eitaa logo
کانال ‌متن روضه
88هزار دنبال‌کننده
819 عکس
496 ویدیو
71 فایل
👈ارتباط با ما: @babolharam_admin تبلیغ نداریم سایت: www.babolharam.net #شماره_کارت جهت مشارکت در #نذر_فرهنگی شامل تامین هزینه‌های جاری کانال، تایپ مطالب ، حفظ و نگهداری سایت و .. :👇 6273817010150831 به نام گروه جهادی بابُ‌الحَرَم
مشاهده در ایتا
دانلود
⇦🕊 روضه جانسوز شام غریبان محرم 96_ حاج میثم مطیعی↯ ┄┅═══••↭••═══┅┄ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┄┅═══••↭••═══┅┄ بوی سیبی پیچیده میان صحرا...۳ یابنی میخواند برایت زهرا...۳ *شهیدپرویزاسکندری ... مادرش میگه هروقت ازمنطقه میومد ، دور و بَرِ من می چرخید؛هی التماسم می کرد،میگفت: مادر دعاکن من مثه امام حسین شهیدبشم. گفت همیشه میگفت.... آخرین باری که رفت برای کربلای5 دیگه برنگشت. آخرین بار زنگ زدن گفتن: پسرتونو آوردن معراج؛ بیاید شهید دارید. میگه:رفتیم بافامیل ، همسایه ها... میگه:تاواردمعراج شدم، محارمم اومدن دورموگرفتن ، مردای محرم دورموگرفتن...* (الهی بمیرم برات زینب که مرد محرمی جز زین العابدین نمونده بود اونم نیازبه پرستاری توداشت... بی بی جانم...بی بی جانم...) میگه :محارمم اومدن دورموگرفتن؛ دیدم رو یه سکو یه تابوت گذاشتن؛ روش گل ریختن... میگه:یه وقت پدرشهید رو- همسرم رو-دیدم. زیربغلاشوگرفتن دارن میبرن.گفتم:بریدکنار؛میخوام برم پسرم روببینم گفتن:اگه میشه نرو...میشه نری؟ گفتم:بریدکنار قیامت ازتون نمیگذرم؛ میخوام پسرموببینم... هی گریه کردن دور و بر من؛ گفتن:تورو خدا نرو... میگه:همه روکنار زدم رفتم بالای سکو؛ دیدم روی تابوت بازه؛ یه وقت دیدم خدایا بدنش هست، سرش نیست... یادم افتادبه من می گفت :مادر! برام دعاکن من مثه امام حسین شهیدبشم ... میگه : پاهام سست شد؛همونجانشستم.یه لحظه یاد حضرت زینب افتادم ، یه لحظه میگه :باخودم گفتم:زینب سلام الله علیها،عصرعاشورا اومد کنار این بدن، چطور به این تنِ بی سر بوسه زد ؟! گفتم: من میبوسم بدنشو... میگه: سر رو بردم داخل تابوت ... انگار مردم ...انگار ازدنیارفتم ... بوسه زدم به این گردنی که سر روی او نبود... من بمیرم برای زینب ... * بوی سیبی پیچیده میان صحرا ۲ یا بنی میخواند برایت زهرا ۲ آه شکسته سینه چرا شدی مسلوب الردا میان مقتل رها... *(آه... آه...آه... آه... شکسته سینه چرا ؟! چرا عریانت کردن؟!) ماروضه ی حسین شنیدیم وزنده ایم ۲ ما را به سخت جانی خود این گمان نبود (چرا مازنده ایم پس...؟!)* آه آه شکسته سینه چرا شدی مسلوب الردا میان مقتل رها... تن تو نیزه پوشیده به جای کهنه پیراهن.. *"حتی صارَت کالقنفذ...." انقدر به آقای ما تیرزدن ،نیزه زدن ،شمشیر زدن ،بدنش مثل خارپشت شد..* تن تونیزه پوشیده به جای کهنه پیراهن رگ بریدت مانده برای من ... *حالا برو به رگ بریدش بوسه بزن نیزه زارآمدم یا توپراز نیزه شدی ... تیرباران که شدی یادحسن افتادم ...* ای پناه زینب ،حسین... پناه زینب...پناه زینب... *پناه عالمیان، زینبت پناه ندارد، (دیگه بی پناه شد...) به جزتوای شه خوبان پناهگاه ندارد، یازینب...یازینب... ای کاش میتونستم یه کاری برات بکنیم بی بی جان...ای کاش می شد...* (داغم آمد روی داغ ۲ کجایی عباس...۳ خورده ام بی توشلاق...)۲ ________________ ╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯ ☑️ وبلاگ↶ babolharam.mihanblog.com ✘سروش JOin↶ http://sapp.ir/babolharam.ir ✘ایتا JOin↶ https://eitaa.com/babolharam_ir ✘تلگرام JOin↶ @babolharam_mihanblog_com
⇦🕊 روضه جانسوز شام غریبان محرم 96_ حاج میثم مطیعی↯ ┄┅═══••↭••═══┅┄ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┄┅═══••↭••═══┅┄ (آه آه بیاید مرکب سوار ... کندمعجر راشکار ... علیکن بالفرار...)۲ چه آمده سر زینب رسیده جان من برلب ببین نشسته میخوانم نمازشب... ای پناه زینب حسین... مشکل افتاده کارم کجایی عباس؟! ۲ مشکل افتاده کارم عباس... دست تنهام... این بچه ها رو باید از داخل بیابون جمع کنم بعضی دختربچه ها دامنشون آتیش گرفته... چند تا از بچه هامردن... با این بدن ها چه کنم ؟! با زین العابدین چه کنم ؟! عباس همه اینهابه کنار ... همه منو نگاه می کنن...* مشکل افتاده کارم کجایی عباس۳ همسفربا اغیارم ۲ کجایی عباس آه... آه... کجا هستی ای دلیر ... رکاب من رابگیر ، شده ناموست اسیر *عصر روز یازدهم ، کاروان میخواست حرکت کنه ... امیرقافله زینبه... گفتن :کاروانتو آماده کن ...