هدایت شده از حدیث اهلبیت علیهمالسلام
🌸 حضرت امام رضا عليهالسلام فرمودند:
كانَ رَسولُ اللهِ صلى الله عليه وَآله إذا دَخَلَ شَهرُ رَمَضانَ يَقولُ: اللّهُمَّ إنَّهُ قَد دَخَلَ شَهرُ رَمَضانَ، اللّهُمَّ رَبَّ شَهرِ رَمَضانَ الَّذي أنزَلتَ فيهِ القُرآنَ وَجَعَلتَهُ بَيِّناتٍ مِنَ الهُدى وَالفُرقانِ. اللّهُمَّ فَبارِك لَنا في شَهرِ رَمَضانَ، وَأعِنّا عَلى صِيامِهِ وَصَلاتِهِ، وَتَقَبَّلهُ مِنّا؛
چون ماه رمضان وارد میشد، پيامبر خدا میفرمود: خداوندا، ماه رمضان وارد شد. خداوندا، اى پروردگار ماه رمضان، ماهى كه در آن قرآن را فرو فرستادى و آن را نشانههايى روشن از هدايت و فرقان قرار دادى؛ خداوندا، در ماه رمضان براى ما بركت قرار بده و ما را بر روزهدارى و نمازِ آن يارى كن و آن را از ما بپذير.
📚 الإقبال، ج۱، ص۱۳۷.
هدایت شده از اشعار
.
در پاسخ به خاکپاشی خفاشی بر چهرۀ خورشید
#مرد_میدان
بگذاشت پا جا پای مولا مرد میدان
زد مثل مولا دل به دریا مرد میدان
اهل ولایت بود و استادی مسلّم
در بزم شاگردیّ مولا مرد میدان
اهل بصیرت اهل ایمان اهل تقوا
مرد خدا مرد تولّا مرد میدان
اینجا به چشمش کوچک و بیمنزلت بود
چون بود در سودای آنجا مرد میدان
گشتند گرد عافیت دنیاپرستان
رفتند سوی مال، اما مرد میدان
از دام مال و عافیت خود را رهانید
بگذاشت در راه خدا پا مرد میدان
دار شهادت را به دوشش برد عمری
دل کنده بود از دار دنیا مرد میدان
چون از کسی غیر از خدا پروا نمیکرد
در عرش اعلی کرد پر وا مرد میدان
محو خدا بود و فدا در راه او شد
مانند اکبر ارباً اربا مرد میدان
از کربلای شصتویک جا ماند اما
آورد اینجا کربلا را مرد میدان
هم عارفی بیادعا و بیریا بود
هم عاشقی مجنون و شیدا مرد میدان
هم بود مالک هم علمدار ولایت
هم شد فدایی همچو زهرا مرد میدان
سردار دلها بود و سرباز خدا، زد
با رفتنش آتش به دلها مرد میدان
در مکتبی که حاجقاسم کرد تأسیس
پیمان خون بستیم ما با مرد میدان
خورشید را کی میتواند کرد خاموش
خفاش پست چون تویی، نامرد میدان!
#محمدتقی_عارفیان، ۱۴۰۰/۰۲/۰۷
هدایت شده از حدیث اهلبیت علیهمالسلام
🌸 حضرت امام حسن مجتبی عليهالسلام فرمودند:
إنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ بِمَنِّهِ وَرَحمَتِهِ لَمّا فَرَضَ عَليكُمُ الفَرائضَ لم يَفرِضْ علَيكُم لِحاجَةٍ مِنهُ إلَيهِ، بَل رَحمَةً مِنهُ إلَيكُم (علَيكُم) لا إلهَ إلاّ هُو، لِيَميزَ الخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ، وَلِيَبتَلِيَ ما في صُدورِكُم، وَلِيُمَحِّصَ ما في قُلوبِكُم؛
خداوند عزوجل چون ازسرِ كرم و رحمت خود فرايض را بر شما واجب ساخت، نه ازآنرو بود كه به شما نياز داشت، بلكه ازسرِ مهر و رحمت آن خداى يگانه به شما بود، تا ناپاک را از پاک جدا سازد، و آنچه را در سينههاى شماست بيازمايد، و آنچه را در دلهاى شماست ناب و خالص گرداند.
📚 بحار الأنوار، ج۲۳، ص۹۹، ح ۳.
.🍇🍇🍇
داستان حبه_انگور
حاج اقای قرائتی نقل میکند:
روزی به مسجدی رفتیم که امام مسجد دوست پدرم بود گفت داستان بنا شدن این مسجد در این شهر قصه عجیبی دارد ، برایتان تعریف کنم:
روزی شخص ثروتمندی یک من انگور میخرد و به خدمتکار خود میگوید انگور را به خانه ببر و به همسرم بده و به سر کسب و کاری که داشته میرود ، بعدازظهر که از کارش به خانه برمیگردد به اهل و عیالش میگویدلطفا انگور را بیاور تا دور هم با بچه ها انگوربخوریم.
همسرش باخنده میگوید:
من و فرزندانت همه انگور ها را خوردیم ،خیلی هم خوش مزه و شیرین بود...
مرد با تعجب میگوید:
تمامش را خوردید...
