eitaa logo
baghdad0120
1.3هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
4هزار ویدیو
25 فایل
#بسم_الله_قاصم_الجبارین ـــ ـ ـ ـــ🍃 مجموعه سایبری فرهنگی #بغداد٠۱۲٠ تاسیس: جمعه، ۱۳ دی ۱۳۹۸ #قاسم_بن_الحسن را در همه پیام رسان ها دنبال کنید #چ۴۵
مشاهده در ایتا
دانلود
baghdad0120
#دمشق_شهر_عشق #قسمت_سی_و_سوم 🔹 طاقت از دست دادن برادرم را نداشتم که با #اشک‌هایم به مصطفی التماس م
🔹 با خبر شهادت ، فاتحه ابوالفضل و دمشق و داریا را یکجا خواندم که مصطفی با قامت بلندش قیام کرد. نگاهش خیره به موبایلش مانده بود، انگار خبر دیگری خانه‌خرابش کرده و این دست و بالش را بسته بود که به اضطرار افتاد :«بچه‌ها خبر دادن ممکنه بیان سمت حرم سیده سکینه!» 🔹 برای اولین بار طوری به صورتم خیره شد که خشکم زد و آنچه دلش می‌خواست بشنود، گفتم :«شما برید ، هیچ اتفاقی برا من نمیفته!» و دل مادرش هم برای حرم می‌لرزید که تلاش می‌کرد خیال پسرش را راحت کند و راحت نمی‌شد که آخر قلبش پیش من ماند و جسمش از خانه بیرون رفت. 🔹 سه روز، تمام درها را از داخل قفل کرده بودیم و فقط خدا را صدا می‌زدیم تا به فریاد مردم مظلوم برسد. صدای تیراندازی هرازگاهی شنیده می‌شد، مصطفی چندبار در روز به خانه سر می‌زد و خبر می‌داد تاخت و تاز در داریا به چند خیابان محدود شده و هنوز خبری از و زینبیه نبود که غصه ابوالفضل قاتل جانم شده بود. 🔹 تلوزیون سوریه تنها از پاکسازی حلب می‌گفت و در شبکه العربیه جشن کشته شدن بر پا بود، دمشق به دست ارتش آزاد افتاده و جانشینی هم برای تعیین شده بود. در همین وحشت بی‌خبری، روز اول رسید و ساعتی به افطار مانده بود که کسی به در خانه زد. مصطفی کلید همراهش بود و مادرش هرلحظه منتظر آمدنش که خیالبافی کرد :«شاید کلیدش رو جا گذاشته!» 🔹 رمقی به زانوان بیمارش نمانده و دلش نیامد من را پشت در بفرستد که خودش تا حیاط لنگید و صدا رساند :«کیه؟» که طنین لحن گرم ابوالفضل تنم را لرزاند :«مزاحم همیشگی! در رو باز کنید مادر!» تا او برسد قفل در را باز کند، پابرهنه تا حیاط دویدم و در همان پاشنه در، برادرم را مثل جانم در آغوش کشیدم. وحشت اینهمه تنهایی را بین دستانش گریه می‌کردم و دلواپس بودم که بی‌صبرانه پرسیدم :«حرم سالمه؟» 🔹 تروریست‌های را به چشم خودش در زینبیه دیده و هول جسارت به حرم به دلش مانده بود که قد علم کرد :«مگه ما مرده بودیم که دستشون به حرم برسه؟» لباسش هنوز خاکی و از چشمان زیبایش خستگی می‌بارید و با همین نگاه خسته دنبال مصطفی می‌گشت که فرق سرم را بوسید و زیر گوشم شیطنت کرد :«مگه من تو رو دست این پسره نسپرده بودم؟ کجا گذاشته رفته؟» 🔹 مادر مصطفی همچنان قربان قد و بالای ابوالفضل می‌رفت که سالم برگشته و ابوالفضل پشت این شوخی، حقیقتاً نگران مصطفی شده بود و می‌دانست ردّش را کجا بزند که زیر لب پرسید :«رفته ؟» پرده اشک شوقی که چشمم را پوشانده بود با سرانگشتم کنار کشیدم و شیدایی این جوان را به چشم دیده بودم که شهادت دادم :«می‌خواست بره، ولی وقتی دید درگیری شده، همینجا موند تا مراقب من باشه!» 