ناقه های عریان آوردن... زینب تنها...به هربدبختی بود ، تنها دونه دونه این بچه هاروسوار کرد...بعضیاشون از شتر می افتادن... بعضیاشون بدن های برهنه رو ازبالای بلندی می دیدن ،خودشونو پرت می کردن پایین... کار زینب زیادمی شد... دوباره همه رو سوار کرد...سواربرناقه های عریان کرد... زین العابدین رو سوار کرد...حالاخودش می خواد سوار شه، یاد روز دوم می افته...هیچکسی نیست زینبو کمک کنه ...رکاب بگیره براش ، یاریش کنه ... "یامجیب المضطر...بحق المضطر...اجب المضطر ونحوالمضطرون ... امن یجیب المضطراذا دعاه ..." حالا بالاخره کاروان راه افتاد ...کاروان راه افتاد... یه وقت زینب نگاه کرد ، دید زین العابدین الان قالب تهی میکنه ...خیره خیره به این بدن پاک نگاه میکنه ...صدا زد... "یاحجة الباقین و یا ثِمال الماضین! مالی اَراک تَجودُ بِنَفسِک...؟!" ای یادگار گذشته ها ... ای امید آینده ها ... چرا داری باجون خودت بازی می کنی ؟! توحجت خدایی ... یه وقت نگاه کرد به عمه،فرمود:عمه مگراین بدن حجت خدانیست ؟! * آه کجاهستی ای دلیر رکاب من رابگیر ، شده ناموست اسیر سلسله بند جانم شد *عباس ... عباس ...* سلسله بند جانم شد حرمله ساربانم شد ... (حرمله ساربانم شد ...) طعنه دلیل این قد کمانم شد ... ای پناه زینب حسین ... بیرق عشقت بالا ، ابا عبدالله ... کل یوم عاشورا ، اباعبدالله ... حسین سلام ای بالا نشین ... ای بالا نشین ... (سری به نیزه بلند است دربرابر زینب) حسین سلام ای بالا نشین ... سلام ای خونین جبین بخر ما را اربعین من الغریب تو اوجِ تمام روضه های تو ... خدا چه روضه ای خوانده برای تو ... حسین (ذبیح العطشان حسییین....۳)حسین... ________________ ╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯ ☑️ وبلاگ↶ babolharam.mihanblog.com ✘سروش JOin↶ http://sapp.ir/babolharam.ir ✘ایتا JOin↶ https://eitaa.com/babolharam_ir ✘تلگرام JOin↶ @babolharam_mihanblog_com
⇦🕊مناجات و توسل جانسوز امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف _سید رضا نریمانی ↯ ┄┅═══••↭••═══┅┄ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┄┅═══••↭••═══┅┄ از خودم نزد شما آقا شکایت میکنم چون که سربارت شدم حسِّ حقارت میکنم دائماً در فکر من هستی دعایم میکنی من فقط در روضه‌ها گاهی صدایت میکنم این فراز ندبه را می‌سوزم و می‌خوانمش : تو نگاهم می‌کنی من هم نگاهت میکنم شاید از من خسته ‌ای و نا امیدت کرده‌ام که نمی‌آیم سر عقل و لجاجت میکنم جاهلی کردم ، نفهمیدم ، گدایت را ببخش بعد از این امر تو را از جان اطاعت میکنم من ندارم وحشتی از خانۀ تاریکِ قبر ضامنِ آهو اگر گفته ضمانت می‌کنم ... *آقا بیا .... «یا نورُ الْمُسْتَوْحِشینَ فِی الظُّلْمِ»* در میان روضه ‌ها مشمول رحمت می‌شوم گر نیایم بین خوبانت خسارت می‌کنم می‌رسد روزی به پایان انتظار و یک شبی کربلایِ شاه عطشان را زیارت میکنم اربعین با پایِ زخمی از نجف تا کربلا *امشب مزد هممون همین باشه ... آقاجان یه امضا بزن ... اربعین نکنه جا بمونم ... بین این همه زائر منم یه گوشه از جادۀ نجف تا کربلا قدم بزنم بگم حسین ... بین این جاده بالاخره این همه جمعیت دارن میره منم یکی از اونا باشم ... بین این جاده منم بیام ،مثه بچه هات پا برهنه به سینه بزنم بگم حسین ...* اربعین با پایِ زخمی از نجف تا کربلا گریه بهر زینب و شام و اسارت میکنم باالحسین الهی العفو ...... ﴿بابُ الْحَرَم اولین پایگاهِ متنِ روضه﴾ ____________ ╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯ ☑️ وبلاگ↶ babolharam.mihanblog.com ✘سروش JOin↶ http://sapp.ir/babolharam.ir ✘ایتا JOin↶ https://eitaa.com/babolharam_ir ✘تلگرام JOin↶ @babolharam_mihanblog_com
