هدایت شده از ؛کاتوره
بخدا وقتی اومد اینو گفت من اینجوری بودم که آی عسل . گورتو با دستای خودت کندی .
هدایت شده از ؛کاتوره
یه جاش یکی از بچه ها اومد بگه من میتونم بدون اینکه قطره ای آب از بطری بیرون بریزه بچرخونمش .
اومد اجرا کنه و همه جیغ و دست و هورا
چرخوند نصف اتوبوسو آب ورداشت =)))))
هدایت شده از ؛کاتوره
بخدا گفتیم هرکی بپرسه اینجا چرا خیسه میگیم حنانه دستشویی کرده .
هدایت شده از ؛کاتوره
حالا بطری آب هستی بود همش ریخت هستی ام تشنش بود نشسته بود وسط اتوبوس گریه کنان 🤣🤣🤣
هدایت شده از ؛کاتوره
وای وای یه جاش من وایستاده بودم بعد اتوبوس یهو ترمز کرد و من قشنگ میتونستم پرت بشم پیش راننده ولی چیشد؟ کراشِ هستی دستمو گرفت نگهم داشت
من: 🙂🙂🙂😂😂😂🙂🙂😂🙂😂😂😂🙂🙂😂😂😂
قبل از اردوی شاه عبدالعظیم با عسل داشتیم درباره راهیان حرف میزدیم و وقتی تو حرم بودیم به عسل گفتم خوبه که باهم راهیان نمیریم وگرنه میرفتیم مذهبیای اونجارو برانداز میکردیم و فساد میکردیم .