eitaa logo
کانال ‌متن روضه
81هزار دنبال‌کننده
788 عکس
462 ویدیو
62 فایل
👈ارتباط با ما: @babolharam_admin تبلیغ نداریم سایت: www.babolharam.net #شماره_کارت جهت مشارکت در #نذر_فرهنگی شامل تامین هزینه‌های جاری کانال، تایپ مطالب ، حفظ و نگهداری سایت و .. :👇 6273817010150831 به نام گروه جهادی بابُ‌الحَرَم
مشاهده در ایتا
دانلود
babolharam Motiee_Shab02 c.mp3
2.38M
⇦🕊 روضه و مقتل جانسوز ویژۀ ایامِ محرم _ شب دوم محرم 96_ حاج میثم مطیعی↯ ┄┅═══••↭••═══┅┄ ✘ایتا JOin↶ https://eitaa.com/babolharam_ir
⇦🕊 روضه و توسل ویژۀ ایامِ محرم _ شب سوم محرم 96_ حاج میثم مطیعی↯ ┄┅═══••↭••═══┅┄ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┄┅═══••↭••═══┅┄ ای ماه آفتاب ز رویِ تو آیتی دریا و آبشار زچشمت کنایتی در تند باد معرکه ما را تو سرپناه در برف ریزِ حادثه چترِ عنایتی *پناه عالمیان زینبت پناه ندارد بجز توای شه خوبان پناهگاه ندارد شب رقیه س ... اگر اجازه دهی صف کشیده ازپی ات آییم که این سپاه نگوید حسین سپاه ندارد *باشه چیزی نمیگم تو این غزل اول ملاحظتُ میکنم* در تند باد معرکه مارا تو سرپناه در برف ریزِ حادثه چترِ عنایتی اللهُ نور،قصۀ اصحاب کربلاست جاری ست خونِ سرخ تو در هر روایتی تو کشتیِ نجاتیُ ما با تو رهسپار مقصدکجاست ای که چراغ هدایتی ما ایستاده ایم کنارِ تو یاحسین فارغ زِ هر حکایتیُ هر شکایتی یک روزصبح قسمت مادلشکسته هاست لبخندِ مهربانُ نگاهِ رضایتی ... *بگی ازت راضیم، خدا ازت راضی باشه ... مولایِ منی ... آقای منی* امن یجیبِ دست تو مارا مدد شود ما ابتدای راه و تو آن بی نهایتی اهل ولایتِ تو خدایا بهشتی اند ای دل بهار باش که اهل ولایتی ... ________________ ╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯ ✘سروش JOin↶ http://sapp.ir/babolharam.ir ✘ایتا JOin↶ https://eitaa.com/babolharam_ir ✘تلگرام JOin↶ @babolharam_mihanblog_com
⇦🕊 روضه و توسل ویژۀ ایامِ محرم _ شب سوم محرم 96_ حاج میثم مطیعی↯ ┄┅═══••↭••═══┅┄ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┄┅═══••↭••═══┅┄ ما امشب میخوایم از یه شهیدبزرگوار مدد بگیریم که خیلی برا امام حسینُ بچه هاش گریه کرده ، هفته دفاع مقدس اون راوی دفاع مقدس ،اون رزمنده که این خاطره رو برای ما تعریف کرد ، گفت من به یه شرط این خاطره رو میگم ،به این مردم بگین برا شهادت من دعا کنن خدایا : آرزوی شهادت رودردل آرزومندانش مگذار این راوی میگه من یه مدتی با شهید(امرالله بابابزرگی) که یه جوون بیست سه ،بیست چهارساله بود تو یه گروهان بودم شب عملیات والفجر8 بود همه رزمنده ها بیرون از مقرجمع شده بودن آماده عملیات همه آماده میگه ؛ من یه کاری داشتم برگشتم