⇦🕊روضه و توسل بسیار جانسوز ویژۀ شهادت امام سجاد علیه السلام _سید رضا نریمانی ↯ ┄┅═══••↭••═══┅┄ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┄┅═══••↭••═══┅┄ الحمدالله امشب همۀ گریه کنا دور هم جمع شدن ... شامِ شهادتِ امام سجادِ ... خیلی این آقا غریبه ... از غربت این آقا همین بس ، 35 سال گریه می کرد ... براش غذا می آوردن میزاشت کنار گریه می کرد ... آب براش می آوردن میزاشت کنار گریه می کرد ... هی می گفتن آقا چرا انقدر گریه میکنی؟... ناله ش بلند میشد می گفت خودم دیدم ... بابام گشنه بود ... تشنه بود کشتنش .... همچین که از کربلا برگشتن مدینه . وقتی بشیر اومد خبر آورد برا اهل مدینه ، دسته دسته مردم میومدن بیرون از شهر به آقا تسلیت می گفتن ... بعد از اینکه تسلیت می گفتن و دلداری میدادن ؛ یه سوالی هم می پرسیدن . میگفتن آقا چه طوری شد باباتونُ کشتن ؟ .... فقط یه جمله جواب میداد ... میگفت فقط همینُ بهتون بگم ، حیوانات هم کربلا آب خوردن .... «انَا بْنُ مَنْ قُتِلَ صَبْراً» "1" من فرزند اون آقایی ام که با قتلِ صبر کشتنش ... یعنی چی آقا ؟.. یعنی یواش یواش کشتنش .... یعنی چی ؟.. یعنی اول نیزه زدن ... بعد با شمشیر زدن ... تازه سنگ زدن ... سنگاشون که تموم شد ریختن تو گودال ..... ته گودال پیکر افتاده ... توی گودال ، مادر افتاده ... خواهر افتاده ... نالۀ وا عطشاه بر جگرش می افتاد آب می دید به یادِ پدرش می افتاد بی سبب نیست که از جمله بُکّائون است اشک از گوشۀ چشمان ترش می افتاد شیرخواره بغلِ تازه عروسی می دید یاد لالایِ ربابُ و پسرش می افتاد با دلی خون شده می گفت که الشام الشام تا به بازار مدینه گذرش می افتاد ... جلویِ پایِ سکینه دم دروازۀ شهر از روی نیزه علمدار سرش می افتاد می شکست آینۀ صبر و غرورش را زجر تا به جانِ اسرا با کمرش می افتاد روضۀ گم شدن و دفنِ رقیه میخواند *میگه دید دو تا دختر بچه ها میدویدن از این حجره به اون حجره ... شروع کرد گریه کردن ... آقا چی شده ؟ ... فرمود یاده رقیه افتادم ... یاده فرار بچه ها افتادم ... اون لحظه ای که خیمه ها رو آتیش زدن ... خودم بهشون گفتم «عَلَیکُنَّ بِالفرار» ....* روضۀ گم شدن و دفنِ رقیه میخواند تا به صحرا و خرابه نظرش می افتاد گوسفندی جلویش ذبح که می شد یادِ خنجر کُند و گلویِ پدرش می افتاد ... حسین ...... *تا میدید گوسفندی رو سر میبرن ، سریع میومد به قصاب می گفت ، ببینم آب بهش دادی یا نه ؟... عرضه می داشتن آقا ما مسلمانیم ، خوده شما به ما یاد دادید آب بدید به قربانی ... آقا مینشست گریه می کرد ... بیا برات تعریف کنم ... یه عده به ظاهر مسلمون بابایِ منو آب بهش ندادن .... آی حسین ....* گریه بر کشتۀ عریان خوب است گریه بر دامن طفلان خوب است گریه بر آن لب و دندان خوب است گریه خوب است که هر شب باشد گریه بر چادر زینب باشد .... *اینم بگمُ التماسِ دعا ... یه چیزی همیشه این آقا رو اذیت می کرد ... تا نگاه به دستاش می کرد ... هی می گفت با همین دستا خاک کردم ... با همین دستا بود بوریا آوردم ... با همین دستا بود بابامُ تو قبر گذاشتم ....* 1_ اللهوف في قتلى الطفوف السيد بن طاووس ج 1 ص 90 ﴿بابُ الْحَرَم اولین پایگاهِ متنِ روضه﴾ ____________ ╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯ ☑️ وبلاگ↶ babolharam.mihanblog.com ✘سروش JOin↶ http://sapp.ir/babolharam.ir ✘ایتا JOin↶ https://eitaa.com/babolharam_ir ✘تلگرام JOin↶ @babolharam_mihanblog_com
⇦🕊روضه و توسل جانسوز ویژۀ شهادت حضرت رقیه سلام الله علیه و اسارت خاندان آل الله _سید مهدی میرداماد ↯ ┄┅═══••↭••═══┅┄ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┄┅═══••↭••═══┅┄ بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ به جرم بی گناهی زد ... یه لاتِ بینِ راهی زد یكی دوبار به جایِ من ، عمه ام رو اشتباهی زد ... خدا لعنتش كنه،اون كسی رو كه رویِ ما اسم خارجی گذاشت همونی كه با غنیمتی های ماتوی بازارهای شام حراجی داشت دلم می خواد بگم به زجر، حداقل برایِ یه بار، سربه سر یتیم نذار گوشواره ام رو خودم می دم، به زورِ سیلی در نیار... یه نفر پیدا نشد بهش بگه،آخه رو یتیم كی شمشیر میكشه؟ از شبی كه خوردم از ناقه زمین،همۀ استخون هام تیر میكشه برام سواله كه چرا،این همه نقشه كشیدن،ما رو زدند و خندیدن همش برایِ اینه كه، چشم عموم رو دور دیدن ... عمو عباس اگه بود كنار من،كی میتونست به ما چپ نگاه كنه؟ با طناب دستامونُ ببنده و وارد بازار شام كنه ... ﴿بابُ الْحَرَم اولین پایگاهِ متنِ روضه﴾ ____________ ╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯ ☑️ وبلاگ↶ babolharam.mihanblog.com ✘سروش JOin↶ http://sapp.ir/babolharam.ir ✘ایتا JOin↶ https://eitaa.com/babolharam_ir ✘تلگرام JOin↶ @babolharam_mihanblog_com
