داشتم به این فکرمیکردم تو بچگی همبازی خاصی نداشتم :| [ از بازیهای دخترونه مثل خاله بازی هم به شدت متنفر بودم بخاطر همین کلا بادخترا بازی نمیکردم ]
چندشب پیش داشتم بچگیم رو برای ناحله تعریف میکردم فهمیدم چقد از همون اول روپای خودم وایساده بودم •-• وقتی بچه بودم مامانم که میرفت سرکار یادم نمیاد که تو بچگی از نبودش گریه کرده باشم .
یعنی خودش بهم گفته بود که بچه کبوترا همیشه پیش مامانشون نمیمونن و یه روزی باید از هم جداشن ، پس تو باید رو پای خودت وایسی :>
از خالهبازی و عروسک بازی متنفر بودم
ولی عاشق فوتبال و کشتی و بزن بزن بودم :))
الان اگه بگن از دعوا باپسرا تو بچگیت بگو ؛
میتونم صدتا دعوا ردیف کنم .
ولی از بازی بادخترا ، اصن الله الله ؛ فقط یادمه
وقتی بادخترعمه میخواستم بازی کنم اون خالهبازی دوست داشت ولی من معلمبازی
بعد برمیگشت میگف اول بازی من بعد بازی تو منم تو بچگیم خیلیی مظلوم بودم [جوری ساکت بودم که منو به عنوان بچه مردم میزدن تو سر بقیه ]
میگفتم باشه ؛ دو سه بار بازی اونو کردیم و به بازی من نرسیدیم و از اون به بعد دیگه بازی نکردم😭😂