مقتل نوشته مادر مارا کتک زدند
اورا سر قباله ی باغ فدک زدند
هنگام غسل صورت و بازو و پهلویش
بر زخم های سینه ی حیدر نمک زدند
ابوذر رییس میرزایی(بهار)
خسوف ماه
می دید علی خسوف آن چهره ی ماه
صبرش بده تا جان ندهد یا الله
درلحظه ی چیدن لحد او می گفت
لا حول ولا قوه الا بالله
ابوذر رییس میرزایی(بهار)
نماز و تلقین
حوریه کجا و ضرب دستی سنگین
خونابه ی گل کرده کفن را رنگین
ای وای علی جان به لبش آمده بود
در لحظه ی خواندن نماز و تلقین
ابوذر رییس میرزایی(بهار)
روضه کوتاه و گریز
سادات، کوثرپشت در تفسیرگشته
اززندگانی درجوانی سیر گشته
قطعا شبیه فاطمه بوده رقیه
ازسیلی وازتازیانه پیر گشته
ابوذر رییس میرزایی (بهار)
غزل مرثیه
مادر کجا رفت...
صفای خانه ی حیدر کجا رفت
گل یاسی که شد پرپر کجا رفت
شبانه مخفیانه زآشیانه
پرستوی شکسته پر کجا رفت
یتیمان علی با گریه گفتند
بگو بابا بگو مادر کجا رفت
بگو ای آسمان درآن دل شب
عزیز قلب پیغمبر کجا رفت
بدون فاطمه مولا غریب است
سپاه فاتح خیبر کجا رفت
دل دریایی اش باچاه می گفت
زدامان صدف گوهر کجا رفت
همان بانو که پهلویش شکستند
میان شعله ی آذر،کجا رفت
همان سینه که مینوی نبی بود
شد آزرده زمیخ در کجا رفت
بهاری در جوانی اش خزان گشت
به هجده سالگی دلبر کجا رفت
ابوذر رییس میرزایی (بهار)
هجران زهرا...
غزل مرثیه
هجران زهرا را علی باور ندارد
قرآن این خانه دگر کوثر ندارد
آن دلخوشی های قدیم ازدست رفته
دست خدا بردست انگشتر ندارد
فضه بزن شانه به موهای عقیله
زینب در این سن کمش مادر ندارد
میخ در و دیوار باحیدر چه کرده؟
پایی برای ردشدن از در ندارد
کرده بغل زانوی غم را کنج خانه
آن فاتح خیبر دگر یاور ندارد
بالای قبر فاطمه باگریه می گفت
دیگرصدای حیدرت جوهر ندارد
برخیز ای همسنگرم ای همدم من
بی تو علی روحی دراین پیکر ندارد
گشته خزانی نوبهارش درجوانی
مولا غریب و سایه ای برسر ندارد
ابوذر رییس میرزایی(بهار)
غزل مرثیه
ازغربت علی دل هفت آسمان گرفت
"شاعرمیان مرثیه لکنت زبان گرفت"
سخت است باورش به خدا آن غلاف تیغ
از زانوان فاتح خیبر توان گرفت
خاری چنان به سینه ی گل پافشرد که
گل را و غنچه را زکف باغبان گرفت
بارفتن بهارعلی خانه ی علی
دیگر به خود ندید بهار و خزان گرفت
هرکس که در مدینه به کف تازیانه داشت
در کربلا سه شعبه و تیغ و کمان گرفت
درمجلس شراب،یزید سقیفه ای
باکار خود زحضرت زینب امان گرفت
ازبس که داشت بغض علی را به سینه اش
دستی شراب و دست دگر خیزران گرفت
هرکس نشد مدافع مولا و فاطمه
اهل جحیم گشت و درآتش مکان گرفت
ای کاش بشنوم که بیایید دربقیع
روضه برای مادر، امام زمان(عج) گرفت
ابوذر رییس میرزایی(بهار)
زهرا جان...