تو مقر دیدم تو حیاط تنها یه نفرنشسته کنجکاو شدم آروم رفتم ببینم کیه دیدم امرالله بابابزرگی نشسته زیر درخت دقت کردم دیدم عکس بچهاشو دستش گرفته ،عکس یه پسر دو ساله یه دختر 45 روزه داره نگاه میکنه گریه میکنه ... میگه باخودم فکر کردم شب عملیاتِ امرالله دلش هوایِ بچه ها و خانوادشُ کرده مثلا خواستم ازاین حال و هوا درش بیارم رفتم جلو با شوخی و خنده گفتم آقا امرالله شب عملیات یادت افتاده بابا شدی هوایی شدی ... یهو با همون صورت پر از اشک برگشت بایه حالتی که خیلی بهش برخورده بود گفت ؛ نه بعد جلو چشمای من عکس بچه هاشُ پاره کرد ریز ریز کرد . اومدم جلو نشستم مقابلش چرا این کارو کردی چرا عکس بچه ها رو پاره کردی؟ با گریه برگشت گفت؛ فلانی من دیگه برنمیگردم من داشتم بابچهام حرف میزدم داشتم بهشون میگفتم بچها درسته که پدر از دست میدین سایه پدر از سرتون کم میشه ،اما غم نداشته باشین امام هست امت هست دست نوازش به سرتون میکشن ... خیلیا بهتون محبت میکنن همه بهتون احترام میذارن بچه ها دخترم پسرم شما وضعتون خیلی خوبه ... ها چیه چرا گریه میکنین تو چرا گریه میکنی چیشده ؟ میگه امرالله همینجور داشت برام می گفت ... می گفت؛ داشتم به بچهام میگفتم بچه ها یه روزی هست بهش میگن عاشورا ... دخترم،پسرم عصر اون روز سر پدر کربلا رفت بالای نیزه ... به بچهام گفتم؛ خبر ندارین تازیانه ها شروع شد ، بیابون گردی هاشروع شد ، سیلی خوردن هاشروع شد حتی نذاشتن بچها برا باباشون گریه کنن اگه گریه میکردن ، نه نه نه اگه گریه میکردن رزمنده میگه؛ (امرالله) اینارو میگفت زار زار گریه می کرد، راوی میگه خیلی خجالت کشیدم هیچی نگفتم اون شب گذشت رفتیم عملیات برگشتیم هرچی دنبال امرالله گشتم پیداش نکردم بچه ها (امرالله) کجاست؟ گفتن امرالله شهید شد پیکرشم جاموند بدنش موند درصحرا... این راوی میگه : گذشت،گذشت 14سال گذشت، روز8محرم شد گفتن؛ یه سری شهید آوردن کرج منم رفتم اونجا داشتم شهدارو نگاه میکردم دیدم رویه کفن نوشته؛ پاسدارشهید (امرالله بابابزرگی) چی میخوای بگی امشب ... هیچی ازش نمونده بود نگاه کردم نه تنی،نه سری، فقط چند تا استخوون مونده بودبا یه پلاک... گفت روزتشییعش شد روزتاسوعا شد هممون رفتیم همینجورکه داشتیم شهید و تشییع میکردیم دیدیم یه صدای بلند و محزونی... من قلبن کهی ومن صوت العظیم میگه ؛دیدم یه صدایی بلنده هی میگه بابا نمیذارن من تورو ببینم بابا رفقات نمیذارن ببینمت بابا دخترت بزرگ شده دخترت 14ساله شده میخوام ببینمت ... مگه طاقت میاورد یه مشت استخوان نشونش بدن ،بگن بیا ببین این باباتِ ... نذاشتن ببینه ... یه دختری می شناسم؛آخ یه نازدانه سه ساله ای می شناسم 14ساله نبود، برمیگردم نه کارت دارم امشب... من میگم شاید اگه