eitaa logo
بختیاری آنلاین
2.4هزار دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
15.7هزار ویدیو
104 فایل
بختیاری آنلاین کانالی ممتاز پیگیری حقوق و مطالبات بختیاری ها در مناطق بختیاری نشین همفکری در جهت رشد علمی،آشنایی جوانان و نوجوانان با فرهنگ و آداب رسوم و موسیقی پاک بختیاری آشنایی با اهل قلم اطلاعات عمومی سازنده کانال حمید بهرامی دشتکی @OSB1777 نشر آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
ارسالی ها از 23 تا 23/30 بختیاری آنلاين را به دیگران معرفی کنید https://eitaa.com/bakhtiyarionline                 ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
📌با سلام و عرض ادب خدمت هم استانی های گرانقدر استان چهارمحال و بختیاری 🔹به استحضار می رساند کانال بختیاری آنلاین آمادگی دارد ساعت 23 تا 23/30 هر شب بیانیه ها، مطالبات، درخواست‌ها، انتقادات، پیشنهادات، نقد و بررسی نسبت به عملکرد مدیران استانی یا مسائل و مشکلات شهرها و روستاها را در کانال جهت استماع مدیران و مسئولین استانی و تنویر افکار عمومی درکانال بارگزاری نماید لذا در صورت تمایل نسبت به ارسال متن یا تصویر مورد نظر به آی دی زیر اقدام فرمائید. دریافت از طریق @OSB1777 بختیاری آنلاين را به دیگران معرفی کنید https://eitaa.com/bakhtiyarionline                 ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
10.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
https://eitaa.com/bakhtiyarionline                 ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
7.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
https://eitaa.com/bakhtiyarionline                 ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
همچنان منتظر مطالب ارزنده شما هستیم ارسال از طریق @OSB1777 بختیاری آنلاين را به دیگران معرفی کنید https://eitaa.com/bakhtiyarionline                 ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌پشیمانی یک هموطن پس از مهاجرت به کانادا https://eitaa.com/bakhtiyarionline ☀️ بختیاری آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
16.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
https://eitaa.com/bakhtiyarionline                 ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
Farhad Mehrad - Ayne (320).mp3
11.53M
ارسالی https://eitaa.com/bakhtiyarionline                 ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
🌸🍃🍃🍃پارت ۲۸۲ گفتم ای جان دلم ! الان که هوا انقدر سرد نیست خواهر…فوری بلند شدم چراغ رو روشن کردم از توی کمد پتویی روی صغری بیگم انداختم خودم که سن وسالم کم نبود اما اون نزدیک به هفتاد و‌ پنج سالش بود … آخ که مثل جوجه میلرزید دلم نمی خواست مزاحم بچه ها بشم اما وجدانم اجازه نمیداد بی تفاوت باشم فورا به اتاق رفتم و شماره تلفن علی اکبر رو گرفتم گوشیشون بوق میزد اما بر نمی داشت و من دلشوره داشتم بلاخره علی اکبر گوشی رو برداشت گفتم مادر منو ببخش اما حال صغری بیگم خوب نیست .. بچم با عجله گفت الان میام مادر.. شاید بیست دقیقه نشد علی اکبر با کیف کوچکی ‌وارد خونمون شد .. فوری دست صغری بیگم رو گرفت گفت مادر خیلی تب داره مگر سرما خورده بود؟ چرا هیچی نگفت گفتم نه والا سالم بود بیشتر مشکلش قلبش بود که دارو مصرف میکرد .. گفت پس من برم براش دارو بگیرم بیام .. دونه های عرق از پیشانی صغری بیگم می چکید بهش گفتم قربونت برم تو سردته ؟ یا گرمته ؟ چرا انقدر عرق میکنی ؟ گفت نمیدونم یهو انگار الُو گرفتم تنم داغ شده گفتم هیچ نگران نباش علی اکبر الان با دارو میاد .. یهو دستم رو گرفت گفت خواهر بیا اینجا کنارم بشین کارت دارم ،، دستش تو دستام بود هی مالشش میدادم گفتم جانم بگو .. باز دوباره گفت خانم جان ! من با گریه گفتم ای خانم جان بمیره ! جانم چیه ؟ ادامه دارد... https://eitaa.com/bakhtiyarionline                 ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
🌸🍃🍃🍃پارت ۲۸۳ من با گریه گفتم ای خانم جان بمیره ! جانم چیه ؟ گفت اگر من مُردم نه کس دارم نه هیچ .. مبادا خودتون رو بزحمت بندازین منو ببرین قبرستون ده .منو هرجا خاک کردین ،کردین فقط رو قبرم بنویسید غریب الغربا … بعد لبخند تلخی زد .گفتم وای دلمو اتیش نزن صغری جان پس من کی تو هستم ؟ خواهرت …گفت آره من کسی رو ندارم شما بهم سر بزن با صدای قشنگت برام قران بخون سوره الرحمن بخون راستی یادته ننه !!! ننه بتول ! چه قرآنی میخوند گفتم آره که یادمه بعد شروع کردم موهای کم پشتش رو‌نوازش کردن گفتم نذر میکنم زودتر خوب بشی تا باهم بریم پابوس آقا امام رضا ! گفت نه دیگه فرصتی نیست فکر نمیکنم به اونجا برسم همون یکبار به اندازه یک عمر بمن خوش گذشت .. داشتیم حرف میزدیم علی اکبر سر رسید داروهارو به صغری بیگم داد گفت اینهارو مصرف کن یه آمپول هم براش زد و گفت مادر حواست بهش باشه بده پری فردا براش آبمیوه طبیعی بگیره گفتم حتما پسرم ! بعد گفتم نیازی نیست ببریمش بیمارستان گفت نه مادر مطمئنم که سرما خوردگی داره گفتم پس باشه همون موقع صغری بیگم گفت نه تورو خدا منو بیمارستان نبرین تو خونه راحتم … من بالای سر صغری بیگم نشستم همش دستم رو روی سرش میزاشتم تبش قطع شده بود اما انگار کابوس میدید همش با خودش حرف میزد تبش قطع شده بود اما انگار کابوس میدید همش با خودش حرف میزد تاوقت نماز صبح بالای سرش بودم اما بعد از اینکه نمازم رو خوندم خوابم بُرد در عالم خواب رضا رو دیدم خوشحال بود میگفت چقدر خوشحالم که بچه هامون عروسی کردن بزودی نوبت علی اصغر میشه که اونم سرانجام بگیره یهو نگاهی به ساعتش انداخت و گفت خانمی برم که خیلی کار دارم ادامه دارد... https://eitaa.com/bakhtiyarionline                 ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا