🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
به جمع خانواده بزرگ باقرالعلوم علیه السلام خوش آمدید .🏤
قالَ الباقِرُ علیه السلام:
اِذا قامَ قائِمُنا فَاِنَّهُ یُقَسِّمُ بِالسَّوِیَّةِ وَیَعْدِلُ فىخَلْقِ الرَّحْمنِ اَلْبَرِّ مِنْهُمْ وَالْفاجِرِ.
امام باقر علیه السلام فرمود:، چون قائم ما بپاى خیزد بطور مساوى تقسیم مى کند و در میان خلق خدا ـ با نیک و بد ـ به عدالت رفتار مى نماید.
[علل الشرایع، ص ۱۶۱.]
شهادت امام محمد باقر (علیہ السلام) بر آقا صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه) و همه شماباقرالعلومیها تسلیٺ باد.🖤
انیمیشن شهادت امام باقر.ع.
شهادت امام باقر.ع.برهمه شماشیعیان علی ولی الله و همه ی دختران باقرالعلوم تسلیت باد 🖤
❤️🌹شما چیکار میکنید🤔🤔
🔹 آیت الله حائری شیرازی 🔹
🔸نگویید:«مستحب است؛شد،شد؛ نشد،نشد»🔸
هرچه می توانیدسنتهای خودرا در عید غدیر،جدیتر بگیرید.نگویید: «مستحب است؛شد شد؛نشد نشد». این سنتها از اوجب واجبات است. چرا؟چون شناسنامۀ ما شیعیان است.
پدرهاجوری نسبت به عید غدیر ارادت به خرج بدهندکه بچهها ازیک ماه،دو ماه قبل چشمانتظار عیدغدیر باشند!حتی اگرلازم شد،قرض کنید ویک عیدی حسابی -به اندازهای که به علی ارادت دارید- به بچهها بدهید.نگویید:«باز من باید یک چیزی خرج کنم!»نه!مقروض میشوی،خب بشو!توکه برای چیزهای دیگرقرض کرده ای،یکبار هم برای حضرت علی مقروض شو.
مسیحیها بابانوئل درست میکنندو به بچه هامیگویند:«اوبرایت هدیه را آورده؛مسیح برایت این هدایارا آورده»بچه از اول ذهنش با عیسی(ع) انس میگیرد،رفاقت میکند
حالا برویدببینیم چه کارمیکنید!این شماو این عیدغدیر.سفری،تفریحی میخواهی ببری، بگو این مال عیدغدیرت است!اگر هم تابستان میبری بگو،قولش را عیدغدیر به شما دادم.قولهایی که میخواهیدبه آنها بدهید،عیدغدیر بدهید.هدایایتان،وعدههایتان را بگذاریددر اینروز تا اینها با عیدغدیرجوش بخورند.
هر باقرالعلومی یک
مبلغ غدیر 🍃🌸🌸
بچه های گلم سلام
دخترای خوبم شما میدونید همه پدرمادرها بچه هاشون رو خیلی دوست دارند برای همینه که هیچ وقت دلشون نمی خواهد برای ما اتفاقی بیافته همیشه مواظبمون هستند . اگر کار بد کنیم ، ناراحت می شوند ، غصه می خورند ، اگر کار خوب بکنیم ، پدر و مادرها خیلی خوشحال می شوند .
امروز می خواهم یک قصه از یک پدر و پسر براتون تعریف کنم
یکی از پیامبرهای خدا به نام حضرت ابراهیم بود که یک پسر داشت به نام اسماعیل ، حضرت ابراهیم مثل همه پدرها بچه اش را خیلی دوست داشت ،هر وقت فرصت پیدا می کرد باهاش بازی می کرد ،
اسماعیل هم پدرش را خیلی دوست داشت اون هم به پدرش گوش می کرد به پدرش احترام می گذاشت به پدرش کمک می کرد .
خداجون می خواست یک بار معلوم بشه که حضرت ابراهیم چقدر به حرف های خدا گوش می کنه ، برای همین یک کار خیلی سختی از حضرت ابراهیم خواست ،
خدا گفت نباید دیگه پسرت را ببینی ، باید از پسرت جدا شوی . چند روز گذشت و حضرت ابراهیم خیلی ناراحت بود .
پسرش اسماعیل به او گفت : پدر چرا اینقدر ناراحتی ؟ پدرش برایش گفت که خدا از او چی خواسته .
اما اسماعیل که پدرش را خیلی دوست داشت و دلش می خواست پدرش به حرف های خدا گوش کنه ،
حضرت اسماعیل گفت : پدر جان ناراحت نباش ، من حاضرم کاری را که خدا گفته انجام بدهی .
حضرت ابراهیم و اسماعیل یک روز به بالای کوهی رفتند تا فرمان خدا را انجام دهند .
وقتی که حضرت ابراهیم می خواست ، از پسرش جدا بشه ،خدا چند فرشته را فرستاد ،
فرشته ها گفتند : صبر کن ، وایسا ، حالا معلوم شد که خدا را خیلی دوست داری و به همه حرف هاش گوش می کنی ، تو بنده خوب خدا هستی .
خدا هم تو را و هم پسرت را خیلی دوست دارد ،
سپس یک گوسفند به حضرت ابراهیم دادند و گفتند این گوسفند جایزه توست ، بچه ها ، همه جایزه هاشون دوست دارند ، فرشته ها گفتند حالا این جایزه ای که گرفتی را به خاطر خدا به آدم های فقیر بده .
حضرت ابراهیم و اسماعیل خیلی خوشحال شدند ، که به حرف خدا گوش کرده بودند . از آن زمان به بعد اسم این روز را گذاشتند روز عید قربان .
عیدتون مبارک.
داستان عید قربان.
🐐🐐🐐🐐🐑🐑
این قصه زیبا رو برای بچه ها تعریف کنید