دختر(شهیدبابابزرگی) همون روز تشییع موقعی که ناله می کرد، اگه صدای باباشو می شنید بهش می گفت دخترم تو این 14سال هر وقت دلت تنگ شده عکس منو نگاه کردی درد و دل کردی ، گریه کردی خالی شدی دور و بریا آرومت کردن ... اما بمیرم برا دخترایِ حسین ... "صلی الله علیک یا مقطوعَ الرَِاسِ من القَفا" ... ای حسین "السلام علیک یا مَسلوبةِ العِمامةِ والرَّداء " ... ای حسین ________________ ╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯ ✘سروش JOin↶ http://sapp.ir/babolharam.ir ✘ایتا JOin↶ https://eitaa.com/babolharam_ir ✘تلگرام JOin↶ @babolharam_mihanblog_com
babolharam Motiee_Shab03 a.mp3
3.65M
⇦🕊 روضه و توسل ویژۀ ایامِ محرم _ شب سوم محرم 96_ حاج میثم مطیعی↯ ┄┅═══••↭••═══┅┄ ✘ایتا JOin↶ https://eitaa.com/babolharam_ir
⇦🕊 روضه و مقتل جانسوز ویژۀ ایامِ محرم _ شب سوم محرم 96_ حاج میثم مطیعی↯ ┄┅═══••↭••═══┅┄ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┄┅═══••↭••═══┅┄ ابن جوزی نوشته در بستان الواعظین "فأمَرَ براسِ الحسین" یزید دستور داد؛ سر رو بردن "فنُصِبَ علی الباب" جلویِ در دارالاماره آویزان کردن ... یاصاحب الزمان اگه آقایی کنی بیا... "وجمیعُ حرمِه حولَه" دخترا کنارش بودن ، زنها کنارش بودن ، سه ساله نگاه میکرد ... بابا ... بابا چرا بالانشین شدی؟!... حسین ... سلام ای بالانشین ، ای حسین ... "وجمیع حرمه حوله"خانوادش دوروبرش بودن"و وُکِّلَ به الحرس" نگهبان گذاشت نه یه نفر، نه دو نفر ... یه دستوری داد ، دستور می رسد ازجانب امیر ؛اطاعت لازمه، "قال اذا بکت منهن باکیه" هر وقت یکی از این دخترها گریه کرد اگه زن ها گریه کردن "فالطموها" بزنینشون بهشون لطمه بزنید "فالطموها"بزنید زن ها رو ... حالا زن های بزرگ شاید بتونن خودشونو نگه دارن اما مگه دختر بچه ها میتونن سربریده ببین گریه نکنن ... بابا دلم برات تنگ شده ... یعنی این ناز دونه ها چقد کتک خوردن ؟ کمکم کن ... روایت میگه؛ این سر 9 ساعت بین زن ها آویزان بود همه نگاه می کردن ... ای وای ... آخ اگه عاشوراتو ندیدم ،بدون خیلی دوست داشتم ... ای زنها مویه کنید ... خواهرای من ناله بزنین ... آخ برا اون آقایی که خواهرش ام کلثوم سربلند کرد ..." وإنَّ اُمَّ كُلثومٍ رَفَعَت رَأسَها " سرشو بالابرد "فَرَأَت رَأسَ الحُسَينِ عليه السلام " سر برادر رو دید "فَبَکَت" گریه کرد ... کاش گریه نمیکرد ... یازهرا ... "فَرَفَعَ یَدَه بعضُ الحرَسِ" یکی از نگهبانا دستشو بلند کرد، دست نحسشُ بالا برد "ولَطَمَها لَطمَة" یه لطمه ای به صورتش زد، یه سیلی زد نه بیشتر ... اما ... "حَصَرَ وَجهَها" همۀ صورت به تمامه آسیب دید همش آسیب دید ... روضه رقیه رو خوندم اگه فهمیده باشی ... این خانوم جا افتاده ،بزرگسال، تمام صورتش آسیب دید، یه لحظه ... فقط یه لحظه دختربچه سه ساله رو تصور کن ... اصلا مگه میشه به این صورت سیلی زد؟! اگه سیلی بخوره چه اتفاقی میفته ؟! دو بیت دیگه زمزمه میخونم آروم گریه کنی ... بابا... سیلی نخورده نیست کسی درمیان ما اما چگونه با تو بگویم ... چگونه ام؟ دست عدو بزرگتراز صورت من است... بابا ! دست عدو بزرگتر از صورت من است یک ضربه زد گذاشت اثر بر دوگونه ام ... ________________ ╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯ ✘سروش JOin↶ http://sapp.ir/babolharam.ir ✘ایتا JOin↶ https://eitaa.com/babolharam_ir ✘تلگرام JOin↶ @babolharam_mihanblog_com
babolharam Motiee_Shab03 b.mp3
1.86M
⇦🕊 روضه و مقتل جانسوز ویژۀ ایامِ محرم _ شب سوم محرم 96_ حاج میثم مطیعی↯ ┄┅═══••↭••═══┅┄ ✘ایتا JOin↶ https://eitaa.com/babolharam_ir
⇦🕊 روضه حضرت حر ویژۀ ایامِ محرم _ شب چهارم محرم 96_ حاج میثم مطیعی↯ ┄┅═══••↭••═══┅┄ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┄┅═══••↭••═══┅┄ نیگام میکنی دوست دارم آب شم میخوام ازخجالت برم تو زمین بجز گریه چیزی ندارم دیگه ... پشیمونم ازکار زشتم همین چقدسخته احساس شرمندگی یکی قفلُ از بغضِ من وا کنه زمان کاشکی سمتِ عقب برمیگشت زمین کاش زیرپام دهن واکنه مسیر تو رو بستم از هر طرف عذابم میده صحنۀ اون گناه به قرآن دوست دارم از عمق دل ببخشین،حلالم کنین،روم سیاه *ای حر ...* تو مگو ما را بدان شه بار نیست با کریمان کارها دشوار نیست *شب چهارم رسید ... زودتموم میشه همه دستای گدایی رو درگاه خدا بلند کنید ،باالحسینِ الهی العفو ...* مسیر تو رو بستم از هر طرف *گفت میرم کوفه ... اجازه نمیدم ... برمیگردم، اجازه نمیدم ... یه نگاهی کرد فرمود : "ثکَلَتکَ اُمُّک؛ ماتُرید مِنّی" مادرت به عذات بشینه از من چی میخوای؟! * مسیر تو رو بستم از هر طرف عذابم میده صحنۀ اون گناه به قرآن دوست دارم از عمق دل ببخشین،حلالم کنین،روم سیاه یه جفت حلقۀ اشکِ دورِ چشام یه جفت چکمۀ جنگی رو گردنم اجازه بدی بر می گردم پیشت میخوام اشتبامو تلافی کنم... همون جوری که مادرت دوس داره میخوام از غم عشق تو پر بشم... همونجوری که مادرم دوس داشت مثه روز اول بازم حر بشم ... منو تویِ آغوش گرمت بگیر بیا و قبول کن پشیمونیمو با دستمال زردت بیا و ببند دل خسته و زخم پیشونیمو *وقتی رو زمین افتاد آقا رو صدا نکرد ... اما یه وقت دید یه دست مهربونی سر روبلند کرد،به دامن گذاشت"فَجَعَل یَمْسَهُ التّراب عَن وجهِه" آقا شروع کرد خاک ها روپاک کردن ... بعد فرمود :"َانت الحرُّ کماسَمَّتک امُّک" مادرت چه اسم خوبی برات گذاشت ...* ________________ ╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯ ✘سروش JOin↶ http://sapp.ir/babolharam.ir ✘ایتا JOin↶ https://eitaa.com/babolharam_ir ✘تلگرام JOin↶ @babolharam_mihanblog_com
