eitaa logo
مجله روستای بلان🇮🇷
985 دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
5.5هزار ویدیو
49 فایل
🇮🇷اصفهان ،شهرستان ورزنه ،بخش مرکزی ،دهستان گاوخونی جنوبی ،روستای بلان مجله روستای بلان🇮🇷 با رویکرد اطلاع رسانی وقایع فرهنگی،سیاسی،ورزشی......،مراسمات ملی ومذهبی پیشنهاد،انتقاد،ارسال مطلب وراه ارتباطی از طریق👇 @showra1400
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹ثبت نام آزمون استخدام بخش خصوصی بنا بر درخواست داوطلبان برای ۲۱,۰۰۰ موقعیت شغلی در ۵,۷۰۰ سازمان و شرکت معتبر تا ۳۱ تیر ۱۴۰۲ تمدید شد. داوطلبان برای ثبت نام به پایگاه اینترنتی www.inre.ir/y مراجعه نمایند. 🔹طبق گفته دبیر هفتمین آزمون استخدام بخش خصوصی این مهلت به هیچ وجه تمدید نخواهد شد و داوطلبان ثبت نام خود را به روزهای پایانی موکول نکنند. @balaan365
5.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
موتور موشک ژاپنی حین آزمایش منفجر شد حالا اگر ایران بود چه مرخرفاتی براندازها ردیف میکردن @balaan365
⭕ بیست‌ودومین دوره مسابقات والیبال قهرمانی مردان زیر ۲۱ سال جهان 🔸تیم ملی ایران موفق شد با نتیجه ۳ بر یک آرژانتین را شکست دهد و راهی فینال شود 🇮🇷 ۲۳ | ۲۵ | ۲۵ | ۲۵ 🇦🇷 ۲۵ | ۲۱ | ۲۱ | ۲۰ @balaan365
♦️سرویسهای اطلاعاتی روسیه اعلام کردند که مریم میرزاخانی ریاضیدان ایرانی توسط امریکاییها ترور بیولوژیک شده. خانم میرزاخانی قصد بازگشت به ایران را داشته است ! 🔹 23تیرماه سالگرد درگذشت این ریاضیدان ایرانی بود. @balaan365
♨️ کشف فرار مالیاتی ۱۷۰۰ میلیاردی در اصفهان فرمانده پلیس اصفهان: 🔻 چندی پیش کارشناسان پلیس امنیت اقتصادی متوجهِ فرار مالیاتی ۱۷۰۰ میلیاردیِ یکی از شرکت‌های بازرگانی شدند و در بررسی‌ها معلوم شد این شرکت صوری است. پس از بررسی به نام یک چوپان و همسرش رسیدیم. 🔻 این افراد گفتند یکی از همشهریان‌شان در سال ۹۰ به بهانۀ کسب درآمد آن‌ها را به دفترخانه برده و چند وکالت‌نامه گرفته و بابت هر وکالت ۳۰۰ تا ۵۰۰ هزار تومان داده. در نهایت پلیس ۱۸ نفر از وکالت‌گیرندگان را شناسایی و به سازمان مالیاتی معرفی کرد. 🔻 ۲۰ نفرِ دیگر از ذینفعانِ واقعی شرکت هم شناسایی شدند و حسابشان مسدود شد. این افراد به دادگاه معرفی شدند و الان هم ادارۀ مالیات در حال وصول فرار مالیاتی است. @balaan365
رژ لب قرمز را بر لبانش کشید و نگاه دوباره ای به تصویر خود در آینه انداخت بااحساس زیبایی چند برابر خود، لبخندی زد شال مشکی را سرش کرد و چتری هایش را مرتب کرد با شنیدن صدای در اتاق ،خودش را برای یک جروبحث دوباره با مادرش آماده کرد زود کیفش را برداشت و به طرف در خروجی خانه رفت مهلا خانم نگاهی به دخترکش کرد ــــ کجا میری مهیا ـــ بیرون ـــ گفتم کجا مهیا کتونی هایش رابه پا کرد نگاهی به مادرش انداخت ـــ گفتم کہ بیرون مهلا خانم تا خواست با اون بحثی کند با شنیدن صدای سرفه های همسرش بیخیال شد مهیا هم از فرصت استفاده کرد و از پله ها تند تند پایین آمد. در خانه را بست که با دیدن پسر همسایه ای بابایی گفت نگاهی به آن انداخت پسر سبزه ای که همیشه دکمه اخر پیراهنش بسته است و ریشو هم هست نمیدانست چرا اصلا احساس خوبی به این پسره ندارد با عبور ماشین پسرهمسایه از کنارش به خودش آمد.. * ادامه.دارد.... هر روز قسمتی از رمان بارگزاری میشود @balaan365
مجله روستای بلان🇮🇷
#مجله_ادبی #رمـان_جــانــم_میــرود #قسمت_اول رژ لب قرمز را بر لبانش کشید و نگاه دوباره ای به تصویر