تو رفتی خاطرات در فراموشم نخواهد شد
میان شعله ها معجر فراموشم نخواهد شد
هرآنکس که تورا آزرد مرا آزرده خاطر کرد
حدیث نفس پیغمبر فراموشم نخواهد شد
میان هجمه ی دشمن که می شد گم صدای ما
صدای هق هق دختر فراموشم نخواهد شد
نگفتی راز سیلی را گرفتی روسه ماه از من
من این غم تا دم آخر فراموشم نخواهد شد
ز برق چشم من دشمن فراری بود از میدان
طناب و گردن حیدر فراموشم نخواهد شد
چه زجری میکشدی تو ازاین پهلو به آن پهلو
گل خون بر روی بستر فراموشم نخواهد شد
دگر بعد تو زهرا جان خضابی نه گلابی نه
که بوی دود و خاکستر فراموشم نخواهد شد
وزینب گفت مادرجان به وقت ظهر عاشورا
من و بوسیدن حنجر فراموشم نخواهد شد
ابوذر رئیس میرزایی
باعرض سلام خدمت مادحین عزیز❤️
جهت دریافت بسته فاطمیه ۱۴۰۳
به اکانت زیر در ایتا مراجعه بفرمایید
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
@admin_javazenokari
#کانون_نغمه_پردازان_جوازنوکری
شهادت حضرت زهرا (س)
نوحه
پشت وپناه حیدر
تنها سپاه حیدر
بی تو غریبم زهرا
ای تکیه گاه حیدر
یازهرا.بانوی قدکمان من
واویلا.جوان ناتوان من
ای ماهم.مرو زآسمان من
یازهرا مرو مرو یافاطمه
ای دلربای علی
ای آشنای علی
دربین در و دیوار
گشتی فدای علی
زهراجان.در راه عشق مرتضی
در کوچه.افتادی زیر دست و پا
چادرت.خاکی شده واویلتا
یازهرا مرو مرو یافاطمه
از این زندگی سیرم
غم تو کرده پیرم
ای آرام جان من
بدون تو می میرم
یازهرا.وقتی شدی نقش زمین
ای یارم.شد مرتضی خانه نشین
درغربت.اشک دوچشمم را ببین
یازهرا.مرو مرو یافاطمه
ابوذر رییس میرزایی (بهار)
شهادت حضرت زهرا(س)
سبک ها یمهدی ملاباسم کربلایی
سنگین
ای پرستوی علی ازآشیانه
دردل شب میروی تو مخفیانه
تکیه گاهم ای پناهم بی تو زهرا
یاوری دیگر ندارم در زمانه
فاطمه جان.ای همه دار و ندارم
فاطمه جان.بیقراره بیقرارم
فاطمه جان.درغمت شد گریه کارم
فاطمه جان3
بی تو قرآنم دگر کوثر ندارد
در غریبی همسرت یاور ندارد
ای علمدار علی تنها سپاهم
تکیه گاهی فاتح خیبر ندارد
وای ازآن روز.پشت در محشر به پاشد
وای ازآن روز.بالگد محسن فداشد
وای ازآن روز.باغبان از گل جدا شد
فاطمه جان3
من چه گویم ازجفای درب ودیوار
سینه ات آزرده خاطر شد زمسمار
روی تو از سیلی دشمن کبود است
بنگر ای زهرا مرا باچشم خونبار
یاس پرپر.رفتی و خانه خرابم
یاس پرپر.ازغمت غرق عذابم
یاس پرپر.من سلام بی جوابم
فاطمه جان3
رفتی و حیدر زداغت بی شکیب است
ای حبیبم همسر تو بی حبیب است
تو وصیت کرده ای تشنه نماند
نورچشمانت حسینی که غریب است
وعده ی ما.روی تل در پیش دختر
لحظه ای که.روی خاک افتاده دلبر
قتلگاه و.خنجری بر روی حنجر
فاطمه جان3
ابوذر رییس میرزایی(بهار)