babolharam Motiee Shab04 a.mp3
7.59M
⇦🕊 روضه حضرت حر ویژۀ ایامِ محرم _ شب چهارم محرم 96_ حاج میثم مطیعی↯ ┄┅═══••↭••═══┅┄ ✘ایتا JOin↶ https://eitaa.com/babolharam_ir
⇦🕊 نجوای شهید دفاع مقدس با امام حسین (علیه السلام) ویژۀ ایامِ محرم _ شب چهارم محرم 96_ حاج میثم مطیعی↯ ┄┅═══••↭••═══┅┄ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┄┅═══••↭••═══┅┄ *یکی از رزمنده هانقل میکنه ؛ تنگۀ چذابه ، یکی از بسیجی ها روی بلندی ایستاده بود مشغول جهادبود همون موقع یه خمپاره کنارش منفجر شد ، شکمش پاره شد ، بشدت مجروح شد ، میگه : همه امعاء و احشای رزمنده بیرون ریخت... میگه ؛ ما که نزدیکترین افراد بهش بودیم سریع رفتیم بالاسرش تا بهش کمک کنیم ،وقتی منو دید گفت: یه کاری بگم برام میکنی ؟! منم به خیال اینکه الآن از ما میخواد برسونیمش بیمارستان ... قبل اینکه خواستشو بگه گفتم: من وظیفه مِ همین الآن میرسونمت بیمارستان ، گفت: نه کار من از بیمارستان گذشته... گفتم ؛ پس چی میخای ؟! گفت کربلا کدوم طرفه ؟ کربلا رو به من نشون بده ... میگه : بهش نشون دادم با همون وضع مجروحش که خون زیادی هم ازش میرفت ، صورتشو گذاشت روخاک ... گفت : "السلام علیک یاحسین بی علی... "آقا سلام.... * یاحسین ، یاحسین گفتنُ مردن خوش است جان خود را به دست او سپردن خوش است یاحسین ... شهیدِ کرب وبلا ... وقت مردن بیا تودرکنارم حسین رویِ ماه تو را دیدن ومردن خوش است لب شط فرات بیاد سقّایِ عشق تشنه لب بودنُ از آن نخوردن خوش است یاحسین ... شهیدِ کرب وبلا ... قبرشش گوشه را بغل گرفتن خوش است ۲ راز دل با گل فاطمه گفتن خوش است ۲ *خلاصه میگه: این رزمنده به آقا سلام داد...من دیدم یه چیزی رو هی زمزمه میکنه؛ فکر کردم میخواد به من چیزی بگه، گوشمو نزدیک کردم ، دیدم آروم زیرلب صدا میزنه : آقا از من راضی باش ... آقا ازمن راضی باش ... میگه: اون رزمنده شهید شد ...* شادم به مرگ خود که هلاک تو می شوم با زندگی خوشم که بمیرم برای تو ... ________________ ╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯ ✘سروش JOin↶ http://sapp.ir/babolharam.ir ✘ایتا JOin↶ https://eitaa.com/babolharam_ir ✘تلگرام JOin↶ @babolharam_mihanblog_com
