فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زانویی لوله بخاری، یه همراه دمدست و ارزان برای روشن کردن آتیش، مخصوصاً تو سفرای کمپینگ و ماجراجویی
#بختیاری_آنلاین
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
اگر ما بدانیم که چرا باید حجاب داشته باشیم، نوع آن را خودمان انتخاب می کنیم. اگر به چرا نرسیم مجبور می شویم دائم دستورالعمل بدهیم. اگر بدانیم چی می خواهیم، چرا لباس می پوشیم؟ چرا غذا می خوریم؟ چرا باید تحصیل کنیم؟ روش ها را پیدا خواهیم کرد. دکتر شریعتی که روحش شاد فرمودند: هزار بار می گوییم چگونه، ولی یک بار نمی پرسیم چرا؟ آن چیزی که ما گرفتارش هستیم، آگاهی و چرایی است، دانایی مرحله ی بعد است.
من می خواهم که در ذهن های شما چرائی ها جرقه بزند بعد چگونگی ها را خودتان یاد می گیرید چون آنقدر منابع هست که چگونگی ها را پیدا کنیم اما منابعی که چرائی ها را به ما معرفی کند بسیار داریم ولی متأسفانه آن ها را نمی شناسیم.
حال یک جمع بندی می کنیم از بحث دیدن و دیده شدن: ما اصلاً نمی توانیم دیده شدن را حذف کنیم چون ما نیاز داریم که دیده شویم و بعد نیاز داریم که ببینیم.حال چگونه بین این دو هماهنگی ایجادکنیم؟چگونه دیده شویم؟ چه چیزی در انسان باید جلوه گر شود؟ (ادامه دارد)
#شخصیت {قسمت46}
[مباحث کودک متعادل ]
#بختیاری_آنلاین
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
#دختر چادری
قسمت ٨۴
اگه بمونی زندگی هر دومون رو خراب میکنی ...
عقب عقب رفتم به یخچال که خوردم فقط به بیرون دویدم...
نمیخواستم منو حتی ببینه ...
نفس هام بالا نمیومد ...
بالای پله ها که رسیدم صدای گریه های سمیرا میومد ...
تو اتاق سپیده بود ...
لـ...ـای در باز بود و با گریه گفت : ابجی نمیخواستم اما نتونستم ...من محمد رو بغـــ....ل گرفتم...من ....
قلبم برای ثانیه ای نز...د از شـ...ـدت استر...س و فـ..ـشار دوباره دلم د_رد گرفت و دولـ...ا شدم ...
همونطور درب رو هو..ل دادم ...
سمیرا با دیدنم جا خورد صورتش خیـ.ـــ...س اشک بود ...
سپیده با نگرانی به من نگاه کرد ...
سمیرا خودشو جمع و جور کرد و گفت : چی شده زری چرا صاف نمیشی ...
مثلا داشت وانمود میکرد اتفاقی نیوفتاده ...
خواستم اینبار من اتیـ....ش به جونش بندازم ...
داخل رفتم و با نا_له گفتم : سپیده خیلی زیر دلم د_رد میکنه چی بخورم که خوب بشم ؟!
سپیده دست و پاشو گم کرده بود و گفت : چرا د_رد میکنه لابد گرسنه ای ...
یکم من و من کردم و گفتم : نه بخاطر دیشبه ...با محمد ...
اما ادامه ندادم انگار متوجه شد ....
با تعجب جلو اومد و گفت : فرح عمه میگفت چیزی بینتون نیست ...
_ اره دیشب ولی شد ...
سمیرا لـ...بشو گز..._ید پشتشو بهم کرد و رفت سمت پنجره ...
دستهاشو مـ...ـشت کرده بود و داشت منفجـ...ر میشد ...
سپیده اروم گفت : تو جعبه دا..._روها قر..._ص هست بخور ...
تشکر کردم و اروم به سمت بیرون رفتم ...
اون دوتا خواهر میخواستن زندگی منو نابود کنن ...از چشم های سمیرا میشد عشق رو دید ...