⇦🕊روضه و توسل جانسوز ایام اسارت خاندان آل الله صلوات الله علیهم اجمعین _اجرا شده دوم صفر 1395_ حاج حسن خلج ↯ ┄┅═══••↭••═══┅┄ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┄┅═══••↭••═══┅┄ السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنتَ امیرالمومنین چه دست هایِ سیاهی که نور می بردند به نیزه ها سرِ هجده غیور می بردند ... *جلو چشم علی اکبر ... جلو چشم قاسم ... جلو چشم عباس ... جلو چشم حسین ... کی جرات کرده دستِ زینبُ ببنده ...* چقدر بی ادبانه سرِ سلیمان را برایِ جایزه در پیشِ مور می بردند .... *یه چند روزی از عاشورا گذشته ، شما زخم هاتون تازه ست واقعاً نیاز به روضه خوان ندارید .. اما چه کنم ، کاره من روضه خوانیِ باید زخم دلتُ تازه نگه دارم" چی می خوام بگم .... دخترِ علی کجا ... زنازادۀ مرجانه کجا ....* چقدر بی ادبانه سرِ سلیمان را برایِ جایزه در پیشِ مور می بردند .... اگر چه پوشیه ها بود و آستین ها بود *چی دارم می گم ؟ .. از کی دارم می گم؟ .. همون خانمی که وقتی می خواست بره کنار قبر پیغمبر ، شنیدید همه چراغ ها رو امیرالمومنین می فرمود خاموش کنید ... کسی چشمش به قد و بالای خانم ..... خوده علی جلو جلو می رفت ، حسن و حسینم چپ و راستِ زینب ... عباسم از پشت شمشیر به دوش می اومد ... یه وقت کسی تو این تاریکی شب چشمش به قد و بالای زینب نیوفته .... نیست فلک به قدر هم پایت سایۀ تو ندیده همسایه ت ...* اگر چه پوشیه ها بود و آستین ها بود چو در مسیر شلوغِ عبور می بردند *همۀ شهر تعطیل شده بود ... هلهله می کردن ... انقده بچه ها می ترسیدن ... بین اسرا فقط یکیِ که داره باره همه رو می کشه ...* به شانه هایِ زنی بار ، زخمِ قافله بست میان سلسله سنگ صبور می بردند *شروع کرد صحبت کردن ... وای بر شما ... چشم هاتون خشک مباد .. خنده رو لب هاتون میاد ...پسرِ پیغمبر رو کشتید شهر رو زینت کردید ... نامه نوشتید اون وقت بین دو نهر آب با لبِ تشنه .... هی گفت مردم جیگرم داره میسوزه .... با لبِ تشنه سر از بدنش جدا کردید ... خبر رساندن شهر در شُرفِ انقلابِ .. چه کنیم ؟ گفت یه راه داره فقط ساکت کردنِ زینب ..." اونم اینکه سرِ حسین رو ببرید در مقابلش .... مردم دیدن لحن صحبت کردنه زینب عوض شد ... خانمی که با عتاب با خطاب ... یه وقت دیدن لحن صدا عوض شد ... میگه هلالِ یک شبۀ زینب ... عزیزه دله زینب ... کجا بودی سه شبانه روزه ....* ای جانه من به نیزۀ اعدا چه می کنی آغوشِ ماست جایِ تو آنجا چه می کنی؟ *تا چشمش افتاد دید پیشانیِ داداششُ شکستن (زبانِ حال) گفت حسین دیگه اجازه نمی دم از من جلوتر باشی ... قرار بود با هم باشیم ... سرت شکسته داداش .... بمیرم برات ... نگاه کرد دید نازدانه داره پرپر میزنه چشم به بابا دوخته ... عمه ... عمه ... این سر، سرِ بابامه عمه .... تنها راهش این بود چنان سر رو به محمل کوبید حواسِ این نازدانه رو برگردوند ....* حسین ..... ﴿بابُ الْحَرَم اولین پایگاهِ متنِ روضه﴾ ____________ ╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯ ☑️ وبلاگ↶ babolharam.mihanblog.com ✘سروش JOin↶ http://sapp.ir/babolharam.ir ✘ایتا JOin↶ https://eitaa.com/babolharam_ir ✘تلگرام JOin↶ @babolharam_mihanblog_com
⇦🕊 روضه و توسل جانسوز _ دیرِ راهب و اسارت خاندان آل الله _حاج مهدی رسولی ↯ ┄┅═══••↭••═══┅┄ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┄┅═══••↭••═══┅┄ از صبح دل تو دلش نیست ، یه خوابی دیده عیسی مسیح بهش گفته مهمون داری ... از صبح نشسته منتظر خدا این مهمون من کیه عیسیِ پیغمبر اینجور سفارششُ کرده ... کأنَّ یه کِشِشی تو این دلشِ .. یه هول و وَلایی تو این دلش ایجاد شده ... همینجور منتظر ساعات گذشت ، ظهر شد عصر شد ، نزدیک غروب از دور یهو دید یه سیاهی داره نزدیک میشه ، اومد بیرون با دقت نگاه کرد دید یه قافله ای داره میاد ... همینجور که قافله نزدیکتر میشد نگاه کرد دید این قافله حالاتش عجیب غریبه ... یه عده مرد جنگی ، از سر و وضعشونم معلومه لا اُبالی ... پشت سرشون هشتاد و خورده ای زن و بچه قد و نیم قد ... یه آقایی روی ناقۀ لنگ ... دستاشو بستن ... پاهاشو از زیر شکم ناقه ... نگاه میکنه به چهرۀ این قافله، خدا این قافله عجب عجیب غریبِ ... نه به اون مردایِ جنگی ، نه به این زن و بچه ... اینا کی ان؟.. نکنه اینا همون مهمونایی ان که عیسی مسیح به من وعده داده .. یه نگاهی درستی کرد دید بالایِ نیزه یه تعداد سرُ زدن .. اما این زن و بچه همش نگاهشون به یه سر که بین اون یکی سَرا مثل خورشید داره نور میده ... هی نگاه می‌کنه ، خدایا چقدر نورانیِ این رأس مبارک ... این همون مهمونیِ که عیسی به من وعدۀ اومدنشو داده .. ایستاد، آرام آرام آمدند راهب بگو ببینم تو این دِیرت یه جا برا استراحت ما هست یا نه؟ گفت بفرمایید میتونید اینجا استراحت کنید، میگه آمدن خودشون چادر زدن و اسباب غذا ، یه عده ای زن و بچه ها رو هم جمع کردن پشت دِیر (کلیسا) زن و بچه ها کنار هم ، آروم آروم داره غروب میشه، هوا داره سرد میشه ، لباس نامرتب تن این بچه ها ... دید تو این زن و بچه ها چشم همه شون به یه خانم .. انگار همه پروانۀ دور اون شمعند ... صدا میزنه بچه ها بیان جلوتر، بچه ها تو پناه این دیوار پناه بگیرید ، سرما کمتر اذیت کنه .. یکی میگفت عمه پاهام .. یکی میگفت عمع امروز یکم عقب افتادم بد زدن تو کمرم .. صدا میزد کلثوم، چند تاشونو تو بغل کن .. رباب چند تاشونوم تو بغل کن .. فضه نزار این بچه ها جدای از هم بشینن .. صدا زد اون نازدانه ام بیاد بغل خودم عمه ... عمه فدات بشه عمه ... عمه .. بیزیم نَه خِیمه میز ، نه خَرگاهی میزوار (عمه نه خیمه برامون مونده نه پناهگاهی) دیدی قیزیم بیز اَسیریخ باش اُوسته الله ایمیزوار (گفت دخترم ما اسیریم بالاسرمون خدا رو داریم) دیدی بیور گورم عمه عَموم هایاندا قالیب (گفت بگو ببینم عمه ، عموم کجا مونده؟) دیدی قیزیم بوقوشون قولارین سو اُوسته سالیب (گفت دخترم این لشگر به خاطر آب دست هاشو جدا کردن) قیزیم ... یات دا ... عمه بیردَنه سوالیم وار ... (بخواب دخترم ... بخواب ... عمع، یه سواله دیگه هم دارم) عمه بیور بابام هاچان گَلَجاخ ... (عمه بگو ببینم بابام کی میاد ؟..) دیدی قیزیم بیزَ خرابه دَ قُناخ گَلَجَخ (گفت دخترم برایِ خرابۀ ما مهمون میاد ...) ﴿بابُ الْحَرَم اولین پایگاهِ متنِ روضه﴾ ________________ ‼️کپی برداری به جهت کسب درآمد (تهیۀ جزوه و سی دی و نرم افزارهایِ پولی) از مطالبِ کانال نبوده و حق الناس محسوب میشود. ╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯ ☑️ وبلاگ↶ babolharam.mihanblog.com ✘سروش JOin↶ http://sapp.ir/babolharam.ir ✘ایتا JOin↶ https://eitaa.com/babolharam_ir ✘تلگرام JOin↶ @babolharam_mihanblog_com
⇦🕊 روضه و توسل جانسوز _ دیرِ راهب و اسارت خاندان آل الله _حاج مهدی رسولی ↯ ┄┅═══••↭••═══┅┄ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┄┅═══••↭••═══┅┄ با یه زحمتی بچه ها رو خواباند، بگذرم اومد جلو،به این نیزه دار گفت یه خواهشی ازت دارم. _چیه؟ راهب چی میگی؟ گفت میتونم ازت خواهش کنم این سر امشب مهمون من باشه؟.. گفت اینجوری نمیشه، باید پولی بدی عطایی بدی . زری داد و سرُ از بالایِ نیزه پایین آورد .. شاید بی بی هی زیر لب داره میگه راهب میدونی قیمت اون سر چی بود؟.. راهب اون سر تو بغل زهرا بزرگ شده .. راهب قیمت اون سر رو این دختر فقط می‌دونه .. از اینجا به بعد رو ابن شهر آشوب در مناقبش نقل میکنه منم نقل میکنم، سرُ آورد با احترام در رو بست خدایا این سر کیه اینجوری دل منو میلرزونه ؟.. بگو راهب سر چیه؟.. یه اسم از کربلاش میاد دل ما میلرزه.. اما اینجا دید داره هاتفی صدا میزنه طوبی لَک .. طوبی لَک .. خوش به سعادتت .. خوش به سعادتت .. خدایا چه خبره؟.. کیه این هاتف؟ .. دید نه، این سر عجیب غریبه، هی صدا زد با من حرف بزن، یه ذره با من حرف بزن ، دید نمیشه یهو صدا زد یا ربّ بِحَق عیسی تَأمُرُ هذا الرأس بتَکَلُّم مِنّی .. به این سر امر کن با من حرف بزنه .. یهو دید لبا داره به هم میخوره .. الهی فدایِ اون لبای خونیت آره این شده جوابِ مهربونیت .. میگه گوشامو ‌جلو بردم بینم چی میگه صدا اومد راهب میخوای چی بشنوی؟ صدا زد شما کی هستی ؟ خودتو به من معرفی کن، میگه دید دوباره لبا داره به هم میخوره،میخوای منو بشناسی؟ .. أنا ابنُ محمدٍ المصطفی ... أنا ابنُ علیٍ المرتضی ... أنا ابنُ فاطمةِ الزهراء ... من میگما، شاید یهو صدایِ مادرش .. راهب داره گوش میده، یهو دید لبا داره بازم به هم میخوره، صدا داره میاد راهب : انا المَظلوم ... انا الغَریب ... انا العَطشان ... قربونت بشم اینطوری نگو جگرِ راهب خون شد .... دیگه نتونست تحمل کنه خم شد وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ ... جایِ رقیه خالی .. جای رباب خالی .. جای سکینه خالی ... جای زینب خالی ... صورت رو صورت ابی عبدالله گذاشت ... راهب میدونی این صورت رو صورت کیا نشسته ... آقا چرا محاسنت خونیِ ... راهب ، اون خون ، خونه علی اکبرشِ ... هم غلام سیاه جُونِشِ ... هم خونه دونه دونه شهداشه ... از همه مهم تر خونه علی اصغرشِ ... آقا چرا محاسنت خاکستری شده ... ای داد ... بابا ... بابا ... از رو نیز نگام میکردی یادته من تو رو نگاه می کردم یادته پای نیزه تن سیلی خوردم یادته من همش زمین میخوردم یادته .... حسین ...... ﴿بابُ الْحَرَم اولین پایگاهِ متنِ روضه﴾ ________________ ‼️کپی برداری به جهت کسب درآمد (تهیۀ جزوه و سی دی و نرم افزارهایِ پولی) از مطالبِ کانال نبوده و حق الناس محسوب میشود. ╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯ ☑️ وبلاگ↶ babolharam.mihanblog.com ✘سروش JOin↶ http://sapp.ir/babolharam.ir ✘ایتا JOin↶ https://eitaa.com/babolharam_ir ✘تلگرام JOin↶ @babolharam_mihanblog_com
⇦🕊روضه و توسل جانسوز _ویژۀ شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها و اسارت خاندان آل الله اجرا شده شب 3 محرم 97_حاج میثم مطیعی↯ ┄┅═══••↭••═══┅┄ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┄┅═══••↭••═══┅┄ میلرزه صدام .. میسوزه تنم .. چقد آخه هی زیر دست و پا زدنم .. نبودی بابا .. تو تاریکیا صدا زدم انگار نمیدیدنم .. کجایی بابا .. که درد میکنه تموم تنم بابا چی بگم از کبوترای خونی آتیشِ معجر و سَرایِ خونی *دختر دارا میدونن ... دختر دلش پر میکشد بابا که می آید موهای شانه کرده اش در معجری باشد ...* چی بگم از کبوترای خونی آتیشِ معجر و سَرایِ خونی چی بگم از شب و خرابه خودت که میدونی ... (قلبم به تو وابسته اس جونم به جونت بسته اس)۲ پاهام دیگه بی جون و چشام خسته اس ... (بابا اگه شد .. موهامو نبین تو روخدا تاولای پاهامو نبین منم اگه شد .. گلوی تو رو نمی‌بینم و گریه هامو نبین)۲ بابا اگه شد .. بی حرمتیایِ شامو نبین بابا غم تو قامت منو که خم کرد نگاه شامیا اذیّتم کرد *بابا راستی از سرِ بازار خبر داری که! هر کسی خواست به ما چشم تماشا انداخت... سیلی نزدن فقط ... تازیانه زدن ... حرومیا نگاه میکردن ... یه کار دیگه هم کردن ... ابن جوری نوشته:"وَ وَقَفَ اهلُ الذّمَّة لَهُنَّ فی سوقِ دِمَشق..."اهل ذمه اومدن ... غیر مسلمونا اومدن ... تو بازار دمشق صف کشیدن ... فقط ایستاده بودن؟ نه! اینا زخم خورده های علی ان .... اینا با آل حیدر مشکل دارن ... فقط نیومدن تماشا ... اومدن عزتِ آل علی رو لکه دار کنن ... اومدن حریم امیرالمومنین رو تماشا کنن ... اما یه کار دیگه م کردن ... "يَبصُقونَ في وُجوهِهِنَّ..."وقتی قافله رد میشد به صورت این دختربچه ها آب دهن مینداختن ...* بابا غم تو قامت منو که خم کرد نگاه شامیا اذیّتم کرد بگو که از سرِ رقیّه کی سایه تو کم کرد؟ (هربار سرتو دیدم از دور تو رو بوسیدم)۲ تو چی زیر لب گفتی؟ نفهمیدم *آروم آروم گریه کنید....چیزایی که شنیدی رو فراموش کن...ان شاالله که دروغه....ای کاش این روایت سند نداشت...* (بابا اگه شد، اجازه بده بگم به همه من هم بابایی دارم)۲ ندیدی آخه، نگاهشونو بذار ببینن آشنایی دارم بذار بدونن خدایی دارم... خدایی دارم (بابا ۲ میدونی چی به زخم من نمک زد؟ میدونی چی سرِ سه ساله ‌ت اومد؟ جلوی چشمِ تو یه شامی منو کتک میزد)۲ (آه از تن آواره‌ ت از دختر بیچاره ‌ت)۲ آه از سرِ خاکی و لبِ پاره ‌ قلبم به تو وابسته اس جونم به جونت بسته اس پاهام دیگه بی جون و چشام خسته اس *حسین جان.... اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ* نغمه پرداز و شاعر بند1: اکبر شیخی شاعر بند 2 و 3: امیررضا یزدانی ﴿بابُ الْحَرَم اولین پایگاهِ متنِ روضه﴾ ________________ ‼️کپی برداری به جهت کسب درآمد (تهیۀ جزوه و سی دی و نرم افزارهایِ پولی) از مطالبِ کانال نبوده و حق الناس محسوب میشود. ╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯ ☑️ وبلاگ↶ babolharam.mihanblog.com ✘سروش JOin↶ http://sapp.ir/babolharam.ir ✘ایتا JOin↶ https://eitaa.com/babolharam_ir ✘تلگرام JOin↶ @babolharam_mihanblog_com