⇦🕊 روضه سعیدبن عبدالله حنیفی اصحاب حضرت سیدالشهدا علیه السلام _ ویژۀ ایامِ محرم _ شب چهارم محرم 96_ حاج میثم مطیعی↯ ┄┅═══••↭••═══┅┄ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┄┅═══••↭••═══┅┄ تو کربلام یه اصحابی بودن که سر روی دامن ارباب گذاشتن ، گفتن: آقا ازما راضی باش ... یکی از اینا سعید بن عبدالله حنفیه ازهمونایی که امام حسین رو به کوفه دعوت کرد اما برخلاف اهل کوفه پای حرفش ایستاد ، این سعیدبن عبدالله حنفی نرفت بازار آهنگرا ... تیر سه شعبه نخرید ... نعل تازه به اسبش نزد ... شب عاشورا شد ،اون وقتی که امام حسین به اصحابش فرمود ؛ " تَفَرّقوا فی سَوادِ هذاللَّیل " برید شب شده پاشید برید خونه هاتون ..." تَفَرّقوا فی سوادکم و مَدائنِکم حتّی یُفَرِّجُ الله فَاِنَّ القوم اِنّما یَطلُبون " اینا منو میخوان ،اینا با من کار دارن "و لو قد أصابونی لَهَوا عن طلبِ غیرى " اگه اینا به من برسن کاری با شما ندارن برید... اول یه نفربلند شد،گفت برا چی این کارو بکنیم ؟! برا اینکه بعد از تو زنده بمونیم ؟! سید میگه ؛ "وبداهم بذلک القول عباس بن علی " اول برادرش بلند شد ... دونه دونه اصحابش بلند شدند یکی یکی اعلام وفاداری کرد* خدا مرا به فراق تو مبتلا نکند خدا هر آنچه کند از توام جدانکند منو زکوی تورفتن زهی خیال محال که دام زلف توهرگزمرا رها نکند *یکی از اونایی که شب عاشورا بلند شد مقابل امام حسین صحبت جانانه کرد،همین سعید بن عبدالله بود... که امام زمان درناحیه مقدسه بهش سلام داده... آقا فرموده :"السلام علی سعد بن عبدالله الحنفی " سلام برسعید بن عبدالله... " القائِلِ لِلحُسَينِ وقَد أذِنَ لَهُ فِي الانصِراف" همون کسی که امام حسین بهش اجازه ی برگشت داد،گفت:"لا وَاللّهِ لا نُخَلّيكَ ..."به خدا قسم دست ازت برنمیدارم "حَتّى يَعلَمَ اللّهُ أنّا قَد حَفِظنا غَيبَةَ رَسولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ وآلِهِ فيكَ..."تا خدا بدونه ما در غیاب پیغمبرش از تو پاسداری کردیم "وَاللّهِ لَو أعلَمُ أنّي اقتَلُ ثُمَّ احيى ثُمَّ احَرُقُ ثُمَّ اُذْرى" حسین جان اگر منو ۷۰بار(گفت:) ويُفعَلُ بي ذلِكَ سَبعينَ مَرَّةً..." اگر منو ۷۰بار بکشند؛دوباره زنده بشم؛دوباره زنده زنده بسوزانند ۷۰بار با من این کار رو بکنند... ما فارَقتُكَ" من از تو جدا نمیشم "حَتّى ألقى حِمامي دونَكَ" تا در راه تو مرگ رو ملاقات کنم " وكَيفَ لا أفعَلُ ذلِكَ..."و چرا این کارو نکنم؟! "وإنَّما هِيَ مَوتَةٌ أو قَتلَةٌ واحِدَةٌ..." این یه مردنه،یه کشته شدنه(بیشتر که نیست!) "ثُمَّ هِيَ بَعدَهَا الكَرامَةُ الَّتي لَا انقِضاءَ لَها أبَدا..."بعدش یه کرامت پایان ناپذیره. *امام زمان میدونید چه میفرمایند در ناحیه مقدسه؟!* "حَشَرَنَا اللّهُ مَعَكُم فِي المُستَشهَدينَ"خدا ما رو با شما بین شهیدا محشور کنه. "ورَزَقَنا مُرافَقَتَكُم في أعلى عِلِّيّين...."خدا همراهی و هم صحبتی شما رو روزی ما کنه خوش به حالت سعید! معلومه که حرفات خیلی دل امام زمان رو تسکین داده،بعد این همه سال هنوز امام زمان با حرفات آروم میشه.