4_5999020687656749521.mp3
6.27M
شباولمحـرمالحرام۱۴۴۴ه.ق
جمـعه هــفتمتـیرمـاه۱۴۰۱ه.ش
شاعر: ابوذر رییس میرزایی
4_6001272487470435425.mp3
7.28M
﷽
نوحــه| این زمـــین کربلاســت
شبدوّممـحرمالـحرام۱۴۴۴ه.ق
شــنـبههــشتمتـیرمـاه۱۴۰۱ه.ش
شاعر: ابوذر رییس میرزایی
4_6008104659451907700.mp3
7.8M
نوحه|از سفر رسیدییوسفکنعانمن
شــبســـوممـحرمالـــحرام۱۴۴۴ه.ق
یکشنــــبهنهــــمتـیــــرمـــاه۱۴۰۱ه.ش
شاعر: ابوذر رییس میرزایی
4_6012771493606329864.mp3
4.08M
واحــــــد| ازطــرفبـــابـــامحســــن
شـبشـشـممحــرمالحـــرام۱۴۴۴ه.ق
چهارشنبهدوازدهُممردادماه۱۴۰۱ه.ش
شاعر: ابوذر رییس میرزایی
4_6012771493606329994.mp3
3.63M
واحــــد | بـهغــیـرآه ودرد وغـــــم
شــبهفـــتممحـرمالحرام۱۴۴۴ه.ق
پنجشنبهسیزدهُممردادماه۱۴۰۱ه.ش
شاعر: ابوذر رییس میرزایی
4_6015023293420015090.mp3
4.64M
واحــــد| میـــدونیکهجــونمــنی
شبهشـتممحـرمالحرام۱۴۴۴ه.ق
جمعهچهاردهُممـردادماه۱۴۰۱ه.ش
شاعر: ابوذر رییس میرزایی
4_6021821994721349301.mp3
3.82M
واحــــد|چشـــمایتـوغـرقبهخــون
شبتاسـوعامحـرمالحرام۱۴۴۴ه.ق
شــنبهپــانزدهـممردادماه۱۴۰۱ه.ش
شاعر: ابوذر رییس میرزایی
4_6028600402302209001.mp3
3.83M
واحد| دلبستگیدارمبهت،بیتومیمیرم
شــبعاشـــورامحرمالحــرام۱۴۴۴ه.ق
یکشنبهشـــانزدهـممـردادماه۱۴۰۱ه.ش
شاعر: ابوذر رییس میرزایی
#سبک_زمزمه_یازمینه_حضرت_رقیه_س
#دست_عدو_سنگینه
بند اول✍
دلم گرفته بابا
توی دلم آشوبه
خوش اومدی مهمونم
به خونه ی مخروبه
😭
بابا
لبت پراز خونه
ببین
رقیه گریونه
شونه ندارم چه کنم موهات پریشونه
😭
نباشی همه روزام دیگه شبای تاره
غمم زیاده امون ازاین لباس پاره
باخنده عدو با دست میکرد بهم اشاره
بابا حسین حسین جانم
بند دوم✍
سه ساله دختر تو
ببین که آواره شد
گوشواره هامو بردن
گوشای من پاره شد
😭
بابا
سوخته شده موهام
بابا
نمی بینه چشمام
پرآبله شده بابایی
تموم دست وپام
😭
با تازیونه روشونه هام نشونه زدن
بابانبودی نامردای زمونه زدن
دیدن یتیمم منو به این بهونه زدن
بابا حسین حسین جانم
بند سوم✍
ببین شبیه زهرا
قدم شده خم بابا
شکسته دندون من موهام شده کم بابا
😭
بابا
دلم چه غمگینه
بابا
چشام نمی بینه
دستای اون مردک پست بدجوری سنگینه
😭
خدا می دونه چه تلخه درد اسیری
شبیه یه شمع بسوزی آب بشی بمیری
تو بغلت سرباباتو بگیری
بابا حسین حسین جانم
💠💠💠
✍به قلم شعرای اهل بیت(ع):
#ابوذر_رییس_میرزایی
#علی_بهرامی_نیا
شهادت حضرت رقیه (س)
زمزمه
رویم شده نیلی پدر جان
از ضربه ی سیلی پدر جان
باباعدو.با ناسزا.با پامرا زد
هرمرتبه.سیلی به من.او بی هوا زد
من دیگه اون سه ساله.که دیده بودی نیستم
ببخش اگه نمیشه.بازم روپام بایستم
بابا حسین مظلوم
سفید شده تمومه موهام
ببین چقد شبیه زهرام
بابا ببین.تمومه این.تنم کبوده
این دختر.سه ساله ات.جرمش چه بوده
بال وپر منو سوخت.آن دختره یهودی
به دختر تو زد سنگ.بابا چرا نبودی
بابا حسین مظلوم
بگو سرت رو کی بریده
بگم کی موهامو کشیده
یه بغضیه.که این روزا.توی گلومه
خیلی دلم.خیلی دلم.تنگه عمومه
باباچرا لب تو.به رنگه ارغوونه
گمون کنم که جای.یه چوبه خیزرونه
بابا حسین مظلوم
ابوذر رییس میرزایی (بهار)
زمینه حضرت رقیه (س)
گوشه ی ویران.باسرخونین.آمدی بابا
یک نظرگشته.صورتم همچون.مادرت زهرا