⇦🕊سینه زنی _ ویژه ایام اسارت خاندان آل الله و اربعین _ حاج مهدی اکبری ↯ ┄┅═══••↭••═══┅┄ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┄┅═══••↭••═══┅┄ راس تو میرود .. بالایِ نیزه ها من زار میزنم .. در پایِ نیزه ها (آه ،اِی ستاره ی .. دنبالِه دارهِ من زخمی تَرین سَرِ ..نیزهِ سَوارِ من)۲ [(پاشو داداش ،نگاهی کن، که دارن ،به منِ غمزَدهِ میخندن) ۲ (دارن پایِ ،سَرِ عباس، جلو چشمِ همه ،دستمو میبندن)۲]۲ ....حسین جانم..حسین جانم .... (ای بی کفن چه با.. این پارهِ، تَن کنم با چادُرم تورا .. باید کَفَن کنم من میرَوم ولی.. جانَم کنارِ تو تاسالهایِ سال...شَمعِ مزارِ تو (پریشونم، همه جونم ، به قربونِ تنی که تَهِ گودالِه)۲ پُراز تیغ و پُر از نیزه، پُر اززخمِ و خاکیه و لگد ماله )۲ (پاشو داداش، نگاهی کن ، که دارن به منه غَمزَده میخندن )۲ (دارن پایِ، سَرِعباس ، جلو چشمِ همه دسَتمو میبندن )۲ ...حسین جانم ..حسین جانم .... (با گریه آمدم ..اطرافِ قتلگاه گفتی که خواهرم .. برگرد، خیمه گاه بعد از دقایقی ..دیدم، که پیکَرِت در خون فِتاده و..در نیزه ها سَرِت [(لبِ دِشنه..۲ لبِ تِشنه..۲) ۲ شنیدم که جوابِت را سَنان داده)۲]۲ (شنیدن نه !!خودم دیدم چقدر نیزه به حلقومِ تو افتاده.. )۲ (پاشو داداش ،نگاهی کن که دارن ،به منه غمزده میخندن دارن پایِ، سَرِ عباس جلو چشمِ همه دسَتمو میبندن )۲ ...حسین جانم ..حسین جانم ... مادرِتَم ..آی غریبِ کربلا مُضطَرِتَم مادرِتَم ..ته گود بودم امّا بالا سَرِتَم‌ مادرِتَم ..دیگه دلواپَسِ انگُشتَرِتَم (آخ کمرم ..چی بِروزِ تو آوردن پِسَرم آخ کمَرَم..پاشو دارن میرن، اطرافِ حَرَم آخ کمَرَم ..واسِه زینبَم یه چادر بِبَرَم)۲ ...حسینِ من ..ضیاءِ هر دوعینِ من.... ( میزَنَنِت ..بجای اینکه یه آبی بِدَنِت میزَنَنِت...پسَرم نیزِه کُجا و دَهَنِت میزَنَنِت ... بِخدا چیزی نَماند ،از بَدَنِت )۲ (میکُشَنِت.. میکَنَن از بَدَنِت پیروهَنِت میکُشَنِت.. غیرِ بوریا نمیشه کَفَنِت میکُشَنِت..جای نعل اا میمونه رویِ تَنِت) ..حسینِ من.. ضیاءِ هر دوعینِ من ... [(دَردِ سَرِ..یکنفر رو بُکُشَن ،چند نفره دردِ سَرِ..سَرِتُ بِدَن به خولی بِبَره دردِ سَرِ..شِمر با زینبِ من همسفره) ۲ (میزَنَنِش ..کو ابالفضل ،کجا میبَرَنِش میزَنَنِش..یه نگاه، که غرقِ خونه دَهنِش میزَنَنِش ..میمونه جایِ کبودی به تَنِش)۲ ]۲ ..حسینِ من ..ضیاءِ هر دوعینِ من... ﴿بابُ الْحَرَم اولین پایگاهِ متنِ روضه﴾ ________________ ‼️کپی برداری به جهت کسب درآمد (تهیۀ جزوه و سی دی و نرم افزارهایِ پولی) از مطالبِ کانال نبوده و حق الناس محسوب میشود. ╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯ ☑️ وبلاگ↶ babolharam.mihanblog.com ✘سروش JOin↶ http://sapp.ir/babolharam.ir ✘ایتا JOin↶ https://eitaa.com/babolharam_ir ✘تلگرام JOin↶ @babolharam_mihanblog_com
⇦🕊سینه زنی و توسل جانسوز _ اسارت خاندان آل الله سلام الله علیها _ حاج محمود کریمی ↯ ┄┅═══••↭••═══┅┄ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┄┅═══••↭••═══┅┄ من زینبم از صحنه های جنگ اومدم ۲ از فتح شهر فتنه و نیرنگ اومدم سرافراز ولی (دلتنگ اومدم) ۲ (عباس نبود سرِ رامون نشستن عباس نبود دست ماها رو بستن عباس نبود فرق منو شکستن) ۲ (وای حسین حرف بود که شنیدیم ، سنگ بود که می بارید مشت بود که می اومد ، ولی خدا دید)۲ عباس نبود سرِ رامون نشستن عباس نبود دست ماها رو بستن عباس نبود فرق منو شکستن وای حسین حرف بود که شنیدیم ، سنگ بود که می بارید مشت بود که می اومد ، ولی خدا دید من از چهل شامِ سیاه و تار اومدم از زجر سرگردونی تو بازار اومدم با این چشای خونبار اومدم عباس ندید سنگایِ روی بامو عباس ندید نالۀ دخترامو عباس ندید هلهله هایِ شامو وای حسین هیچ کسی توی بازار حالم رو نفهمید اشکامو ندیدی ، ولی خدا دید ( عباس نبود سر رامون نشستن عباس نبود دست ماها رو بستن عباس نبود فرق منو شکستن ) ۲ وای حسین حرف بود که شنیدیم سنگ بود که می بارید مشت بود که می اومد ، ولی خدا دید من اومدم با نیزه ها دنبال سرت تو اومدی با سر به دنبال دخترت منو کشت غمِ یاسِ پرپرت من بودم و گریه و آه و ناله من بودم و تنِ کبودِ لاله من بودم و جنازه ی سه ساله وای حسین از بس که کتک خورد ، از بس که نخوابید جونش به لب اومد ولی خدا دید حسین... ﴿بابُ الْحَرَم اولین پایگاهِ متنِ روضه﴾ ________________ ‼️کپی برداری به جهت کسب درآمد (تهیۀ جزوه و سی دی و نرم افزارهایِ پولی) از مطالبِ کانال نبوده و حق الناس محسوب میشود. ╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯ ☑️ وبلاگ↶ babolharam.mihanblog.com ✘سروش JOin↶ http://sapp.ir/babolharam.ir ✘ایتا JOin↶ https://eitaa.com/babolharam_ir ✘تلگرام JOin↶ https://t.me/babolharam_mihanblog_com
