eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.2هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
74 ویدیو
568 فایل
فروشگاه باب الحرم↶ @babolharam_shop ثبت سفارش👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 📞09052226697 ☎️ 02155970902 ☎️ 02155970903 آدرس:شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی سایت فروشگاه↶ 🌐 shop.babolharam.net زیر نظر کانال متن روضه👇 @babolharam_net
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 اشعار _______ دربین هجوم بی امان گیرافتاد بستندمسیروناگهان گیرافتاد هل داد یکی حسین را درگودال بدجور میان دشمنان گیرافتاد برسینه اونشست ملعونی مست درهجمه ی نیزه و سنان گیرافتاد بالاسراونشست یک تیرانداز تیری به دهان زدو زبان گیرافتاد بانیزه نشانه رفت پهلویش را سرنیزه میان استخوان گیرافتاد سرنیزه که برنگشت تاکرد آن را درپنجه ی سرد مردمان گیرافتاد... 🔸شاعر: ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
🏴 اشعار _____________ از کودکی در روضه هایت پَر گرفتم من عشق را ، با شیر از مادر گرفتم هر جا بنوشم آب سرد خوش گواری آذر زِ کـــام تشــــنه ی اصـــغر گرفتم با یاد لبهــای علمدارت به هیاْت صد حاجت از دستان آب آور گرفتم هرجا پدر در ماتمی از یک جوانست صد ماتم از قتلِ علی اکبر گرفتم هرجا که بیماری ببینم توی بستر غم از تن تبدارِ آن سرور گرفتم یا بزم دامادی ببینم گشته بر ‌پا قاسم به یاد آورده غم در بر گرفتم هر جا ببینم کودکی گم کرده راهش با یاد طفلت ناله را از سر گرفتم هر روز عاشورا و هر جا کربلا شد تا آتشی از عشقِ آن دلبر گرفتم یا رب نظرکن از اَزل عشقم حسینست آن را شعارم در صفِ محشر گرفتم 🔸شاعر ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
🏴 اشعار __________________________ ناله بزن ؛ با ناله از گودال لشگر را ببر زینب بیا ، این شمر با پا رفته منبر را ببر چون مادر خود بر کمر چادر ببند ای شیر زن از زیر دست و پای این مردم برادر را ببر این فرصت پیش آمده دیگر نمیاید به دست دامن کشان، دام‍ن بیاور با خودت سر را ببر ناله بزن ، فریاد کن ؛ اما همه ش بی فایده است این شمر- از اینجا نخواهد رفت ؛ مادر را ببر ای لشگر بی آبرو اینگونه عریانش مکن پیراهنش را بر زمین بگذار ، معجر را ببر انگشتری که ضربه خورده درنمیاید ز دست جایش النگوی من و این چند دختر را ببر من در میان این شلوغی خیمه را گم کرده ام از بین نامحرم بیا عباس خواهر را ببر 🔸شاعر: لطیفیان ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۱ یه جوری سوزوندن دلم رو که انگاری درمون نداره گمونم غمی که رو این سینه افتاده پایون نداره الهی کسی کار و بارش به کوفه نیفته الهی که هیشکی گذارش به کوفه نیفته اینا بیعتاشون کف روی آبه حسین جون نیا وضع این کوفه خیلی خرابه حسین جون مگه یادمون میره اینها اون آخر چه کردن مگه یادمون میره اینها با حیدر چه کردن همونان که عمری براشون علی آب و نون برد همونا که حیدر غم بچه هاشون و میخورد دارم خوب می فهمم غم کربلات و حسین جون به کوفه نیا و نیار بچه هات و حسین جون من و توی کوفه   غریب و اسیر گیر آوردن، مهم نیس منِ بی پناه و       به شمشیر کینه سپردن، مهم نیس دلم خونه اینها برای سرت نقشه دارن دلم خونه این نیزه ها رو برا تو میارن یکی قول گهواره داده به اهل و عیالش شده کشتنت فکر روز و شب و ماه و سالش یکی گفته از اصغرت چشماش و برنداره یکی گفته داغ علی رو به سینه ت میذاره یکی توی خونه ش تنورش رو روشن گذاشته بمیرم یکی چشم از انگشترت بر نداشته برا کشتنت میرسه هرکی با هرچی داره یکی پیره اما عصای خودش رو میاره   
۱۱ از اول توو عالم گِل شیعه ی ما رو با غم سرشتند حسین جون برادر قرار ما رو با جدایی نوشتند بگو روضه خونا  از احوال زینب بخونن بگو که بیان مَحرَما دور محمل بمونن داره خواهرت پاشو توو این بیابون میذاره بگو که ابالفضل از این خیمه چش برنداره هنوزم کسی قامتم رو ندیده برادر نیفتاده چشم حرومی به من جون خواهر بنامون نبود این   که تنها بذاری منو بین اطفال بنامون نبود این   که از من جدا شی بمونی تو گودال مگه میشه باور کنم روز آخر نباشی الهی بمیرم ولی زیر خنجر نباشی الهی نبینم که دشمن رو سینه ت نشسته نبینم که اسب استخون تنت رو شکسته اسیری و غربت برا خواهرت خیلی زوده که زینب یه لحظه م بدون حسینش نبوده   