آمدی بابازسفر.دخترخودرا بنگر
قدم کمان شده ازغمها
بمیرم آخراز ماتم ها
من الذی ایتمنی
کودک شامی.گوشواره بر.من نشان میداد
آن زن شامی.بریتیمانت.قرص نان میداد
هردوگوشم پاره شده.دخترت آواره شده
غذای هرشب ما سیلی
چولاله صورتم شد نیلی
من الذی ایتمنی
یک شب ازناقه.برزمین خوردم.دردل صحرا
آمدآن زجرو.بالگدمحکم.زد مرا بابا
می کشیداو موی مرا.تازیانه زد زجفا
پرآبله شده پای من
لبت کبوده بابای من
من الذی ایتمنی
ابوذررییس میرزایی (بهار)
زبان حال حضرت رقیه (س)
سخت ترازکربلامصیبت شام بود
زینب تو ای پدر درملاعام بود
راس توازنیزه هاخورد به روی زمین
علت افتادنت سنگ لب بام بود
ابوذر رییس میرزایی (بهار)
حضرت رقیه (س)
وقتی که می بوسید باباصورتم را
می گفت باخنده تو هستی مثل زهرا
حالا نمانده صورت وچشمی برایم
ازبسکه سیلی خورده ام از زجربابا
ابوذر رییس میرزایی
یارقیه (س)
وقتی تورفتی دخترت شدقد خمیده
توآمدی با پا نه بلکه سربریده
باباعدو دندان شیری ام شکسته
درخردسالی دخترت مویش سفیده
شیب الخضیبی ای پدر خدالتریبی
چون حنجرت ازگوشهایم خون چکیده
سیلی جواب گریه هایم بود بابا
ازترس زجرو حرمله رنگم پریده
آن شب که ازناقه فتادم دربیابان
آمدبه پیشم مادرت اما خمیده
پاهایم ازخارمغیلان زخم گشته
ازبس رقیه دردل صحرا دویده
آن کودک شامی به طعنه گفت بامن
بابا برای من لباس نو خریده
این دخترت ازکربلا تا کوفه وشام
چیزی به جزکعب نی وسیلی ندیده
دیدم که می زد برلبت اوخیزران را
ازاین مصیبت برلب من جان رسیده
ابوذررییس میرزایی
دل نوشته
#فراق اربعین
#خاطرات
#روضه
سلام علی ساکن کربلا
سلام علی روح قالو بلی
دلم تنگ کرببلاته حسین
هواییه صحن وسراته حسین
دل من به این اربعین ها خوشه
منو دوری کربلات میکشه
توی سینه ی من فقط حسرته
میدونم که این دوری از غفلته
چقد یادگاری چقد عکس دارم
نیام کربلا ازهمین ترس دارم
داره آتیشم میزنه این فراق
توو این روزا بودم پراز اشتیاق
نشد قسمتم باز کنارت باشم
نشدکه مقیم دیارت باشم
آقاجون غم هجرو دوری بسه
صبوری صبوری صبوری بسه
دلم لک زده واسه ی موکبات
رفیقای ساده رفیقای لات
دوباره بگم یاعلی و برم
پیاده مسیر حرم تاحرم
پاهامون میشد توی این قافله
به یاد رقیه پراز آبله
کنار رفیقام کنار فرات
میخوردیم باگریه یه چای نبات
همین جا به روی زمین مشک آب
یه ساقی که شرمنده شد از رباب
سکینه می گفت ای عمو العطش
تووآغوش مادر پسر کرده غش
ولی دست و مشک وعلم روزمین
به ساقی زدن ازیسار و یمین
صدا زد همین جا که ادرک اخا
برادر برادر برادر بیا
رفیقا بیاین ردشیم ازاین محل
جلوتر جلوتر بریم روی تل
رسیدیم به اونجا که یه خواهری
باحال خراب و دل مضطری
صدا زد کجا میری ای هم نفس
بلندشو به فریادزینب برس
نباشی میشه دورمن ازدحام
منو میبرن کوفه بازار شام
به زخم دل ما نمک میزنن
اینا خواهرت رو کتک میزنن
میدونی کجا قلب زینب شکست
همون جاکه قاتل روسینه نشست
یه دفعه دل آسمونا طپید
گل زینب و ازقفا سر برید
ابوذر رییس میرزایی(بهار)
اربعین
نوحه
ازغم هجر توام زار و پریشان
بی تو برادر شدم بی سر و سامان
ماه تابانم
بر تو مهمانم
آمدم باغم و دیده ی گریان
یاحسین یاحسین یاحسین جانم
زندگی دنیوی بی تو سراب است
دختر جامانده ات کنج خراب است
بسکه سیلی خورد
غنچه ات پژمرد
ازغمش این دلم در تب وتاب است
یاحسین یاحسین یاحسین جانم
