دارم تموم تلاشم رو میکنم که به آدمای بی ربط و چیزای منفی فکر نکنم ، خودمو به بیخیالی میزنم و به چیزی اهمیت نمیدم
تا سلامت روانم رو تا حدی حفظ کنم ، تا آرامشم بهم نریزه ، تا بتونم زندگیمو پیش ببرم تا بتونم راهمو گم نکنم و بجای کارای بیخود بشینم برای آینده ام تلاش کنم
اونوقت ۲ دیقه همکلام شدن با مادر گرام همه ی تلاشامو میشوره میبره !
تازه سرم داد میزنه چرا انقدر مغرور و بیخیالم!
خب ولم کن بزار ب بدبختیم برسم بخدا زندگی خودم از همه ی اونایی که داری ازشون حرف میزنی مهم تره
د آخه **** عین آدم توضیح نمیدین ب آدم که اوضاع از چه قراره اونوقت انتظار دارین آدم چیکار کنه براتون خوبه؟
فقط همین زنیکه ی ایکبیری میتونست اینجوری حالمو بگیره که ایشالا خدا بزنه ب کمرش گند زد تو روزم اه
اول که اومدم میگم نمیدونم شماره صندلی کوفتیم چیه چجوری و ازکجا باید دربیارم این لعنتی بیصاحابو
خب تورو درد بگیره تو فقط زدی از ۱ تا فلان تو راهرو
از فلان تا فلان تو کلاس .
نگفتییی من شماره ام چندههه که
تازههه هر امتحان هم که برگمو یجای جدید میزارین خب بیصاحاب بهم بگو از کجا باید بفهمم دیگع
حالا اون به کنار
هرچند هنوزم نفهمیدم چجوری باید شماره صندلی رو پیدا کنم و شانسی پیدا کردم