کنار ساحل داشتم مسخره بازی درمیاورم و نمیدونستم مامانم داره فیلم میگیره
محتواش : مامان از این زندگی خسته شدم میخوام برم پیش باب اسفنجی زندگی کنم *قدم زدن به سوی دریا
به دریا که نگاه میکنم هم دلم اروم میشه هم دلم میخواد ساعتها بشینم و گریه کنم ..
شنبه رفته بودیم یه جایی و خیلی قشنگ بود
ولی حال ندارم عکسای اون روزو بزارم😭😂
امروز روز آخریه که اینجاییم ، کاش میشد حال خوبی رو که دارم بریزم تو یه شیشه و ببرمش تهران تا وقتی حالم بد بود ازش استفاده کنم.