اشعار مدح ومناجات با حضرت زهرا سلام الله علیها ـ سید محمد میر هاشمی
ای بهار عطوفت ای زهرا
ای شهید محبت ای زهرا
مشعل عاشقی ز تو روشن
ای چراغ هدایت ای زهرا
رحمت واسعه تو می باشی
بی کران ، بحر رحمت ای زهرا
عشق تو می رهاند انسان را
از حضیض مذلت ای زهرا
ای که همپایه ی نبی باشی
به مقام و به رتبت ای زهرا
کوچک از بهر قامت روحت
خلعتی نبوت ای زهرا
تا خدایی تو راه طی کردی
در مسیر حقیقت ای زهرا
تو خدایی ، پیمبری ؛ نه ، نه
ای امام کرامت ای زهرا
هیجده عالم وجودت را
هیجده دوره فطرت ای زهرا
منشا هر کمال و خیری تو
ای سراپا عنایت ای زهرا
علم کامل صحیفه ات باشد
ای سپهر فقاهت ای زهرا
چون تو در عالم جوانمردی
نیست یک با مروت ای زهرا
موج می زد همیشه در همه جا
در وجودت متانت ای زهرا
اشبه الناس بر نبی بودی
به جمال و جلالت ای زهرا
ای که بودی برای پیغمبر
دختری با درایت ای زهرا
بر نبی مهربان تر از مادر
بودی ام رسالت ای زهرا
مایه ی فخر خالق سبحان
سر بلندی خلقت ای زهرا
بر سر مرد و زن خداگونه
داری آری تو منت ای زهرا
قله های کمال را فاتح
بس که داری تو همت ای زهرا
همه مردان به پیش تو خاموش
ز تو گشته به حیرت ای زهرا
که دفاع از حریم خود کردی
درس آموز غیرت ای زهرا
سردی ابتذال از نامت
گرمی نور عفت ای زهرا
بیتت آن خانه ی گلی باشد
زادگاه امامت ای زهرا
خطبه هایت کلام ربانی
همه لبریز حکمت ای زهرا
بی وضو نام تو نشاید گفت
دارد این آیه حرمت ای زهرا
نام پاکت چو در میان آید
دل شود پر حلاوت ای زهرا
تو همانی که روح ایثاری
ای خدای عطوفت ای زهرا
چشم اهل مدینه بر دستت
جود و احسان ، مرامت ای زهرا
سائلی رد نشد ز درگاهت
بس که کردی اعانت ای زهرا
سائل کوی تو منم ، دارم
طلب استعانت ای زهرا
ای که پیراهن عروسی خود
هبه کردی ز رافت ای زهرا
بارها نان کودکانت را
داده ای با سخاوت ای زهرا
بارها خود گرسنه خوابیدی
بهر سیری امت ای زهرا
هر یتیم و اسیر و مسکینی
بهره مند از عطایت ای زهرا
بس که انفاق مال و جان کردی
آیه آمد به شانت ای زهرا
هیچ کس جز علی تو را نشناخت
ای گل با طراوت ای زهرا
تو و مولا دو جسم و یک روحید
روح تابی نهایت ای زهرا
ای نمازت نیاز بیت الله
کعبه ی آل عصمت ای زهرا
عالم دل ز عشق تو دارد
شور و شوق و ارادت ای زهرا
کاش بودم پرستوی کویت
کن دعایم اجابت ای زهرا
کاش من هم شبیه تو بودم
در کمال شجاعت ای زهرا
داشتم در وجود خود از تو
کاشکی یک علامت ای زهرا
از در خانه ات چنان سلمان
طلبم استقامت ای زهرا
چادر وصله دار مشکی ات
پرچم مهدویت ای زهرا
ز طرب خانه ی دلم بگذر
هله پیر طریقت ای زهرا
به خداوندیت قسم مادر
کن نگاهی به طفلت ای زهرا
دست بشکسته ی تو می باشد
دستگیر قیامت ای زهرا
چشم محشر به نور تو خیره
بس که داری مهابت ای زهرا
شیعه ات از پل صراط آنجا
بگذرد در سلامت ای زهرا
می رهد دل ز آتش عصیان
گر کنی یک اشارت ای زهرا
ای بسیجی شهر پیغمبر
پاسدار ولایت ای زهرا
رزم تو در مدینه ی غربت
شد حدیث شهامت ای زهرا
کرده ای با نثار خون دلت
رهبرت را حمایت ای زهرا
تو گذشتی ز هستی ات آری
بیمه کردی شریعت ای زهرا
ای سکوتت بنای هر فریاد
بانوی با اصالت ای زهرا
مرقد مخفی ات کند رسوا
دشمنت تا قیامت ای زهرا
یاس دین بودی و خزان دیدی
در هجوم عداوت ای زهرا
لال آید به محشر آن کس که