🔹 بی‌صدا خندید و انگار نه انگار از یک هفته شهری برگشته که دوباره سر به سرم گذاشت :«خوبه بهش سفارش کرده بودم، وگرنه الان تا حلب رفته بود!» مادر مصطفی مدام تعارف می‌کرد ابوالفضل داخل شود و عذر غیبت پسرش را با مهربانی خواست :«رفته حرم سیده سکینه!» و دیگر در برابر او نمی‌توانست شیطنت کند که با لهجه شیرین پاسخ داد :«خدا حفظش کنه، شما که تو داریا هستید، ما خیالمون از حرم (علیهاالسلام) راحته!» 🔹 با متانت داخل خانه شد و نمی‌فهمیدم با وجود شهادت و آشوبی که به جان دمشق افتاده، چطور می‌تواند اینهمه آرام باشد و جرأت نمی‌کردم حرفی بزنم مبادا حالش را به هم بریزم. مادر مصطفی تماس گرفت تا پسرش برگردد و به چند دقیقه نرسید که مصطفی برگشت. از دیدن ابوالفضل چشمان روشنش مثل ستاره می‌درخشید و او هم نگران حرم بود که سراغ زینبیه را گرفت و ابوالفضل از تمام تلخی این چند روز، تنها چند جمله گفت :«درگیری‌ها خونه به خونه بود، سختی کارم همین بود که هنوز مردم تو خونه‌ها بودن، ولی الان پاکسازی شده. دمشق هم ارتش تقریباً کنترل کرده، فقط رو بعضی ساختمون‌ها هنوز تک تیراندازشون هستن.» 🔹 و سوالی که من روی پرسیدنش را نداشتم مصطفی بی‌مقدمه پرسید :«راسته تو انفجار دمشق شهید شده؟» که گلوی ابوالفضل از گرفت و خنده‌ای عصبی لب‌هایش را گشود :«غلط زیادی کردن!» و در همین مدت را دیده بود که به سربازی‌اش سینه سپر کرد :«نفس این تکفیری‌ها رو گرفته، تو جلسه با ژنرال‌های سوری یجوری صحبت کرد که روحیه ارتش زیر و رو شد و بازی باخته رو بُرد! الان آموزش کل نیروهای امنیتی سوریه با ایران و و به خواست خدا ریشه‌شون رو خشک می‌کنیم!»... ✍️نویسنده: ✨🦋 @baghdad0120
baghdad0120
✨🇮🇷 #انقلاب #چالش_سوال_از_طرفداران_پهلوی 👑 از شاه‌دوستان بپرسید... ⁉️ چرا کسانی که شاه را دیده و
👑 از شاه‌دوستان بپرسید... ⁉️ سلسله پهلوی با دو پادشاه تشکیل شد. چرا در کارنامه این دو حاکم، سه فرار تاریخی از کشور دیده می‌شود؟ ⁉️ در طول 53 سال حکومت پهلوی چند قهرمان ملی از این حکومت حمایت کردند؟ نام ببرید. @baghdad0120
✨🇮🇷 امام خمینی: امروز ضد انقلاب کسی است که در کارش سستی کند و از زیر بار ، شانه خالی کند. @baghdad0120
✨🇮🇷 بی شک نقش بی بدیل و موثر زنان در دوران انقلاب اسلامی و هشت سال دفاع مقدس امری انکارناپذیر و سرشار از ایثارگری آگاهانه است، زنان در جریان نهضت امام راحل با عنوان پیرو ولایت، در نقش مادر و همسر به پیروزی انقلاب کمک کردند. بنیان‌گذار کبیر انقلاب اسلامی بعداز پیروزی در سخنانی با اشاره به حضور زنان در تظاهرات خیابانی آنان را به‌عنوان پیشروان نهضت اسلامی قلمداد می‌کردند. زنان نه تنها در پیروزی انقلاب اسلامی سهم بزرگی ایفا کردند، بلکه در تثبیت نظام جمهوری اسلامی و تداوم انقلاب اسلامی حرف نخست را زدند و با حضور در صحنه انقلاب اسلامی، توطئه‌های دشمنان را در عرصه‌های گوناگون فرهنگی، نظامی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی نقش بر آب کردند.  ۴۴سالگی انقلاب شکوهمند اسلامی فرصت مناسبی است تا به نقش آحاد و اقشار مختلف جامعه از جمله زنان در پیروزی نهضت و به ثمر نشستن مبارزات علیه طاغوت پرداخت. @baghdad0120
🚸تاثیرات دنیای انیمه ها و فانتزی ها! فردی در ژاپن ۱۹۰۰۰ ین یعنی مبلغی در حدود ۱ میلیارد تومان برای تبدیل شدن به گرگ هزینه کرده است (نوشته نشده که با جراحی یا پوشیدن لباس)بدور از قضاوت در مورد هزینه و نوع انجام کار ،تنها به تاثیرات دنیای انیمه ها و فانتزی ها دقت کنید. قضاوت با شما فرهنگ اسلامی ما یا فرهنگ انیمه و کی پاپ آنها !! @Baghdad0120
