هدایت شده از یرالتی .
والیبال بازی کردیم و تنها دختر توی زمین من بودم ، یه جوری بازی کردم اخرش بابام گفت یگانه بهت افتخار میکنم😭😭😂
هدایت شده از یرالتی .
اولای بازی چون چندوقت بود که بازی نکرده بودم و گرم نبودم انگشت شستم برگشت و تا اخر بازی درد میکرد
فیلمای سمی که با محدثه گرفتیم رو هی نگاه میکنیم هی ادای خودمونو درمیاریم و هی میخندیم :)))) سم سم .
پسرا فوتبال بازی میکردن برای مسخره بازی همینجوری رفتم دروازهبان شدم و همون اول لایی خوردم ، الان راه میرم تو خونه پسرا برمیگردن میگن دروازه بان ما چطورهه😉
خیلی جالبه که با اینکه دیشب نخوابیدم و انقدر فعالیت داشتم هنوز خسته نشدم
فکرکنید برای افطار میرید مهمونی و بعد از سحری برمیگردید🤣🤣
تازه خونه هم نمیری ، میری خونه یه فامیل دیگه