بر تو کرده جسارت ای زهرا
وای حق تو و علی بردند
غاصبان خلافت ای زهرا
خصم رو در رویت ذلیل آری
داشتی بس که هیبت ای زهرا
روز بیعت تمام یثرب دید
خصم را در حقارت ای زهرا
به خدا که تو سیف الاسلامی
بس که کردی رشادت ای زهرا
چه کسی بر رخ تو سیلی زد ؟
که نمود این شرارت ای زهرا ؟
ای شفیعه به یوم وانفسا
شیعه را کن شفاعت ای زهرا
سه صله خواهد از تو این دل خون
یک ، ثبوت سیادت ای زهرا
کوثرا آن دو حاجت دیگر
کربلا و شهادت ای زهرا
#مناجات
#مدح
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
اشعار مدح ومناجات با حضرت زهرا سلام الله علیها ـ مسعود یوسف پور
دست دستاس تو نان داد همه دنیا را
کرمش برد پی شغل گدایی ما را
قرص خورشید همان نان سر سفره ت بود
رفت تا پر کند از گندم تو بالا را
پرورش داد در این فاصله ی هجده سال
نظرِ امّ ابیهایی تو بالا را
سایه ات نیز نیفتاد به دیوار محل
سایه ات نیز ندید آدم نابینا را
یک نخ از وصله ی آن چادرتان کافی بود
که مسلمان بکند کل یهودی ها را
خواست روشن بشود عرش ، خدا فرمان داد
بنویسند در اطراف زمین زهرا را
بنویسند تو را زهره ی تابان علی
بنویسند که خورشید تویی جان علی
بنویسند تو را مادر پیغمبر ها
بنویسند تو را عشق همه حیدر ها
بنویسند که از صبح ازل تا امروز
نرسیده ست به پایین قدومت پر ها
ذوالفقار علی و تیغ کلام تو یکیست
خطبه ای خواندی و لرزید همه پیکر ها
بهتر آنکه بنویسند چه شد افتادی
یا چه شد شعله کشیدند ز داغت در ها
بنویسند چه شد فضّه خذینی گفتی
بگذارید بدانند چه شد نوکر ها
تنگیِ کوچه پر و بال تو را اذیت کرد
وای از افتادنِ یکمرتبه ی مادر ها
ردّ خون مرده گیِ بال و پرت خوب نشد
تو زمین خوردی و حالِ پسرت خوب نشد
#مدح
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
مي خواهم از مدينه خداحافظي كنم
از میخ و زخم سينه خداحافظي كنم
از مردم مدینه از این شهر خسته ام
از روزگار و مردمشان چشم بسته ام
مشکل شده است حل شدن مشکلات من
باید که چاره کرد به عجل وفات من
از حال و روز تب زده ام تاب رفته است
از چشمهای خسته من خواب رفته است
سه ماه و نیم مرگ شده آرزوی من
پایین نرفته آب خوشی از گلوی من
سه ماه و نیم دست به پهلو گرفته ام
از همسر غریب خودم رو گرفته ام
سه ماه و نیم سوختم و ساختم فقط
روزی هزار مرتبه جان باختم فقط
سه ماه و نیم پیکر افتاده می برم
خود را کشان کشان سر سجاده می برم
خود را برای پر زدن آماده کرده ام
جوشن نوشته ام کفن آماده کرده ام
میخواهم از حبيب خداحافظي كنم
از حيدر غريب خداحافظي كنم
خيلي شكسته پر شده ام الوداع علي
آماده سفر شده ام الوداع علي
نه سال سايه ات به سرم بود ياعلي
نام تو ذکر هر سحرم بود یاعلی
نه سال عشق ما دو نفر بی غروب بود
در خانه تو زندگی من چه خوب بود
نه سال در کنار تو من غم نداشتم
چیزی میان زندگی ام کم نداشتم
نه سال بی قرار خلوص تو بوده ام
خانوم خانه تو ، عروس تو بوده ام
من را ببخش می روم و میگذارمت
ای پاره پاره دل به خدا می سپارمت
من خویش را روانه سوی قبر میکنم
اما براى تو طلب صبر ميكنم
شرمنده ام كه غسل من افتاد گردنت
آرام کردن حسن افتاد گردنت
امشب به بازويم كه رسيدي حلال كن
بر زخم پهلويم كه رسيدي حلال كن
با دیدن کبودی رویم صبور باش
دیدی اگر که سوخته مویم صبور باش