7127218819.mp3
23.16M
✨🥀 رفیق شهیدم هوامو داره .. یار روسفیدم تویی حاج قاسم💔 منو یادم کن پیش امام حسین پناه قلبم میشه امام حسین سلیمانی حاج قاسم میرحسینی @baghdad0120
✨️🇮🇷 ولی امر مسلمین امام خامنه ای مدظله العالی : وقاحت غرب اینجا ظاهر میشود که اینها با این همه ضربه‌ای که به زن به حیثیت زن به کرامت زن وارد آوردند خودشان را پرچمدار حقوق زن وانمود میکنند یعنی واقعاً این نهایت وقاحت است. https://eitaa.com/joinchat/1124073552C6763fa43b2
✨🥀 قصه تلخی است این با هر نقش و نگار... چه کسی می‌کرد این روزی تمام بزرگترین ابرقدرت‌ها را نقش بر کند. به قول شیرین سخن: چهره جان می‌شود غبار تنم... اما تن ما در تمام سال‌هایی که گذشت یک لحظه با تو بودن را داشت. های سرد در گذر است و چله کوچک به کوچه ما کوچ کرده و انگار همین دیروز بود که ده به ده دشت‌ها را زیر پا می گذاشتی و ما چه سخت در پی جای پای تو هستیم و خاطراتی که خسته ما می‌خواهد روایت کند... eitaa.com/Baghdad0120
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🇮🇷 رهبر انقلاب: دولت آمریکا دزدانه و بزدلانه او[شهید سلیمانی] را ترور کرد، خودشان هم اعتراف کردند؛ این [کار] مایه‌ی روسیاهی آمریکا شد... @baghdad0120
🇮🇷✨ شَب ࢪا خبر؎ نیسٺ مــگࢪ آھِ دلِ ما..! تا ڪۍ زِ فِـࢪاقـش بھ خفا زاࢪ بِگࢪییـمـ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @baghdad0120
baghdad0120
✨🇮🇷 🔟 ـــــــــــــــــــــ ـ ـ 🍃🦋 موشن گرافیک قصه قاسم (قسمت یازدهم) انتشار نخستین بار جزئیات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🇮🇷 1⃣2⃣ ـــــــــــــــــــــ ـ ـ 🍃🦋 موشن گرافیک قصه قاسم (قسمت دوازدهم) درپی زلزله ۶/۶ ریشتری دراستان کرمان وشهربم که فرودگاه شهر بم به مخروبه تبدیل شده بود. حاج قاسم سلیمانی واحمد کاظمی تصمیم گرفتند آنجا را راه اندازی کنند. درقسمت دوازدهم: احمد کاظمی وقاسم سلیمانی بامدیریت عملیاتی خود علاوه برترمیم فرودگاه بم کنترل وهدایت هواپیماهای حامل کمک های امدادی ومجروحین رابرعهده می گیرن... 🆔eitaa.com/baghdad0120
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باز دوباره شب جمعه شد و باز بی قرار یار، باز لحظه ی شهادت و باز این دست های تنهای بی قرار. غم ظهور و نیامدنت بس نبود عزیزِ جان؟ این درد جانسوز هم بر آن اضافه شد و لبریز شد کاسه ی صبر جان. پس از این دیگر شب های جمعه هیچ وقت مثل گذشته نخواهد بود... ساعت ۱:۲۰ دقیقه بامداد جمعه... 😞💔 جانان بگو پس نوبت ما کی میرسد؟ دنیا بدون تو دیگر جای قشنگی نیست... شادی روحش صلوات ✨   @baghdad0120
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨️🇮🇷 🍂تا كجا فاصله افتاد ميان من و تو چند فرسنگ جدايست مكان من و تو... 🍂كاشكی خير نبيند ، دلش آتش گيرد بانی اين همه دوریِ ميان من و تو... 🍂چند سال است قنوت من‌ و‌ تو يكسان است آيه های فرج روی زبان من و تو... 🍂نقطه مشترك ماست همين هم خوبست اشك سرخی كه مسيحای نشان من و تو ... 🍂باز هم جمعه شد و نبض زمان بالا رفت مثل اين ثانيه ها و ضربان من و تو ... @baghdad0120
