به دوتا سادات بر خوردیم و بهشون نبات دادیم بعد چند دقیقه اومدن چندتا دیگه نبات گرفتن و رفتن
اومدم وسایلامو گذاشتم خونهٔ دومم[خونه مامانبزرگم] و تا یه سری از جنسارو اوکی کنم و با یکی قرار داشتم
خلاصه رفتم برگشتم ساعت ده شد
اومدم ظرفارو شستم و دوباره لواشک درست کردم ؛ الانم با کلی خستگی در خدمت شمام🌚
روز شلوغ و قشنگی بود واقعا✨
قشنگ از اون روزا بود که حتی وقت نکردم
به یه سری چیزا فکرکنم.