با استخوان شكسته مواجه شدي ببخش
با خون لخته بسته مواجه شدی ببخش
مرهم به زخم آتش هیزم بده مرا
اصلا به جای غسل تیمم بده مرا
بالی که سوخته است وبال تو میشود
اندوه فاطمه همه مال تو میشود
من را ببخش زحمت تابوت می کشی
خود را کنار من روی زانوت می کشی
آهسته بر جنازه زهرا نماز کن
وقت وداع ، بند کفن را تو باز کن
آرام ، زینب و حسنم را صدا بزن
با گریه طفل بی کفنم را صدا بزن
بالا سر جنازه ام از کربلا بگو
از تشنگی و خنجر و از بوریا بگو
آتش بزن به روضه خود عالمین را
از جای من ببوس گلوی حسین را
شاعر: محمدجواد پرچمی
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
چهار پاره-بعد از شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
چند شب می شود که آرامی
چند شب می شود که بی تابم
چند شب میشود که خوابیدی
چند شب میشود که بی خوابم
خانه ای سوت وُ کور مانده وُ من
وَ حسن میگَـزَد لبِ خود را
میکند مخفی از دو چشمِ ما
زینبـم بُقـچه وُ تبِ خود را
او نَه تنها به اِرث بُرد از تو
چادرِ خـاکی وُ پُر از لاله
از تو آموخته که نیمه یِ شب
دور از چشمـها کند ناله
چادر وُ بُقچه را بَغَل زده وُ ...
گوشه ای از اتاق کِز کردهَ ست
مثلِ چشم حسن دو چشمش خون
مثلِ قلبم دِلش پُر از درد است
دختر چـٰار ساله اَم امروز
خانه را خوب آب وُ جارو کرد
کار از دست وُ بازویَش که کشید
یادِ دردِ عجـیبِ بازو می کرد
بستـرِ لاله گونِ مادرِ ما
جمع کرد وُ دوباره آه کشید
یادِ پهلو وُ سینه اُفتاد وُ.....
تکّه ای گوشواره آه کشیده
یاد آن روزِ سخت که حَسنَش
رفت تا کـوچه هَـمـرهِ مادر
رفت وُ برگشت وُ شد عصایِ او
وای از خـاکِ چادر وُ معجر
بُقـچه را باز کرده وُ دیده
دو کـفن در کنارِ پـیراهن
هِی به خود طعنه میزند که چطور
دست وُ پا میزند ببینم من
حسن از خواب میپَرَد اِنگار
باز کابوسِ کـوچه را دیده
باز دیده که ضربه یِ سیلی
سَـندی پاره پاره دزدیده
او که آرام شد حسین پرید
تشنه وُ بی قـرار وُ سَرگردان
السَّلامُ علیَ الحـسین بگو
میخورد خیزران لب وُ دندان
آخـرِ روضه ها دلِ تنگـم
میتَپَد با نوایِ کرب وُ بلا
باز هم ندبه خوان وُ بی تابم
همنَـفَس با امام با شهدا
زیرِ چَترِ حمایتِ شاهم
مَنصَبَـم نوکری شاهِ کرم
آرزویم وصالِ دلدار است
بِخَرم باز هم حرم بِبَـرَم
#بعد_از_شهادت
باور نداشت زينب كبري كه مادرش
رفته است وجاي خالي او در برابرش
چادر نماز فاطمه لالايي شبش
دستان پر ز مهر علي بالش سرش
چشمان پرستاره ي زينب به در هنوز
يادي كند زمادر و محسن برادرش
هرنيمه شب به كنج دلش روضه ميگرفت
باخاطرات كوچه و سيلي و مادرش
وقتي دلش بهانه ي مادر گرفته است
چادرنماز مادر خود را كند سرش
مادركبوترانه پريده به آسمان
بابا دلش گرفته براي كبوترش
محمدجواد قدرتي
رفتی میان غصه مرا جا گذاشتی
ما را در اوج غم تک و تنهاگذاشتی
برداشتی تو بار خودت را ز بستر و
آن را به روی شانه بابا گذاشتی
یادم نمی رود بخدا لحظه ای که تو
با یا علی به آتش در پا گذاشتی
مادر لباس محسن خود را نبرده ای
آن را به زیر بالش خود جا گذاشتی
این یادگاری ات جگرم را کباب کرد
دربین شانه موی خودت را گذاشتی
گفتم که چار ساله کجا مادری کجا
این کار را برای اماگذاشتی
آن بوسه ای که سهم گلوی حسین بود
آخربرای زینب کبری گذاشتی
مهدی نظری
.