به سرکوچه نگاهے انداخت با دیدن نازی و زهرا دستی برایشان تکان داد و سریع به سمتشان رفت نازی ــ به به مهیا خانوم چطولے عسیسم مهیا یکی زد تو سر نازی ـــ اینجوری حرف نزن بدم میاد با زهرا هم سلام و احوالپرسی کرد زهرا تو اکیپ سه نفره اشان ساکت ترین بود و نازی هم شیطون تر و شرتر ــــ خب دخترا برنامه چیه کجا بریم ?? زهرا موهای طلاییشو که از روسری بیرون انداخته بود را مرتب کرد و گفت ــــ فردا تولد مامان جونمه میخوام برم براش چادر نماز بگیرم تا مهیا خواست تبریک بگه نازی شروع کرد به خندیدن ــــ اخه دختره دیوونه چادر نماز هم شد کادو چقد بی سلیقه ای زهرا ناراحت ازش رو گرفت مهیا اخمی به نازی کرد و دستش را روی شانه ی زهرا گذاشت ـــ اتفاقا خیلی هم قشنگه بیا بریم همین مغازه ها یی که پیش مسجد هستن اونجا پیدا میشه با هم قدم می زدند و بی توجه به بقیه می خندیدند و تو سر و کله ی هم می زدند وارد مغازه ای شدند که یک پسر بسیجی پشت ویترین ایستاده بود که به احترامشون ایستاد نازی شروع کرد به تیکه انداختن زهرا هم با اخم خریدش را می کرد مهیا بی توجه به دخترا به سمت تسبیح ها رفت یکی از تسبیح ها که رنگش فیروزه ای بود نظرش را جلب کرد با دست لمسش کرد با صدای زهرا به خودش امد ـــ قشنگه ـــ اره خیلی زهرا با ذوق رو به پسره گفت همینو میبریم پسر گفت مبارکه و تسبیح زیبایی را همراه چادر به عنوان هدیه در کیسه گذاشت از مغازه خارج شدند چون نزدیک اذان بود خیابان شلوغ شده بود نازی هی غر میزد ـــ نگاه نگاه خودشو مذهبی نشون میده بعد تسبیح هدیه میده اقا ،اخ چقدر از اینا بدم میاد * ادامه.دارد... @balaan365
مجله روستای بلان🇮🇷
#مجله_ادبی #رمـان_جـانم_میــرود #قسمت_دوم به سرکوچه نگاهے انداخت با دیدن نازی و زهرا دستی برایشان ت
زهرا با ناراحتی گفت ــــ چی شد مگه کار بدی نکرد مهیا حوصله ای برای شنیدن حرفهایشان نداشت می دانست نازی یکم زیادروی می کند ولی ترجیح می داد با او بحثی نکند به پارک محله رفتن که خلوت بود و به یاد بچگی سرسره بازی کردن و زهرا ان ها را به بستنی دعوت کرد هوا تاریک شده بود ترجیح دادند برگردند هر کدام به طرف خانه شان رفت مهیا تنها در پیاده رو شروع به قدم زدن کرد که با شنیدن صدای بوقی برگشت با دیدن چند پسر مزاحم آهی کشید با خود زمزمه ڪرد ـــ اخه اینا دیگه چقدر خز هستن دیگه کی میاد اینجور ی مخ زنی کنه بی توجه به حرف های چندش آورشان به راهش ادامه داد ولی آنها بیخیال نمی شدند مهیا که کلافه شده بود تا برگشت که چیزی تحویلشان بدهد با صدای داد یک مردی به سمت صدا چرخید با دیدن صاحب صدا شوکه شد با تعجب به پسره همسایہ شان نگاهے ڪرد باورش نمی شود او براے ڪمڪ بیاید مگر همچین آدمهایی فقط به فڪر خودشان نیستند پسرای مزاحم با دیدن پسره معروف ومسجدی محله پا بہ فرار گذاشتن مهیا با صدای پسره به خودش آمد ـــ مزاحم بودند ـــ بله پسر با اخم نگاهی به مهیا انداخت مهیا متوجه شد که می خواهد چیزی بگوید ولی دودل بود ــــ چیه چته نگاه میکني؟؟برو دیگه میخوای بهت مدال افتخار بدم پسره استغفرا... زیر لب گفت ــــ شما یکم تیپتونو درست کنید دیگه نه کسی مزاحمتون میشه نه لازمه به فکر مدال برای من باشید * از.لاڪ.جیـغ.تـا.خـــدا * * ادامه.دارد.... * @balaan365
7.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻🎥حرم امام حسین(ع) با فرش قرمز پوشانده شد ✅ محرم از راه رسید...... مواظب باشیم مردود نشیم یه وقت.... @balaan365
☑️ مجاز شدن ورود خودرو‌های ایرانی به عراق 🔻معاون رئیس سازمان حشدالشعبی: 🔹نخست‌وزیر عراق با ورود خودرو‌های ایرانی به داخل خاک عراق در ایام موافقت کرد ـــــــــــــــــــــــ @balaan365