خوش به حالت! یعنی میشه وقتی هم امام زمان یاد ما می افته دلش آروم بشه؟!... شب عاشوراست،همه دارن این حرفا رو میزنن،زنا و بچه ها تو خیمه ها نشستن، زینب داره میشنوه، سُکینه داره میشنوه، شاید فردا شبش رقیه یاد حرفای دیشب اصحاب می افته؛ با خودش میگه: آی سعید! یه شب دیگه ای کاش پیش ما میموندی... سعید نبودی ببینی با بابای ما چه کار کردن... سعید نبودی ببینی چی به سر ما اومد... ظهر عاشورا شد... خیلی از اصحاب،شهید شده بودند، دشمن هنوز منتظر یه نفر بود... وقت نماز ظهر شد *قربون نماز خوندنت آقا...* خوارزمی میگه: "قالَ الحُسَينُ عليه السلام لِزُهيرِ بنِ القَينِ وسَعيدِ بنِ عَبدِ اللّهِ: تَقَدَّما أمامي" آقا خودش به زهیر بن قین و سعیدبن عبدالله میفرمایند:بیاید جلوی اصحاب؛میخوام نماز بخونم. *خوش به حال این شهدا...* اومدن مقابل امام حسین ایستادند. "فَتَقَدَّما أمامَهُ في نَحوٍ مِن نِصفِ أصحابِهِ.." زهیر و سعید با نصف دیگه اصحاب جلو امام ایستادند که سایرین نماز بخونند. "حَتّى صَلّى بِهِم صَلاةَ الخَوفِ..."راوی میگه: "أنَّ سَعيدَ بنَ عَبدِ اللّهِ الحَنَفِيَّ تَقَدَّمَ أمامَ الحُسَينِ عليه السلام" سعیدبن عبدالله مقابل امام حسین علیه السلام ایستاده بود" فَاستَهدَفَ لَهُ يَرمونَهُ بِالنَّبلِ..." خودش رو هدف تیر و نیزه هایی پرتاب میکردند، قرار میداد.*این جمله رو یادت بمونه* ________________ ╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯ ✘سروش JOin↶ http://sapp.ir/babolharam.ir ✘ایتا JOin↶ https://eitaa.com/babolharam_ir ✘تلگرام JOin↶ @babolharam_mihanblog_com
⇦🕊 روضه اصحاب حضرت سیدالشهدا علیه السلام _ ویژۀ ایامِ محرم _ شب چهارم محرم 96_ حاج میثم مطیعی↯ ┄┅═══••↭••═══┅┄ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┄┅═══••↭••═══┅┄ " فَما أخَذَ الحُسَينُ عليه السلام يَمينا وشِمالًا إلّا قامَ بَينَ يَدَيه"آقا امام حسین علیه السلام هر چی در نماز اندکی به چپ و راست میرفت سعید هم میرفت همون سمت تا نکنه تیری به آقاش بخوره "فَما زالَ يُرمى حَتّى سَقَطَ إلَى الأَرضِ" اینقدر تیر خورد که مقابل امام حسین افتاد زمین "حتّی سقط بین یَدَیِ الحسین" مثیرالاحزان این جوری میگه: مقابل امام حسین افتاد رو زمین چه خوش است رنج و محنت به ره وفا کشیدن چه خوش است ناز جانان همه را به جان خریدن چه خوش است جان سپاری به مِنای چون تو یاری به منای کربلای تو شها به خون تپیدن فقط یه جمله به آقا گفت:" اَوَفَیتَ یابن رسول الله؟! " آقا وفا کردم یا نه؟! *یادته اون رزمنده چی گفت؟ "آقا از ما راضی باش..."* سعید بن عبدالله شهید شد. راوی میگه" فَوُجِدُ بِهِ ثَلاثَةَ عَشَرَ سَهماً..."