زاءر قبر توام ای گل پرپر
با قد خم آمدم دلبر بی سر
بی کفن گشتی
پاره تن گشتی
ای کس و کارمن یوسف مادر
یاحسین یاحسین یاحسین جانم
ابوذر رییس میرزایی(بهار)
اربعین
زمزمه.زمینه.شور
سبک تلفیقی.مگه یادم میره
اومده زینبت کرببلا باقامتی خم
اومده تابگه از اون همه غصه و ماتم
مگه یادم میره از روی تل دیدم توو گودال
به زیر خنجرشمر لعین زدی پر و بال
مگه یادم میره اشکای زینب و میدیدی
پیش چشمای من روی زمین پامیکشیدی
مگه یادم میره هجده گلم روسربریدن
مگه یادم میره اونارو از روشاخه چیدن
دیگه.سویی نداره برادرم این چشمام چشمام
ازغم.چهل روزه که برات میباره اشکام اشکام
ای وای.هستی خواهر
ای وای.شهید بی سر
ای وای.رفتی برادر
ای وای غریب مادر
مگه یادم میره شیرخواره و گلوی پاره
مگه یادم میره سه شعبه و زخم ستاره
مگه یادم میره همراه من رونیزه بودی
مگه یادم میره میخورد به تو سنگ یهودی
مگه یادم میره اون روزای دربه دری رو
مگه یادم میره اون روزای بی معجری رو
مگه یادم میره اون روزای تلخ اسارت
سیلی و تازیونه آتیش و سنگ و جسارت
ای وای.مردم شامی به ما میدادن دشنام دشنام
ریختن.خاکسترارو روی سرمون ازبام ازبام
ای وای.هستی خواهر
ای وای.شهید بی سر
ای وای.رفتی برادر
ای وای غریب مادر
مگه یادم میره نامحرم و اون همه آزار
خواهرت رو همه دیدن حسین توو دل بازار
دیدم اون روز به دست ساربون انگشترت رو
دیدم اون روز توی طشت طلا داداش سرت رو
مگه یادم میره اون ناله ها که بی صدا بود
مگه یادم میره لبهات زیر چوب جفا بود
مگه یادم میره اومد سرت توی خرابه
نیاوردم رقیت رو برام خیلی عذابه
ای وای.امانت تو جامونده توو شهرشام ای وای
ای وای.خیلی بهوونه گرفت بابامو میخام ای وای
ای وای.هستی خواهر
ای وای.شهید بی سر
ای وای.رفتی برادر
ای وای غریب مادر
ابوذر رییس میرزایی(بهار)
اربعین
زمینه
دوباره اهل عالم.فصل عزا رسیده
زینب غم کشیده.به کربلا رسیده
نیمه جون اومده.روضه خون اومده
باحال خسته و.قدکمون اومده
ای پاره پاره پیکر.ای برادر.زینبم من
آرووم جون خواهر.زارو مضطر.زینبم من
برادرم (یاحسین) 4
ای بی کفن حسینم.همه دار و ندارم
یک اربعینه رفتی.ببین که بی قرارم
دیدم سر تورو.توی طشت طلا
لبت شد ارغوون.زیر چوب جفا
پاشوخدالتریبم.بی شکیبم.ای حسینم
پاشو شیب الخضیبم.ای غریبم. نور عینم
برادر (یاحسین) 4
رقیه دخترتو.جاگذاشتم توو خرابه
حلالم کن حسین جان.دلم ازغم کبابه
هیشکی نمیدونه.داغش بامن چه کرد
حالم خرابه و.قلبم یه کوه درد
شبیه مادرتو.دخترتو.خورده سیلی
گل نیلوفرتو.کوثرتو.روی نیلی
برادرم (یاحسین) 4
ابوذر رییس میرزایی (بهار)
اربعین
زمزمه.زمینه.شور
یه خواهری دوباره
به کربلا رسیده
برگشته زینب تو
باقامتی خمیده
بی تابه بی تابم خیلی پریشونم
بالای قبرتو من فاتحه خونم
ازغصه هات نیمه جونم
آخربی تومی میرم اینو میدونم
برادرم برادرم
دنیا برام سرابه
داغت پراز عذابه
اون دختر سه سالت
جاموند توی خرابه
کاشکی توی گودال پیش تو میمردم
درپای عشق تو خیلی کتک خوردم
چل روزه که در اندوهم
لونه کرده غمت به قلب مجروحم
برادرم برادرم
کوچه به کوچه توو شام
بالای نیزه بودی
دیدم که بر سرت خورد
سنگای هر یهودی
آتیش و غارت بود
رنج اسارت بود
در کوفه و درشام
خیلی جسارت بود
حال و روزم رو میدیدن
به اشک چشم زینب تو خندیدن
برادرم برادرم
ابوذر رییس میرزایی(بهار)