
نوگل باغ سرمدی زینبا زینبا
🌷خوش آمدی2 زینبا2
شیر زن کرب بلا،یار شاه شهدا
سرپرست اســرا،زینب قهرمان
اسوه ی صبر است و وفا،معنی حُجب و حیا
سر زپا عشق و صفا،رتبـه عالی نشان
نور خدای احدی زینبا زینبا
🌷خوش آمدی2 زینبا2
مژده گلوب سرور عشق،بهترین اختر عشق
دختر حیدر عشق،گـل بی خاریدی
قارداشی تک عزتی وار،فاطمه شوکتی وار
علوی غیرتی وار،شیعه دلداریدی
ای نوه ی محمدی زینبا زینبا
🌷خوش آمدی2 زینبا2
باغ حقون بلبولودی،فاطمه سویگولودی
مرتضانون گـولودی،یـادگار رسول
کنز حیا گوهریدی،شیعه بال و پریدی
آقامون خواهریدی،ایکیمینجی بتول
ماه سمای احمدی زینبا زینبا
🌷خوش آمدی2 زینبا2
ریشه ظلمی قیره جاق،شهر شامه گیده جاق
باخ گـــور اوردا نیده جاق،سوزی ارزنده دی
شامیده غوغا ایده جاق،کاخ کُفری یخه جاق
حقینی قیتره جاق، نطقـی کوبنده دی
کوکب بـرج ایـزدی زینبا زینبا
🌷خوش آمدی2 زینبا2
بسم الله الرحمن الرحیم
#ولادت_حضرت_زینب_سلامالله
سِر علی سِتر علی سُکر علی راز علی
همهی حرف خداوند از آغاز علی
گفت معراج علی آنهمه اعجاز علی
در حرا یاکه حرم باز علی باز علی
از علی گفتم و گفتند که اما زینب
نقطهی با علی و نقطهی زهرا زینب
پنج تَن میشود اینگونه مجسم : زینب
همه از جَدّ و اُم و اَب همه باهم زینب
پنج تَن نقطه شده تا بنویسم زینب
پنج نقطه زدهام تا بزنم دَم زینب
نامِ او اول علی بعد ، علی زینب شد
آیهی اعظم علی آیتِ عُظمی زینب
واژهای کو که کُنَد شرح و بیان بانو را
قلمی کو که نویسد به زبان بانو را
که چُنین خاک ندیده است چُنان بانو را
که جهان حیرتِ محض است جهان بانو را
فاطمه باید از این نام بگیرد پرده
بسکه در فهمِ جهان هست معما زینب
از همان روزِ تولد نظرش گفت حسین
بین آغوشِ همه چشمِ تَرش گفت حسین
مادرش گفت حسین و پدرش گفت حسین
از دلش گفت حسن از جگرش گفت حسین
همه دیدند حسن را به حجاب و غیرت
همه دیدند حسین است سراپا زینب
آمده تاکه ببینند غمی جاری را
آمده تاکه بگوید به بلا آری را
به سرِ دوش کشد بیرقِ بیداری را
تا به عباس دهد درسِ علمداری را
آمده تا بنویسند پس از اعجازش
کربلا کربُبلا گشت ولی با زینب
معنیِ محض شهود است که آرایه ندید
عینِ نوری است پسِ پرده که پیرایه ندید
سایهی روشن او را زنِ همسایه ندید
غیرِ عباس و حسینش به سرش سایه ندید
بعد از آن خطبه شد و خطبهی او تیغِ دو دَم
بعد از آن خصم خس و پهنهی دریا زینب
فاطمه رفت ولی نه دلِ خانه او بود
جایِ زهرا همه شب شمعِ شبانه او بود
سه اماماند به گِردش که بهانه او بود
سپرِ هر سه در آن ظلمِ زمانه او بود
مادری کرده برای سه امامش جا داشت
که بگویند به او اُمِ ابیها زینب
زیرِ دینش همه مدیون بلاءِ زینب
کعبه تا کرببلا زیر لواءِ زینب
زنده شد دینِ خدا پس به خداءِ زینب
باء بسمِ لله ما هست زِ باءِ زینب
اول فاتحه شد آخر نامش یعنی
مانده قرانی اگرمانده به یک یازینب
مثل یک آه بلند آه که جانکاه گذشت
عمرش اندازهی پنجاه و چهار آه گذشت
با حسین و حسنش آه چه کوتاه گذشت
کَس نفهمید چه بر او همهی راه گذشت
همهی راه بجای همه او خورد زمین
همهی راه سپر بود به هرجا زینب
آن پیمبر که به هنگام سخن گریه کُنَد