وقتی اومدن بدنشو نگاه کردن دیدن ۱۳ تیر خورده بود. "سِوى ما بِهِ مِن ضَربِ السُّيوفِ وطَعنِ الرِّماح" غیر از ضربه های شمشیر و نیزه. روضه م تمومه؛من با سعیدبن عبدالله حرف دارم. آی سعید! چند ساعتی گذشت، آقا امام حسین تنها شد، علیِ اکبرش رفت، قاسمش رفت، عباسش رفت ،اومد درِ خیمه ها علی اصغرشُ ببوسه؛ اونم رفت...این آقا تنها شد .. شیخ مفید در ارشاد نوشته: "اَمَرَ الرُّماط اَن یَرموا..." شمر به تیراندازا دستور داد بشینن ... هدف معلوم... کمان ها رو بکشید... گفت:همه تیربارانش کنید ... "فَرَشَقوها بالسِّهام..."اینا شروع کردن تیر زدن... "حتی صارَ کالقنفذ" اباعبدالله الحسین بدن مبارکش مثل خارپشت شد... اِنقدر تیر بهش زدن .... بدنش سوراخ سوراخ شد ... من میخوام یه تیرو بگم ... "فَوَقَفَ [الحُسَينُ عليه السلام] يَستَريح وقَد ضَعُفَ عَنِ القِتالِ.." یه لحظه دیدن امام حسین ایستاد ،دیگه خسته شده بود ،دیگه نمیتونست بجنگه آقای ما خسته شد... "هُوَ واقِفٌ..."ایستاده بود..." إذ أتاهُ حَجَرٌ..."یه سنگی آمد..." فَوَقَعَ عَلى جَبهَتِهِ..." این سنگ به پیشانی مبارکش اصابت کرد ...* این آخرین سنگ نبودا ... رفت کوفه سنگ زدن .. رفت شام سنگ زدن ... رفت مجلس یزید چوب خیزران زدن... "فَسالَتِ الدِّماءُ مِن جَبهَتِهِ..."خون جاری شد؛روی صورت رو گرفت... "فَأَخَذَ الثَّوبَ لِيَمسَحَ عَن جَبهَتِهِ..."آقا دست برد پیراهن رو بالا آورد خون پیشانی رو پاک کنه...سفیدی قلب مبارکش نمایان شد..‌ *ای وای....این سینۀ ولی الله الاعظمه...* "فَأَتاهُ سَهمٌ مُحَدَّدٌ مَسمومٌ، لَهُ ثَلاثُ شُعَبٍ..."یه تیری روانه شد...(چند تا ویژگی داشت) خیلی تیز بود ... مسموم بود ... سه شعبه بود ... "فَوَقَعَ في قَلبِهِ..." تیر به قلبش اصابت کرد ... تیر در قلب مبارک فرو رفت ... دست برد پشت به کمر ... "ثُمَّ أخَذَ السَّهمَ ..."تیر رو گرفت"و أخرَجَهُ مِن وَراءِ ظَهرِهِ..."تیر رو از پشت بیرو کشید ... "فَانبَعَثَ الدَّمُ كَالميزابِ..."مثل ناودون خون فواره کرد ... خون پاشید... *این تیر رو بیرون کشید ... ولی بقیه این تیرها در بدن مبارک باقی موند ... فرصتی نداشت ... طاقتی نداشت تیرها رو بیرون بکشه ... با همین بدن وقتی اسب ها از روی بدنش رد شدن این تیرها با بدنش چه کردند....؟! * ________________ ╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯ ✘سروش JOin↶ http://sapp.ir/babolharam.ir ✘ایتا JOin↶ https://eitaa.com/babolharam_ir ✘تلگرام JOin↶ @babolharam_mihanblog_com
babolharam Motiee Shab04 b.mp3
21.77M
⇦🕊 روضه سعیدبن عبدالله حنیفی و اصحاب حضرت سیدالشهدا علیه السلام _ شب چهارم محرم 96_ حاج میثم مطیعی↯ ┄┅═══••↭••═══┅┄ ✘ایتا JOin↶ https://eitaa.com/babolharam_ir