وارد اتاق میشدم که سمیرا پشت سرم اومد داخل ....از اومدنش تعجب کردم ...
روبروم ایستاد و گفت: زهرا من دیشب محـ..ـبور بودم چیزی نگم ...محمد هیچ وقت از تو عصبی نمیشه اما ممکن بود خواهرمو بیرون کنه ...اومدم بگم من نمیخوام روبروی تو باشم ...
تو چشم هاش خیره شدم ...
قدرت گرفته بودم و گفتم: چرا شوهر منو بغـ...ـل گرفتی ؟
دستشو رو د_هنش گزاشت ...
تصور کرد من دیدمش و عقب عقب رفت و گفت : بخدا دست خودم نبود ...محمد ناراحت بود عکس عمه رو بغـ...ل گرفته بود منم خواستم آرومش کنم ...
من اگه میخواستم بینتون رو بهم بز...نم یا به تو حـ...یا_نت کـ...نم الان اینجا نبودم ...
_ شایدم بلدی چطور با سیــ...است جلو بری ...
اب د_هنشو با تر..._س قورت داد ...
_ نه قسـ...ـم میخورم ...
ادامه دارد...
#بختیاری_آنلاین
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
#دختر چادری
قسمت ٨۵
سمیرا چشم هاشو ازم میدز..._دید و گفت : من به محمد فکر هم نمیکنم ...
با عجله بیرون رفت ...
عصبی اتاق رو بالا و پایین میکردم ...
من هنوز محمد رو کامل نداشتم که خیالم راحت باشه از بقیه ...
نیم ساعتی همونجا بودم و بالاخره رفتم پایین ...محمد روبروی عکس مادرش نشسته بود ...
صوای پامو شنید و نگاهم کرد ...
با سر سلام کردم ...
به فنجان چایش اشاره کرد ...
_ برام میریزی ؟
بی حرفی براش چای بردم ....گاهی دلم د_رد میگرفت ...یه تکه بیسکوییت و چای د_هنم گذاشتم و روبروش نشستم...
با فنجون بازی کنان گفت : کی با_ید بری سر درست ؟
_ باید ثبت نام کنم...برای پیش دانشگاهی ...
_ یکم که اوضاعم بهتر شد بریم ...
_ چیزی میخوای بگی و نمیتونی؟
چشم هاشو ریز کرد و گفت : نه ...آرومتر پرسید...
_ بهتری د_رد نداری ؟
با یاداوریش خجالت میکشیدم ازش و گفتم : خوبم ...
_ میخوام برم سرخا_ک مامان میخوای بیای؟ یکمم هوا بخوری ...
_ اره ...
_ تو حیاطم دیر نکن ...
سرخا..ک فرح خانم دلش پر بود تنهاش گذاشتم و از دور نگاهش میکردم ...
گریه میکرد د_رد و دل میکرد شایدم مژده میداد که داماد شده ...اخرین روز شهریور بود ...
توقع رعد و برق و نم نم بارون رو نداشتیم ...
تو افتاب و نم نم بارون ...
محمد به اسمون نگاه کرد ...شاید به حال دل من اشک میریخت ...
چا..درمو جلو کشیدم و رفتم کنار محمد ...
کنارش روی لبه سنگ بغلی نشستم ...
خودشو جمع و جور کرد و معمولی جلوه میداد ...
بوی نم خاک بلند شده بود و دلنشین بود ...
عطر گلهای یاس بالای سنگ ها ...
نفس عمیقی کشیدم ...
محمد به نیم رخم نگاهی انداخت ...
_ مادرم اروم خوابیده ...از تمام این دنیا سهمش غم و غصه بود و بس ...
_ خدا بیامرزدش ...
_ اخ ...اخ که چقدر بد موقع رفت ...الان بودنش برام خیلی واجب بود ...
الان که نیازش دارم ...
به صورتش خیره شدم...
بینیش و حالت خاصش زیبایش رو دو چندان میکرد ...
