eitaa logo
baghdad0120
1.2هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
5هزار ویدیو
50 فایل
#بسم_الله_قاصم_الجبارین ـــ ـ ـ ـــ🍃 مجموعه سایبری فرهنگی #بغداد٠۱۲٠ تاسیس: جمعه، ۱۳ دی ۱۳۹۸ #قاسم_بن_الحسن را در همه پیام رسان ها دنبال کنید
مشاهده در ایتا
دانلود
هدی دست انداخت دور گردن منوچهر و هم دیگر را بوسیدند. نتوانست بماند. گفت: نمی توانم این چیزها را ببینم ببریدم خانه. فریبا هدی را برد. یکدفعه کف اتاق نگاه کردم دیدم پر از خون است. آنژیوکت از دست منوچهر در آمده بود و خونش می ریخت. پرستار داشت دستش را می بست که صدای اذان پیچید توی بیمارستان. منوچهر حالت احترام گرفت. دستش را زد توی خون ها که روی تشک ریخته بود و کشید به صورتش. پرسیدم:منوچهر جان چه کار می کنی؟ گفت:«روی خون شهید وضو می گیرم.» 😭 دو رکعت نماز خوابیده خواند. دستش را انداخت دور گردنم. گفت:«من را ببر غسل شهادت کنم.» مستاصل ماندم.😭 گفت:«نمی خواهم اذیت شوی.» یک لیوان آب خواست. تا جمشید لیوان آب را بیاورد، پرستار یک دست لباس آورد و دوتایی لباسش را عوض کردیم. لیوان آب را گرفت. نیت شهادت کرد و با دست راستش آب ریخت روی سرش. جایی از بدنش نمانده بود که خشک باشد. تا نوک انگشت پایش آب می چکید..... 😭😭😭 🌸 شادی روح حضرت زهرا (س) صلوات ⏪ادامه دارد..... ☑️ زندگی واقعی یک شهید در ساعات مختلف 💠اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً💠 @Baghdad0120
10.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای عشق بی نشان ای ماه جمکران عجل ظهورک یاصاحب الزمان دارم غروب هر جمعه به لب دعا یابن الحسن بیا @baghdad0120
«همیشه با توکل به خدا و توجه به ائمه معصومین(ع) واطاعت از دستورات رهبرعزیز وعالیقدرمان بر دشمنان بتازید تا آنها را از صفحه روزگار بردارید و هیچ وقت بر پیروزیهایتان مغرور نشوید». @baghdad0120
baghdad0120
✨ #روز_شمار_دفاع_از_حرم 🕊 #شهید_مجید_نان_آور #شهید_مدافع_حرم_مجید_نان_آور مجید نان آور" از نیروها
🕊 داود مـرادخانی مومنی مهربان وخوش‌رو بود که علاقه‌اش به امام راحل وصف‌ناپذیر بود. فرمان ولایت همیشه ارجح‌ترین پیام زندگی‌اش بود. به نماز عشق می‌ورزید و خواندن نماز اول وقت از مـهم‌تـرین ویـژگی‌هـایش به شمار می‌رفت. شهید داود مرادخانی اهمیت خاصی بـه حـجاب و عـفـاف قـائـل بـود و همـواره دو دخـتـرش را به برترین حجاب توصـیه مـی‌کرد. در هـنـگام کـار روحـیه‌ای جهادی و توام با تواضع داشت. شهید، همسری وفادار و پدری دلسوز و مهربان بود. او همیشه الگو بود و اهل مطالعه و کتاب.نماز شب از عادت‌های همیشگی‌اش بود. وقتی به هر دلیل از چیزی ناراحت می‌شد به قرآن روی می‌آورد. آیه‌های نور بود که آن شـهید بـزرگوار را آرام می‌کرد. تنها ملاک او در زندگی رضای خداوند متعال بود.  با حمله دشمنان قسم خورده اسلام به حرم امامان و حضرت زینب(س)، داوطلبانه به مدافعان حرم پیوست و در نجات برادران و خواهران مسلمانش صفحاتی شکوهمند از حماسه آفرید.داود مرادخانی در ۲۱ اسفند ۱۳۹۴ به آرزوی دیرینه‌اش دست یافت و در سوریه به وصال معبود رسید و حسین‌وار در راه دفاع از حریم زینبی به همرزمان شهیدش پیوست 🌷 @baghdad0120
✨ اگر امام زمان (عج) غیبت کرده است... این غیبت ماست نه غیبت او این ما هستیم که چشمان خود را بسته ایم این ما هستیم که آمادگی نداریم...! ۶روز تا نیمه شعبان✨🌸🍃 @baghdad0120
سخنش با تو ! ای خواهرم!بیش از هر چیز که پشت ابر قدرت ها را به لرزه در آورد و ضربه مهلکی است که بر سر آنان فرود می آورد؛حجاب و عفاف توست که تاثیرش بیش از ریختن خون هر شهید است. @baghdad012
به غیرت علی قسم که فخر زن حجاب اوست @baghdad0120
✨ مےگفت‌چشمان‌شهدا بهـ راهےاست‌که‌ازخودبهـ یادگـارگذاشته‌اند اماچشم‌مابه‌روزیےاست کہ با‌آنان‌روبه‌رو‌خواهیم‌شد! ♥️ @baghdad0120
1.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
أنت جمیل حین تبتسم و جهان به اعتبار خنده‌ی تو زیباست سردارم❤️ ❤️ــها @baghdad0120
baghdad0120
🍃همراهان بزرگوار ✨سلام علیکم✨ هرشب با رمان های عاشقانه های شهدایی🌷 در خدمتتون هستیم #
🍃همراهان بزرگوار ✨سلام علیکم✨ هرشب با رمان های عاشقانه های شهدایی🌷 در خدمتتون هستیم داستان( ) 🍃✨
💎بسم الله الرحمن الرحیم💎 📝 سرم را گذاشتم روی دستش. گفت:«دعا بخوان.» آن قدر آشفته بودم که تند تند فاتحه می خواندم. حمد و سه تا قل هوالله و اناانزلناه می خواندم. خندید. گفت:«انگار تو عاشق تری. من باید شرم حضور داشته باشم. چرا قاطی کرده ای؟» هم دیگر را بغل کردیم و گریه کردیم. گفت:«تورا به خدا ، تورا به جان عزیز زهرا دل بکن.» من خودخواه شده بودم. منوچهر را برای خودم نگه داشته بودم، حاضر شده بودم بدترین دردها را بکشد، ولی بماند. دستم را بالا آوردم و گفتم: خدایا من راضیم به رضایت. دلم نمی خواهد منوچهر بیش تر از این عذاب بکشد. منوچهر لب خند زد و شکر کرد. دهانش خشک شده بود. آب ریختم دهانش. نتوانست قورت بدهد. آب از گوشه لبش ریخت بیرون، اما «یا حسین» قشنگی گفت. به فهیمه و محسن گفتم وسایل را جمع کنند و ببرند پایین. می خواستند منوچهر را ببرند سی سی یو. از سر تا نوک انگشتان پاش را بوسیدم. برانکار آوردند. با محسن دست بردیم زیر کمرش، علی پاهاش را گرفت و نادر شانه هاش را. از تخت که بلندش کردیم، کمرش زیر دستم لرزید. منوچهر دعا کرده بود آخرین لحظه روی تخت بیمارستان نباشد.😭 او را بردند..........😭