#بعد_از_شهادت
#حضرت_زهرا
از خجالت تا ابد پیشانی حیدر تر است
مرگ، بعد از تو برای مرد تو شیرین تر است
رفتی ای ام ابیهای نبی اما بدان
مرتضی هم مثل زینب بعد از این بی مادر است
چشم میدوزد به در هرکس عزیرش میرود
من ولی میسوزم از اینکه نگاهم بر در است
ای وجودت ساحلِ امن دل طوفانی ام
کشتی غم های حیدر بعد تو بی لنگر است
فضه هم دارد از اینجا میرود، حق میدهم
زندگی،در خانه ی بی فاطمه زجر آور است
تو تمام قوت زانوی من بودی ببین
اینکه افتاده است از پا پهلوان خیبر است
هرکه می افتد زمین با ذکر من پا میشود
چاره بیچارگان است اینکه حالا مضطر است
خسته ام دختر عمو حرفی بزن چیزی بگو
این غریبی که سر قبرت نشسته حیدر است
خانه من که نشد، این قبر خاکی لااقل
خانه امنی برای دختر پیغمبر است
محسنم را هم بغل کن جای من زهرای من
بر دلم مانده است داغ غنچه ای که پرپر است
✍علی اکبر نازک کار -فاطمیه ۱۴۰۰
#فاطمیه
#مرثیه_حضرت_زهرا_سلام_الله
.
مادر سلام! می شنوی؟ زینب آمده!
با یک بغل شکایت و ذهنی پر از سوال
اول بگو که پیش خدا کی ببینمت؟
بعد از سه روز؟ چند دهه؟ یا که چند سال؟
آنجا که خوب میگذرد، با خدایتان
جمعید دور حوض و کسی هم غریبه نیست
اینجا هم اشک ما و دل تنگ خانه و
جمع شبانهی پدر و چاه دیدنی است !
در این سکوت غم زده حتی نمی شود
با خاطرات دور و برت درد دل کنی
اما شما هم از در و همسایه راحتی
هم می شود که با پدرت درد دل کنی
از ماجرای کوچه نگویی برای او!
تنها بگو که حال همه خوبِ خوب بود
یادش بخیر،حال همه خوب بود، حیف!
دنیا چه زود می گذرد، حیف شد، چه زود...
میبینمت هنوز میان حیاطمان
مشغول کار پخت و پز و آرد کردنی
مادر اگر که روسریام را درآورم
مثل قدیم موی مرا شانه می زنی
بابا برام گفته پس از فوت مادرت
میگفتهای همیشه «پدر! مادرم کجاست؟»
حالا شده است نوبت من تا بپرسم از
دیوار و میخ و کوچه و در «مادرم کجاست؟»
آخر چرا بدون صدا باید اشک ریخت؟
مادر! گلویمان به خدا درد می کند
گرچه به حد درد شما نیست... راستی
پهلوت خوب تر شده یا درد می کند؟!
مادر! چرا شبانه تو را دفن کرده ایم؟
اصلا چرا کسی به سراغت نیامده؟
مردم که گفته اند میاییم، دیر شد!
پس هیچ کس چرا سر ِ ساعت نیامده؟!
مادر! سوالها که همه بی جواب ماند
این بود رسم درددل؟ این بود مرهمت؟
پس می روم دوباره سر پله ی نخست
مادر بگو که پیش خدا کی ببینمت؟
ا.سادات هاشمی
#بعد_از_شهادت
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
.