۱۱ رسیدم به جایی    که حس می کنم آخر ماجرامه کی گفته  یتیمم    سری که برا من آوردن بابامه سلام ای مسافر قدم روی چشمام میزاری چطور اومدی مهربونم  تو که پا نداری به من از توو کوچه یه شامی دو روزه میخنده چرا از رو موهات عزیزم بوی نون بلنده بزار شونه هام و نشونت بدم از کبودی منو میزدن بین صحرا کجا رفته بودی همینجا برام راز زهرا شدن برملا شد که خاستم سرت رو ببینم برام کوچه وا شد من از تو   نوازش  میخام ای عزیزم ولی دس نداری خجالت  نداره   همین خوبه سر روی پاهام میذاری عزیز دلم بعد از این با دوتا گوش پاره به گوشواره هاش دخترت احتیاجی نداره یه شب گم شدم بین صحرا و کاش مونده بودم نموندم همونجا که حالا سیاه و کبودم برام سخته اما میخاستم بدونی یه چیزی اینا خواهرم رو میخاستن برای کنیزی   
۱۱ اجازه  نمیده  مگه داییمون از ما دوتّا چی دیده الهی بزاره   که وقت رهایی برا ما رسیده به ما گفته مادر که این غصه هم چاره داره قسم دادنش با غم فاطمه راه کاره حسین مادری بوده از بچگی تا همیشه حسین از غم و غصه ی فاطمه رد نمیشه قراره ما هم مثل زهرا نشونی بگیریم قراره که ما هم با زخمای پهلو بمیریم قراره  که زینب   از این لحظه دیگه بدون پسر شه الهی سرامون   جلو سنگا رو نیزه واسش سپر شه الهی که ما عمرمون رو توو پیری نبینیم بمیریم و زینب رو توی اسیری نبینیم حالا زینبم مثل لیلا یه مادر شهیده ایشا.. که مادر پیش داییمون روسفیده الهی رو نیزه دو تا چشممون بسته باشه نبینیم که زینب گرفتار نامحرما شه   
۱۱ اجازه  نمیده  مگه داییمون از ما دوتّا چی دیده الهی بزاره   که وقت رهایی برا ما رسیده به ما گفته مادر که این غصه هم چاره داره قسم دادنش با غم فاطمه راه کاره حسین مادری بوده از بچگی تا همیشه حسین از غم و غصه ی فاطمه رد نمیشه قراره ما هم مثل زهرا نشونی بگیریم قراره که ما هم با زخمای پهلو بمیریم قراره  که زینب   از این لحظه دیگه بدون پسر شه الهی سرامون   جلو سنگا رو نیزه واسش سپر شه الهی که ما عمرمون رو توو پیری نبینیم بمیریم و زینب رو توی اسیری نبینیم حالا زینبم مثل لیلا یه مادر شهیده ایشا.. که مادر پیش داییمون روسفیده الهی رو نیزه دو تا چشممون بسته باشه نبینیم که زینب گرفتار نامحرما شه   
۱۱ رهام کن رها شم  عموجونم از تشنگی رفته از حال هنوزم  یه سرباز   عموی من اونجا داره توی گودال یه دسته حرومی عموی منو دوره کردن نمیزارم ایندفعه بابام و از من بگیرن نمیخام تداعی بشه خاطرات قدیمی دوباره رو موهام بشینه غار یتیمی یتیم حسن مثل بابا شجاع و غیوره مث عنه هرچی مصیبت ببینه صبوره یه چکمه داره زیر و رو می کنه پیکرش رو یه نامرد تو دستش گرفته موهای سرش رو میخام که با دستم جلو ضربه هاش و بگیرم قراره تو آغوش گرم عموجون بمیرم با خنجر نشسته رو سینه ش بمیرم الهی عموم و رها کن که زهرا رسیده با آهی سلاحی ندارم    می ترسم بیام و برات دردسر شم ولی نه، میام تا   با دستی که دارم برا تو سپر شم محاله بزارم گلوت و با خنجر ببرّه نمیزارم این نانجیب از تنت سر ببرّه مگه مُرده باشم بزارم که دستش بلند شه مگه مُرده باشم که دورت بگو و بخند شه یتیم حسن ترسی از خشم قاتل نداره عموجون فدای سرت، سر که قابل نداره   
۱۱ تا اومد  به خیمه  مث نوجوونیّ باباش حسن بود دلم ریخت  تا دیدم  به جای زره بر تن او کفن بود چجوری بزارم بره این جوون سمت میدون چجوری ببینم تن قاسمم رو پر از خون اینا از حسن کینه دارند و تشنه ن به خونش با بغض حسن آه میریزن سر نوجوونش یکی گفته پهلوش و میشکافه از بغض زهرا به فرق سرش فکر کرده این از کین مولا تا افتاد تو میدون   برا کشتنش از همه سو دویدن یه لشگر گذشتن    با اسباشون از پیکر قاسم من چه سخته برا روزای شادی تو عموجون که سنگا بشن نُقل دامادی تو عموجون برا من خود مجتبی بودی ای قاسم من تو رو کشتن از من دوباره حسن رو گرفتن چه زود ای عزیزم به این قدّ و بالا رسیدی سر تو چی اومد تو صحرا یهو قد کشیدی