⇦🕊روضه و توسل بسیار جانسوز _ ویژۀ شب جمعه و ایام اسارت خاندان آل الله _سید رضا نریمانی↯ ┄┅═══••↭••═══┅┄ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┄┅═══••↭••═══┅┄ می خوام فریاد بزنی امشب بلند بلند برا ارباب گریه کنی .. پیغمبر سفارش کردن به دخترشون که نگران نباش. (می خوای بی بی رو از نگرانی در بیاری؟ آی نوکرِ امام حسین می خوای بی بی رو از نگرانی در بیاری؟) پیغمبر فرموده باشن : دخترم از امتِ من یه عده ای میان اونا برا حسینت بلند بلند گریه می کنن ... رفته بودم سر بازار لباسی بخرم ... *یا الله یا الله .. ببینم حقشو ادا میکنی یا نه؟ ...* رفته بودم سر بازار لباسی بخرم یادم آمد تنِ عریانِ اباعبدالله ... *آخ بمیرم برات ... دو بیت دیگه منو کمک کن با نفس خستم ولی تو همه جوره داد بزن میخوام شعر بخونم امشب روضه بخونم* علتِ سوختنِ چوب در آتش این است چوب ها خورده به دندانِ اباعبدالله آه از شامِ غریبان ... *(آه که بلدی بکشی؟) فرمود آه میکشی ثواب تسبیح داره ... اونایی که اشک ندارن بگن آه حسین ....* آه از شام غریبان که به صحرا افتاد شعله بر دامنِ طفلانِ اباعبدالله ... شاعر: *دلت آماده شده می خوام روضه بخونم .. بسم الله الرحمن الرحیم .. بریم در خونه ارباب* ناله بزن با ناله از گودال لشکر را ببر زینب بیا این شمرِبا پا رفته منبر را ببر ... *جان .. جان .. بعضیا فهمیدن من چی میگما ...* چون مادر خود بر کمر چادر ببند ای شیر زن از زیر دست و پایِ این مردم برادر را ببر ... *من دیگه نمیخوام مقدمه بچینم حرف آخرمُ میزنم یا الله ...* این فرصتُ پیش آمده دیگر نمی آید به دست دامن کشان دامن بیاور با خودت سر را ببر ... ناله بزن ... *خوب شد تاریک کردینا اون لحظه هم کربلا هوا تاریک شد دیگه زینب ندید .. اون لحظه ای که اسبا میومدن .. آی حسین ...* ناله بزن فریاد کن اما همش بی فایده س این شمر از این از اینجا نخواهد رفت مادر را ببر ای لشکر بی آبرو اینگونه عریانش نکن پیراهنش را بر زمین بگذار معجر را ببر *امافیکم مسلم؟... یه نفر نیست بهش آب بده .. ای لشکر بی آبرو ... نهیب زد بی بی : اما فیکم مسلم؟... تا ابن سعد شنید روشو برگردوند. گفت آی نامرد ، مگه نمی بینی پسر پیغمبرِ ؟.. دارن اینطوری میکشن ....* ای لشکر بی آبرو اینگونه عریانش نکن پیراهنش را بر زمین بگذار معجر را ببر *همه شعر یه طرف این یه بیت یه طرف* انگشتری که ضربه خورده در نمی آید زدست جایش النگوی منو این چند دختر را ببر .... ای حسین ... یا اباعبدالله ... من در میان این شلوغی خیمه را گم کرده ام *چرا میگه شلوغی ؟ .. چون داره می بینه یه عده از این طرف دارن میرن سمت خیمه ها .. یه عده دارن اسباشون نعل میزنن .. یه عده تو گودال ریختن .. یه عده سر بقیه پیکرا می خوان غنیمت جمع کنن ... زینب اون وسط مونده ... گفت داداش :* من در میان این شلوغی خیمه را گم کرده ام از بین نامحرم بیا عباس خواهر را ببر ... پیش من نیزه ها کم آوردند به خدا سر نمی دهم به کسی غیرت اللهِ من خیالت جمع من که معجر نمی دهم به کسی دارم میرم داداش ... خیالت جمع من که معجر نمی دهم به کسی ...* تو اگر که اجازه ای بدهی خویش را پهلویت می اندازم اگر این چنتا عقب بروند چادرم را رویت می اندازم چقدر می روند و می آیند فرصت زخم بستن من نیست آمدم درد دل کنم با تو جا برایِ نشستن من نیست ... گفت داداش : جلویش را بگیر تا بلکه دستم از رو سرم بلند شود *آخه دست گذاشته بود رو سرش یا جدا یا رسول الله صلّى عليك ملائكة السماء هذا الحسين بالعرا مرمَّل بالدما مقطع الأعضا، وبناتك سبايا ... ای حسین ...* جلویش را بگیر تا بلکه دستم از رو سرم بلند شود تو که شمر را نمیکنی بیرون پس بگو مادرم بلند شود ... ناله بزن بگو حسین ...... شاعر: ﴿بابُ الْحَرَم اولین پایگاهِ متنِ روضه﴾ ________________ ‼️کپی برداری به جهت کسب درآمد (تهیۀ جزوه و سی دی و نرم افزارهایِ پولی) از مطالبِ کانال نبوده و حق الناس محسوب میشود. ╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯ ☑️ وبلاگ↶ babolharam.mihanblog.com ✘سروش JOin↶ http://sapp.ir/babolharam.ir ✘ایتا JOin↶ https://eitaa.com/babolharam_ir ✘تلگرام JOin↶ https://t.me/babolharam_mihanblog_com