#بعد_از_شهادت
#حضرت_زهرا
از خجالت تا ابد پیشانی حیدر تر است
مرگ، بعد از تو برای مرد تو شیرین تر است
رفتی ای ام ابیهای نبی اما بدان
مرتضی هم مثل زینب بعد از این بی مادر است
چشم میدوزد به در هرکس عزیرش میرود
من ولی میسوزم از اینکه نگاهم بر در است
ای وجودت ساحلِ امن دل طوفانی ام
کشتی غم های حیدر بعد تو بی لنگر است
فضه هم دارد از اینجا میرود، حق میدهم
زندگی،در خانه ی بی فاطمه زجر آور است
تو تمام قوت زانوی من بودی ببین
اینکه افتاده است از پا پهلوان خیبر است
هرکه می افتد زمین با ذکر من پا میشود
چاره بیچارگان است اینکه حالا مضطر است
خسته ام دختر عمو حرفی بزن چیزی بگو
این غریبی که سر قبرت نشسته حیدر است
خانه من که نشد، این قبر خاکی لااقل
خانه امنی برای دختر پیغمبر است
محسنم را هم بغل کن جای من زهرای من
بر دلم مانده است داغ غنچه ای که پرپر است
✍علی اکبر نازک کار -فاطمیه ۱۴۰۰
#فاطمیه
#مرثیه_حضرت_زهرا_سلام_الله
.
آن شب ميان هاله اي از ابر و دود رفت
روشن ترين ستارهي صبح وجود رفت
آن شب صداي گريهي باران بلند بود
دريا به روي شانهي زخمي رود رفت
روشن تر از زلالي نور آمد و چه حيف
با چند يادگاري سرخ و کبود رفت
بال و پري براي پرستو نمانده بود
آخر چگونه نيمهي شب پر گشود رفت
آتش زده به جان علي با وصيتش
غمگين ترين چکامهي خود را سرود رفت
رحمي به قبر خاکي او هم نمي کنند
اين شد که مخفيانه و بي يادبود رفت
مولا خوشي نديده ز دنياي بعد او
مي گفت بعد فاطمه ام هر چه بود رفت
شبها کنار تربت او ياس کوچکش
زانو بغل گرفته که مادر چه زود رفت
یوسف رحیمی
هدایت شده از خادمه اهل بیت مدیریت ابرگروه مجمع الذاکرین 🌺
4_5962800262081942445.mp3
1.01M
خادم اهل بیت 🌺:
#سبک71_فاطمیه
بعدازشهادت
کنار قبر یاد خاطرات....
زمینه،زمزمه
زهرا
یار شهیده ی جوونم
کنار قبر تو کمونم
کجایی ای چراغ خونم
ببین که غرق آهم
دریاییه نگاهم
بعد از تو ای پناهم
دیگه انیس چاهم
ای فاطمه قرارم...
یا
رفتی پناه حیدر....
🖤🖤🖤
زهرا
یادم نرفته ظلم اغیار
افتادی بین در و دیوار
خون می چکید از لب مسمار
به من نگفتی بانو
از دنده ی شکسته
با درد سینه شب ها
می خوابیدی نشسته
🖤🖤🖤
کوچه
دل من وتو رو سوزوندن
تنها بودیم میون دشمن
به تو زدن مقابل من
ادا شده چگونه
حقّ عزیز احمد
هر کی تو رو با کینه
جلوی چشم من زد
🖤🖤🖤
غسلت
دل منو شکسته بانو
دستم رسید به زخم پهلو
بگو چرا کبوده بازو
از داغ روی داغت
صورت رو قبر میزارم
تا زنده ام به یاد
دردای تو می بارم
🖤🖤🖤
دفنت
کشته منو ای تو قرارم
بودی همه دار و ندارم
بی تو چطور دووم بیارم
گذاشتمت تواین قبر
ای لاله ی شکسته
ببین علی کنارت
دیگه از پا نشسته
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سبک150_فاطمیه
وقت شهادت
زبان حال حضرت زینب به مادر علیهمالسلام
گریز به کربلا
مظلومه ای مادر
ای دلخوشی روزگار ما
رفتی خزون تنها بهار ما
بعد تو میشه گریه کار ما
آه و واویلا
راحت شدی از درد روز وشب
چند وقته جون تو رسید بر لب
شد خونه دار مرتضی'، زینب😭
آه و واویلا
ای مادر مظلومه ام زهرا.....
🌸🌸🌸🌸🌸
مظلومه ای مادر
وقتی به من چند تا کفن دادی
برای بابا و حسن دادی
برا حسین یه پیروهن دادی
آه و واویلا
گفتی که غارت میشه پیراهن
میشه حسین بی سر کنار من
سرش میره رو نیزه ی دشمن
آه و واویلا
غریب کربلا حسین جانم....
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)