از چشم یه عاشق هیچ نقص و عیبی پیدا نمیشه ...
ادامه دارد.....
#بختیاری_آنلاین
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
17.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#بختیاری_آنلاین
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
12.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#بختیاری_آنلاین
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
10.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#بختیاری_آنلاین
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
ارسالی ها از 23 تا 23/30
در پاسخ به مطالبات و نقدهای مطرح شده در این بخش از کانال
حق پاسخگویی برای مدیران و مسئولان مورد خطاب محفوظ است
بختیاری آنلاين را به دیگران معرفی کنید
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
11.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#بختیاری_آنلاین
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
19.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️ همیشه وارونه نشون دادن موقعیت ها هنر شیطان بوده...❌
#بختیاری_آنلاین
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
🍀ادبیات کهن
(در ضعف پیری)
🔹پیرمردی حکایت کند که دختری خواسته بود و حجره به گل آراسته و به خلوت با او نشسته و دیده و دل در او بسته و شبهای دراز نخفتی و بذلهها و لطیفهها گفتی باشد که مؤانست پذیرد و وحشت نگیرد.
از جمله میگفتم: بخت بلندت یار بود و چشم بختت بیدار که به صحبت پیری افتادی پخته پرورده جهاندیده آرمیده گرم و سرد چشیده نیک و بد آزموده که حق صحبت بداند و شرط مودت به جای آورد. مشفق و مهربان خوش طبع و شیرین زبان.
تا توانم دلت به دست آرم
ور بیازاری ام نیازارم
ور چو طوطی شکر بود خورشت
جان شیرین فدای پرورشت
نه گرفتار آمدی به دست جوانی معجب خیره رای سر تیز سبک پای که هر دم هوسی پزد و هر لحظه رایی زند و هر شب جایی خسبد و هر روز یاری گیرد.
وفاداری مدار از بلبلان چشم
که هر دم بر گلی دیگر سرایند
خلاف پیران که به عقل و ادب زندگانی کنند نه به مقتضای جهل جوانی.
ز خود بهتری جوی و فرصت شمار
که با چون خودی گم کنی روزگار
گفت: چندین بر این نمط بگفتم که گمان بردم که دلش بر قید من آمد و صید من شد. ناگه نفسی سرد از سر درد بر آورد و گفت: چندین سخن که بگفتی در ترازوی عقل من وزن آن سخن ندارد که وقتی شنیدم از قابله خویش که گفت زن جوان را اگر تیری در پهلو نشیند به که پیری.
لمّا رَأَت بَینَ یَدَی بَعلِها
شَیئاً کَأرخیٰ شَفَةِ الصّائِمِ
تَقولُ هذا مَعهُ مَیّتٌ
وَ اِنَّما الرُّقْیَةُ للنّائِمِ
زن کز بر مرد بی رضا برخیزد
بس فتنه و جنگ از آن سرا برخیزد
پیری که ز جای خویش نتواند خاست
الا به عصا کی اش عصا برخیزد
فی الجمله امکان موافقت نبود و به مفارقت انجامید. چون مدت عدت بر آمد، عقد نکاحش بستند با جوانی تند و ترشروی تهیدست بدخوی. جور و جفا میدید و رنج و عنا میکشید و شکر نعمت حق همچنان میگفت که: الحمدلله که از آن عذاب الیم برهیدم و بدین نعیم مقیم برسیدم.
با این همه جور و تندخویی
بارت بکشم که خوبرویی
با تو مرا سوختن اندر عذاب
به که شدن با دگری در بهشت
بوی پیاز از دهن خوبروی
نغزتر آید که گل از دست زشت
#سعدی_گلستان
#بختیاری_آنلاین
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
نعمتِ آسمان فقط باران نیست!
گاهی خٌدا ؛ کسی را نازل میکند
به زلالیِ باران ؛ مثلِتـو 🥀
#مرد_میدان
#شب یلداتون_شهدایی❤️
#بختیاری_آنلاین
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