✨️🇮🇷 شما ای ملت رنج كشيده و ستم ديده ، نكند يک لحظه از خدا غافل بشويد بلكه مانند كوه استوار و مانند دريا در مقابل دشمنان خدا خروشان باشيد و از فرمان امام خمينی سرپيچی نكنيد كه در روز قيامت هيچ عذری نمی‌توانيد بياوريد و نگذاريد افراد خود فروخته و منافق در بين شما رخنه كنند و ضربه به اسلام بزنند كه در اين صورت قلب امام را به درد می‌آوريد و بدانيد كه مسئول هستيد و در پشت جبهه به رزمندگان و جنگ زدگان كمک كنيد و در راه خدا انفاق كنيد كه خدا پاداش بزرگی به شما می‌دهد و راه شهيدانی كه بخاطر اسلام فدا شدند و به لقاء الله پيوستند را ادامه دهيد و در اين راه كوتاهی نكنيد كه عذاب جهنم بسی عظيم است . @baghdad0120
✨️🇮🇷 🔴 زلزله تركيه آب درياى مصر را سياه كرد 🔹در پی ویرانگر ، آب دریا در سواحل به رنگ سیاه در آمد و برای سومین روز متوالی در مصر حالت به وجود آمد. 🔹روسيااليوم گزارش داد: برخى كاربران مصری در تصويرهايى از سیاه شدن رنگ آب دریا منتشر کردند، و برخی نیز نوشتند که این پدیده در روز دوشنبه ٦ فوریه پس از رخ داده است. eitaa.com/Baghdad0120
baghdad0120
#دمشق_شهر_عشق #قسمت_سی_و_چهارم 🔹 با خبر شهادت #سردار_سلیمانی، فاتحه ابوالفضل و دمشق و داریا را یکج
🔹 ابوالفضل از خستگی نفس کم آورده و دلش از غصه غربت می‌سوخت که همچنان می‌گفت :«از هر چهار تا مرز اردن و لبنان و عراق و ترکیه، وارد سوریه میشن و ارتش درگیره! همین مدت خیلی‌ها رو که دستگیر کردن اصلاً سوری نبودن!» سپس مستقیم به چشمان مصطفی نگاه کرد و با خنده تلخی خبر داد :«تو درگیری‌های حلب وقتی جنازه تروریست‌ها رو شناسایی می‌کردن، چندتا افسر و هم قاطی‌شون بودن. حتی یکی‌شون پیش‌نماز مسجد ریاض بود، اومده بوده سوریه بجنگه!» 🔹 از نگاه نگران مصطفی پیدا بود از این لشگرکشی جهانی ضد کشورش ترسیده که نگاهش به زمین فرو رفت و آهسته گفت :«پادشاه داره پول جمع می‌کنه که این حرومزاده‌ها رو بیشتر تجهیز کنه!» و دیگر کاسه صبر مادرش هم سر رفته بود که مظلومانه از ابوالفضل پرسید :«میگن آمریکا و می‌خوان به سوریه حمله کنن، راسته؟» و احتمال همین حمله دل ابوالفضل را لرزانده بود که لحظه‌ای ماتش برد و به تنهایی مرد هر دردی بود که دلبرانه خندید و خاطرش را تخت کرد :«نه مادر! اینا از این حرفا زیاد می‌زنن!» 🔹 سپس چشمانش درخشید و از لب‌هایش عصاره چکید :«اگه همه دنیا بخوان سوریه رو از پا دربیارن، و ما سربازای مثل کوه پشت‌تون وایسادیم! اینجا فرماندهی با (علیهاالسلام)! آمریکا و اسرائیل و عربستان کی هستن که بخوان غلط زیادی کنن!» و با همین چند کلمه کاری کرد که سر مصطفی بالا آمد و دل خودش دریای درد بود که لحنش گرفت :«ظاهراً ارتش تو داریا هم چندتاشون رو گرفته.» و دیگر هم امن نبود که رو به مصطفی بی‌ملاحظه حکم کرد :«باید از اینجا برید!» 🔹 نگاه ما به دهانش مانده و او می‌دانست چه آتشی زیر خاکستر داریا مخفی شده که محکم ادامه داد :«ان‌شاءالله تا چند روز دیگه وضعیت تثبیت میشه، براتون یه جایی می‌گیرم که بیاید اونجا.» به‌قدری صریح صحبت کرد که مصطفی زبانش بند آمد و ابوالفضل آخرِ این قصه را دیده بود که با لحنی نرم‌تر توضیح داد :«می‌دونم کار و زندگی‌تون اینجاس، ولی دیگه صلاح نیس تو داریا بمونید!» 