زن لبخند دیگری میزند و میگوید بله تمامش را...
مرد ناراحت شده میگوید:
یک من(سه کیلو)انگور خریدم یه حبه ی اون رو هم برای من نگذاشته اید
الان هم داری میخندی جالب است خیلی ناراحت میشود و بعد از اندکی که به فکر فرو میرود...
ناگهان از جا برخواسته از خانه خارج میشود...
همسرش که از رفتارش شرمنده شده بوداو را صدا میزند...ولی هیچ جوابی نمی شنود.
مرد ناراحت ولی متفکر میرود سراغ کسیکه املاک خوبی در آن شهر داشته...
به او میگوید:یک قطعه زمین میخواهم در یک جای این شهر که مردمش به مسجد نیاز داشته باشند وآنرا نقدا خریداری میکند ، سپس نزد معمار ساختمانی شهر رفته ، و از او جهت ساخت و ساز دعوت بکار میکند...و میگوید:بی زحمت همراه من بیایید...او را با خود بر سر زمینی که خریده بود برده و به معمار میگوید: میخواهم مسجدی برای اهل این محل بنا کنید و همین الان هم جلو چشمانم ساخت و ساز را شروع کنید....
معمار هم وقتی عجله مرد را می بیند...تمام وسایل و کارگران را آورده و شروع کرد به کار کردن و ساخت و مسجد میکند...،
مرد ثروتمند وقتی از شروع کار مطمئن میشود به خانه برمیگردد.
همسرش به او میگوید:
کجا رفتی مرد...
چرا بی جواب چرا بی خبر؟؟؟؟
مرد در جواب همسرش میگوید..:
هیچ رفته بودم یک حبه انگور از یک من مالی که در این دنیا دارم برای سرای باقی خودم کنار بگذارم، و اگر همین الان هم بمیرم دیگر خیالم راحت است ، که حداقل یک حبه انگور ذخیره دارم.
همسرش میگوید چطور...مگه چه شده؟اگر بابت انگورها ناراحت شدید حق باشما بوده ما کم لطفی کردیم معذرت میخواهم....
مرد با ناراحتی میگوید:
شما حتی با یک دانه از یک من انگور هم بیاد من نبودید و فراموشم کردید البته این خاصیت این دنیاست و تقصیر شما نیست...جالب اینست که این اتفاق در صورتی افتاده که من هنوز بین شما زنده هستم،چگونه انتظار داشته باشم بعد از مرگم مرا بیاد بیاورید و برایم صدقه دهید؟؟؟وبعد قصه خرید زمین و ساخت مسجد را برای همسرش تعریف میکند....
امام جماعت تعریف میکرد که طبق این نقل مشهور بین مردم شهر
الان چهارصد سال است که این مسجد بنا شده،
400سال است این مسجد صدقه جاریه برای آن مرد میباشد ،چون از یک دانه انگور درس و عبرت گرفت...
ای انسان قبل از مرگ برای خود عمل خیر انجام بده و به انتظار کسی منشین که بعد از مرگت کار خیری برایت انجام دهد،
محبوب ترین مردم تو را فراموش میکنند حتی اگر فرزندانت باشند...
از الان بفکر فردایمان باشیم.
👇👇👇🔻
https://eitaa.com/sh867d
هدایت شده از حدیث اهلبیت علیهمالسلام
🌸 حضرت امام حسن مجتبی عليهالسلام فرمودند:
إنَّ اللهَ جَعَلَ شَهرَ رَمضانَ مِضمارًا لِخَلقِهِ فَیستَبِقونَ فیهِ بِطاعَتِهِ إلی مَرضاتِهِ؛
خداوند ماه رمضان را میدان مسابقهای برای آفریدگان خود قرار داده تا با طاعتش برای خشنودی او از یکدیگر پیشی گیرند.
📚 تحف العقول، ص۲۳۶.
هدایت شده از محمدتقی عارفیان
.
🍃 محراب جمکران
دلم قرار نمیگیرد از فغان بیتو
سپندوار ز کف دادهام عنان بیتو
ز تلخکامی دوران نشد دلم فارغ
ز جام عیش لبی تر نکرد جان بیتو
چون آسمان مهآلودهام ز تنگدلی
پر است سینهام از اندُه گران بیتو
نسیم صبح نمیآورد ترانۀ شوق
سر بهار ندارند بلبلان بیتو
لب از حكایت شبهای تار میبندم
اگر امان دهدم چشم خونفشان بیتو
چو شمع كشته ندارم شرارهای به زبان
نمیزند سخنم آتشی به جان بیتو
از آن زمان كه فروزان شدم ز پرتو عشق
چو ذرّهام به تكاپوی جاودان بیتو
عقیق صبر به زیر زبان تشنه نهم
چو یادم آید از آن شكّرین دهان بیتو
گزارۀ غم دل را مگر كنم چو "امین"
جدا ز خلق به محراب جمكران بیتو
#حضرت_امام_خامنهای
#امین
#هفدهم_ماه_رمضان ۳۷۳ق
#سالروز_احداث_مسجد_جمکران
#بهدستور_حضرت_ولیّ_عصر_ارواحنافداه