گفت هرکس به غمِ زینب من گریه کُنَد
میبَرد گرچه به یک پلک زدن گریه کُنَد
اَجر آنکه به حسین و به حسن گریه کُنَد
در حدیث است که فرمود برای فَرَجَم
هفت دفعه قسم ماست به عُلیا زینب
روضهاش بود که دیدی کفنش را بُردند
نالهاش بود چرا پیرهنش را بُردند
تیغها زودتر از نیزه تنش را بُردند
خورجینها سرِ دور از بدنش را بُردند
همه را بُرده ولیکن به تو سوگند نرفت
نخی از مقعنهی عصمتِ کبری زینب
(حسن لطفی
#مدح
بسم الله الرحمن الرحیم
#ولادت_حضرت_زینب_سلامالله
آستان دیدیم و پیشانی شدیم
آسمان دیدیم و بارانی شدیم
عشق آمد باز طوفانی شدیم
بعد از این عُمانِ سامانی شدیم
نوبتِ گنجینه الاسرار شد
حرفِ زینب شد علی تکرار شد
باز شورِ موجِ این دریا علیست
باز جانِ این مسمطها علیست
تا تپیدنهای دلها یا علیست
حرفِ اول حرفِ آخر با علیست
مرتضی امشب سلامش زینب است
فاطمه اینبار نامش زینب است
ناگهان جانِ جهان را دیدهای
رویِ دستی آسمان را دیدهای
بیکران در بیکران را دیدهای
چار دریا تو اَمان را دیدهای
گرچه این خانه پُر از نیلوفر است
دختر اما باز چیزی دیگر است
در تنَزل حق تعالی زینب است
این خدایم نیست اما زینب است
این حسین است این حسن یا زینب است
تا علی زهراست زهرا زینب است
آمد و جامِ خدا بر لب رسید
اولین و آخرین زینب رسید
■
کیست زینب کیست این مرد آفرین
کیست زینب یک تنه فتحُالمُبین
"زن مگو خاکِ درش نقش جبین
زن مگو دست خدا در آستین"
زن اگر این است مردی چیست چیست
"فاطمه داند که زینب کیست کیست"
کیست این خورشیدِ فردای حسین
ما رایت الّاجمیلای حسین
عین و شین و قاف در حایِ حسین
آمده تا پُر کند جای حسین
اینکه زیرِ شهپرش عباس بود
پلههای منبرش عباس بود
کیست این روح شکوه ذوالفقار
کیست معنیِ علی در کارزار
کیست او "بِنتُالجلال اُختُ الوقار"
کیست او باید بگوید سازگار:
"ای که در تصویرِ انسان زیستی
کیستی تو کیستی تو کیستی"
از نجف گفتیم مدهوشِ تو بود
از عَلَم گفتیم بر دوشِ تو بود
از حرم گفتیم آغوشِ تو بود
از دلت گفتیم در جوشِ تو بود
گرچه در ابعادِ عالم گفتهایم
هرچه گفتیم از شما کم گفتهایم
آفرید از دل تو را از جان تو را
ریخت حق در قالبِ انسان تو را
قبله وقتی هست سرگردان تو را
سجده باید کرد هر دوران تو را
تو خودت بِیتُالحرامی کم که نیست
عمه جانِ نُه امامی کم که نیست
کعبهی شش گوشه شش در داشتی
خوش بحالت شش برادر داشتی
از محبت شش برابر داشتی
چار پَر اما دو شهپر داشتی
نوری و عالم نمیبیند تو را
چشمِ نامحرم نمیبیند تو را
هیچ کس اینگونه حیدر را ندید
در حجابِ حق پیمبر را ندید
بر جحاز ناقه منبر را ندید
زیر پایی کاخِ کافر را ندید
هیچ کس اینگونه سرداری نکرد
هیچ کس اینسان جگرداری نکرد
کربلا برشانههایت بود و دید
شاهد پروانههایت بود و دید
خیمهها گُلخانههایت بود و دید
نوبتِ دُردانههایت بود و دید
بی حسینت زود پیرت کردهاند
ریسمانها دستگیرت کردهاند
آه ای دل از پریشانی بخوان
روضهای از آنچه میخوانی بخوان
از وداعی سخت بارانی بخون
اندکی عُمانِ سامانی بخوان
گرچه عمان مُنزوی شد روضه شد
این مسمط مثنوی شد روضه شد
"خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عَنان
سیلِ اشکش بست بر وِى راه را
دودِ آهش کرد حیران شاه را
در قفاىِ شاه رفتى هر زمان
بانگِ مَهلاً مهلااش بر آسمان
کاى سوار سرگران کم کن شتاب
جان من لَختى سبک تر زن رکاب
تا ببوسم آن رخ دلجوى تو
تا ببویم آن شکنج موى تو
شه سراپا گرمِ شوق و مستِ ناز
گوشهی چشمى بدان سو کرد باز
دید مشکین مویى از جنس زنان
بر فلک دستى و دستى بر عَنان
پس زِ جان بر خواهر استقبال کرد
تا رُخَش بوسد الف را دال کرد
همچو جانِ خود در آغوشش کشید
این سخن آهسته در گوشش کشید
کای عِنانگیرِ من آیا زینبی؟
یا که آهِ دردمندان در شبی؟
پیشِ پایِ شوق زنجیری مکن
راه عشق است این عَنان گیری مکن
با تو هستم جان خواهر همسفر
تو به پا این راه کوبی من به سر
خانه سوزان را تو صاحبخانه باش
با زنان در همرهی مردانه باش
جانِ خواهر در غمم زاری مکن
با صدا بهرم عزاداری مکن
معجر از سر پرده از رُخ وا مکن
آفتاب و ماه را رسوا مکن"
(حسن لطفی)
#مدح
بسمالله الرحمن الرحیم
#ولادت_حضرت_زینب_سلامالله
راهِ دل جُز به بی کران نخورَد
جز به کویِ"حسین جان" نخورَد
سر فرازی نصیبِ سر نشود
تا که بر خاکِ آستان نخورد
رفت لیلی ، به محملش ای کاش
گردی از شوقِ کاروان نخورد
حِسِ پرواز را نمیفهمی
بال وقتی به آسمان نخورد
هست اینجا بهشت و ما هستیم
تا به آن آفتِ خزان نخورد
دلِ تو قرص ما قسم خوردیم
در دلت آب هم تکان نخورد
ما قسم خوردهایم با زینب
یا علی گفتهایم و یا زینب
- - - -
دل سرا پردهی محبت اوست
دلِ عاشق تمامِ قیمتِ اوست
نجف از او مدینه هم حتیٰ
کربلا هست اگر ، زِ غیرتِ اوست
چادرش را بگو تکان بدهد
هست محشر اگر ، قیامتِ اوست
این حسین است یا که آینهاش
این علی هست یا که قامتِ اوست
هرکه سر داد در رهش فهمید
گردنش زیرِ بارِ منت اوست
خواست تا بارِ ما سبک گردد
کارِ ما نه فقط عنایتِ اوست
همه پروردهایم با زینب
یاعلی گفتهایم و یا زینب
- - - -
مینویسم بر آسمانِ حرم
خوشبحالِ مدافعانِ حرم
آه یادش بخیر میشُد کاش
بشنوم باز هم اذانِ حرم
خوشبحالِ کسی که در این راه
جا نمانَد زِ کاروان حرم
ما که باشیم؟ رویِ گنبد هست
پرچمِ سرخِ پاسبانِ حرم
تو که هستی؟ فقط از آنِ حسین
من که هستم؟ فقط از آنِ حرم
دلِ ما تنگِ زینبیه شده
دلِ ما تنگ شد به جانِ حرم
جگر آوردهایم با زینب
یا علی گفتهایم و یا زینب
- - - -
او حسن او حسین با هم شد
تا که زهرا چنین مجسم شد
از بقیع رفتنش به ما فهماند
که نگینِ امام ها هم شد
سایبانش برادرش شد تا
عصمتش پیشِ ما مُسَلَم شد
در نزولش قیامِ عباس است
در جلوسَش تمامِ مریم شد
زیرِ تابوتِ سینه چاکش باز
شانهیِ شهرهای ما خَم شد
یک نفر وصل شد به اقیانوس
یک نفر از میانِ ما کم شد
رگ اگر دادهایم با زینب
یاعلی گفتهایم و یا زینب
(حسن لطفی)
#مدح
بسماللهالرحمنالرحیم
#ولادت_حضرت_زینب_سلامالله
بنویسید خداوند و پس از آن زینب
بنویسید علی در دلِ میدان : زینب
بنویسید که زهراست در ایمان زینب
بنویسید حسن بعد حسن جان زینب
بنویسید حسین است بقرآن زینب
بنویسید که ای جان سَنَ قربان زینب
نام تو میبرم و کرببلا برخیزد
شیرزن میرسی و شیر خدا برخیزد
