مثلا یکیش اینکه با خانوما میزِ گرد تشکیل میدیم و از خاطرات و اتفاقاتی که برامون افتاده حرف میزنیم و میخندیم.
یا اینکه فکرکنید مداحشون و با مردای دیگه آخر شب با بچهها بازی میکنند و سر به سرشون میزارن دیهسنس
دیشب داشتن والیبال بازی میکردن
من رو به بچهها : بلد نیستناا
یکیشون از پشتم رد شد و گفت شما بلدی بفرمایید باهم بازی کنیم :)))))))))
من : نه خیلی ممنون بفرمایید😭🤣
حق روضه امشب رو نتونید ادا کنید و
کربلاتون رو بگیرید باختید ؛)))
برای منِ رو سیاهم دعا کنید ..