🔹 بوی افطاری در خانه پیچیده و ابوالفضل عجله داشت به برگردد که بلافاصله از جا بلند شد. شاید هم حس می‌کرد حال همه را بهم ریخته که دیگر منتظر پاسخ کسی نشد، با خداحافظی ساده‌ای از اتاق بیرون رفت و من هنوز تشنه چشمانش بودم که دنبالش دویدم. روی ایوان تا کفشش را می‌پوشید، با بی‌قراری پرسیدم :«چرا باید بریم؟» قامتش راست شد، با نگاهش روی صورتم گشت و اینبار شیطنتی در کار نبود که رک و راست پاسخ داد :«زینب جان! شرایط اونجوری که من فکر می‌کردم نشد. مجبور شدم تو این خونه تنهات بذارم، ولی حالا...» که صدای مصطفی خلوت‌مان را به هم زد :«شما اگه می‌خواید خواهرتون رو ببرید، ما مزاحمتون نمیشیم.» 🔹 به سمت مصطفی چرخیدم، چشمانش سرد و ساکت به چهره ابوالفضل مانده و از سرخی صورتش حرارت پیدا بود. ابوالفضل قدمی را که به سمت پله‌های ایوان رفته بود به طرف او برگشت و با دلخوری پرسید :«یعنی دیگه نمی‌خوای کمکم کنی؟» مصطفی لحظه‌ای نگاهش به سمت چشمان منتظرم کشیده شد و در همان یک لحظه دیدم ترس رفتنم دلش را زیر و رو کرده که صدایش پیش برادرم شکست :«وقتی خواهرتون رو ببرید پیش خودتون، دیگه به من نیازی ندارید!» 🔹 انگار دست ابوالفضل را رد می‌کرد تا پای دل مرا پیش بکشد بلکه حرفی از آمدنش بزنم و ابوالفضل دستش را خوانده بود که رو به من دستور داد :«زینب جان یه لحظه برو تو اتاق!» لحنش به حدی محکم بود که خماری خیالم از چشمان مصطفی پرید و من ساکت به اتاق برگشتم. مادر مصطفی هنوز در حیرت حرف ابوالفضل مانده و هیچ حسی حریف مهربانی‌اش نمی‌شد که رو به من خواهش کرد :«دخترم به برادرت بگو بمونه!» و من مات رفتار ابوالفضل دور خودم می‌چرخیدم که مصطفی وارد شد. 🔹 انگار در تمام این اتاق فقط چشمان مرا می‌دید که تنها نگاهم می‌کرد و با همین نگاه، چشمانم از نفس افتاد و او یک جمله از دهان دلش پرید :«من پا پس نکشیدم، تا هر جا لازم باشه باهاتون میام!» کلماتش مبهم بود و خودش می‌دانست آتش چطور به دامن دلش افتاده که شبنم روی پیشانی‌اش نم زد و پاسخ تعجب مادرش را با همان صدای گرفته داد :«ان‌شاءالله هر وقت برادرشون گفتن میریم زینبیه.» 🔹 و پیش از آنکه زینبیه به آرامش برسد، سوریه طوری به هم پیچید که انبار باروت داریا یک شبه منفجر شد. هنوز وارد شهر نشده و که از قبل در لانه کرده بودند، با اسلحه به جان مردم افتادند... ✍️نویسنده: ✨🦋 @baghdad0120
✨️🇮🇷 🔴 سد آتاترک؛ پنجمین سد بزرگ دنیا ترک خورد و در آستانه شکستن قرار گرفت! بستن آب روی مردم ، و تاوانش سنگینه. ایجاد بحران آب و بحران ریزگرد برای دو ملت ایران و عراق تاوانش سنگینه... چه خوشتون بیاد چه نیاد این مامور خدا بود! eitaa.com/Baghdad0120
✨️🇮🇷 پاناما نزدیک‌تر از همیشه به ایران 🔹در حالی که ‌مقام‌های آمریکایی در هفته‌های گذشته بارها از خواسته‌اند که از حضور کشتی‌های ایران در این تنگه جلوگیری کند، مسئولان دریایی جمهوری‌ پاناما قصد دارند با نادیده‌گرفتن تهدیدهای به کشتی‌های اجازه عبور از را بدهند. ‌ 🔸پیش از این، فرمانده گفته بود تا امروز در تمامی تنگه‌های راهبردی دنیا به جز دو تنگه حضور داشته‌ایم که در یکی از آن‌ها امسال حضور پیدا می‌کنیم و در حال برنامه‌ریزی برای حضور در تنگه پاناما هستیم. ‌ ‌ 🔷 ۸۶ نیروی دریایی ارتش نخستین ناوگروهی است که طبق برنامه‌ریزی قرار است یک‌بار دور گردش کند. @baghdad0120