چه قیامی بشود فاطمه تا برخیزد
حق بده عرش اگر پیشِ شما برخیزد
گِرد گردِ کرمت دست دعا برخیزد
سلطنت کُن به همه دخترِ سلطان زینب
نعره تو هیمنه تو خطبهیِ بنیان کَن تو
رعد تو صاعقه تو معنی سوزاندن تو
برق تو تیغ تو و فاتحهی دشمن تو
مَرد تو کوه تو و حیدرِ بی جوشن تو
شمع تو آینه تو گریهی بی شیون تو
بنویسید فقط هیبتِ طوفان زینب
تو قدم میزنی انگار عَلَم میکوبند
پشتِ تو اکبر و عباس قدم میکوبند
کاخها را به سرِ آلِ ستم میکوبند
کوفه تا شام همه بر سرِ هم میکوبند
بیرقِ کیست که بر اوجِ حرم میکوبند
کوفه تا شام کُنَد یک تنه ویران زینب
کاش میشد که فقط از تو فقط بنویسم
با تبِ عشقِ تو تا آخرِ خط بنویسم
زورَقی باشم و از جذبهیِ شط بنویسم
من که باشم بنویسم که غلط بنویسم
باید از شورِ شهیدِ حرمت بنویسم
مینویسم که تویی شمعِ شهیدان زینب
غرق در دود زمین بود که بارانی شد
باز شد بابِ شهادت حرمت بانی شد
سپرِ تو ، نه فقط سینهی ایرانی شد
مرد این جاده رزمندهی افغانی شد
هرکه شد جَلدِ حریم تو سلیمانی شد
تشنه بودیم و شدی ریزشِ باران زینب
آمدی تا که به خورشید بخوانی ما را
آمدی تا به حُسینت برسانی ما را
دستِ ما گیری و تا او بکشانی ما را
چادرت را بتکانی بتکانی ما را
چو غباریم به صحنت بنشانی مارا
گریه داریم بخوان یادِ عزیزان زینب
آه گفتی که نیایید تنش را نبرید
مادرم مینگرد پیرهنش را نبرید
نیزه ها صبر کنید و بدنش را نبرید
لااقل زود عقیقِ یمنش را نبرید
به اسارت من و اطفال و زنش را نبرید
ای امان از دلِ تو ، آی پریشان زینب
(حسن لطفی)
#مدح
﷽
💐مثنوی ولادت حضرت زینب(سلام الله علیها)💐
نسیم، پردۀ گهواره را تکان میداد
برای عرض ارادت، خودی نشان میداد
ستاره های درخشان خوشۀ پروین
کنار پنجره مبهوت کودکی شیرین
شمیم قدسی او در مدینه پیچیده
بهار آمده، بلبل به غنچه خندیده
چکاوکان به در باغ ریسه میبندند
شکوفه ها همه دیوانه وار میخندند
نشانه های ظهور مسیح ظاهر شد
مدینه مرکز ثقل خیال شاعر شد
نسیم گرد سر نو رسیده دف میزد
بنفشه داخل گلدان مدام کف میزد
صدای خواندن پروانه ها چه زیبا بود
تبسم لب شیر خدا چه زیبا بود
ز نور طلعت رویش ستاره حیران شد
و ماه با عجله پشت ابر پنهان شد
ستاره گفت به خورشید: بی خبر ساده
خدا به فاطمه خورشید دیگری داده
زمان سیطره و سلطه گشته طی، خورشید!
شکسته حُرمت پوشالی تو ای خورشید
حریر جذبۀ چشمان او اهوراییست
طلوع خندۀ زینب عجب تماشاییست
بساط فخر فروشی ز آسمان برچین
بیا زمین به تماشای دخترک بنشین
بیا ببین که ندیدی کسی به این پاکی
شدند خادمه اش، حوریان افلاکی
نگاه حیرت خورشید تا بر او افتاد
اسیر بند جنون گشت و نعره ها سر داد
هوار میزد و میگفت: وه چه نوری داشت!
شبیه مادر خود چهرۀ صبوری داشت
بدون شُبهه و شک از قبیلۀ نورست
میان هالۀ انوار خویش مستورست
وقار و نور جبینش به مصطفی رفته
ولی غرور نگاهش به مرتضی رفته
چه کودکیست! که گوید ثنای ربّ جلی
دو چشم او شده خیره به ذوالفقار علی
✍️ #وحیدقاسمی
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#ولادت
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
#شعروسبک_مداحی