هدایت شده از ↯ژولیت
من هنوز بیخیال نشدم رفتم بیرون دیدم خادما دارن عکس میگیرن باهاشون و ما هم اکیپی رفتیم یه عکس قشنگ گرفتیم و خیلی مهربون دستشونو برای عکس گذاشتن پشتم :)))))
اونجا نتونستم زیاد گریه کنم ولی الان از خوشحالی زیاد دوباره قلبم به تپش افتاد و گریم گرفته .
هدایت شده از ↯ژولیت
یه جاش بود اکیپی هی همو بغل میکردیم هی اشک میریختیم :")
هدایت شده از ↯ژولیت
واقعا واضح بود که از چنین مادری همچین پسر خفنی به وجود اومده.
آخرش استادمون روهم بغل کردیممم .
بااینکه هی منو قهوهای میکنی ولی من دوست دارم زنن😂💘