#کفن_نویسی
🔰 به دلم افتاد روی کفن این میت چیزی بنویسم.
با ماژیکی که برای نوشتن روی لباس غسالها آورده بودم، روی کفن نوشتم: «آمدم ای شاه پناهم بده»
🔰فردا که شد خانوادهاش آمدند غسالخانه و با پرسوجو فهمیدند که من آن جمله را نوشتهام. علتش را پرسیدند و گفتند: «روی همه کفنها همین شعرو مینویسید یا هر کس یه جملهخاص؟» منم گفتم: «اصلا برای کسی نمینویسیم، فقط ایشون بود»
🔰شگفتزده شده بودند،گفتند:«مگه شما مرحوم رو میشناختید؟» علت پرسششان را نمیفهمیدم و با تعجب گفتم: «چرا باید بشناسم؟» اما پاسخ آنها مرا به دلم امیدوار کرد؛ گفتند: «ایشون تا وقتی زنده بود، هر ماه میرفت پابوس امام رضا...»
از: غسال جهادی
@bahaneee
با دست های کوچکش سر را بلند کرد و
به سینه چسبانید. گفت:
بابا! دلم برایت تنگ شده.
بابا! چرا ابروهایت خون آلود است؟
بابا! محاسن تو چرا اینقدر آشفته است؟
سر بابا را گذاشت زمین،
خم شد لب ها را گذاشت رو لب های بابا.
دیدند سر از بغل جدا شد افتاد،
بچه هم افتاد.
گفتند خواب رفت بچه،
سر را می بریم بعد که بیدار شد
می گوییم خواب دیدی.
بچه های کوچک خواب و بیداری را
قاطی می کنند.
وقتی که رقیه ساکت شد و
سر به یک طرف افتاد و
دختر به یک طرف؛
بی بی یک قدری خوشحال شد.
همین که زینب (س) آمد بچه را بغل کند،
دیدند صدای ناله بی بی بلند شد.
ام کلثوم گفت: خواهر چه شده؟
گفت: عزیزم! رقیه جان داد.😭
@bahaneee
100+100+100+65=365
رهبر انقلاب خطاب به دولت در باب یک سال باقیمانده از آن.
به یک سال آخر به چشم وقت اضافه نگاه نکنید...