eitaa logo
مجله روستای بلان🇮🇷
982 دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
5.5هزار ویدیو
49 فایل
🇮🇷اصفهان ،شهرستان ورزنه ،بخش مرکزی ،دهستان گاوخونی جنوبی ،روستای بلان مجله روستای بلان🇮🇷 با رویکرد اطلاع رسانی وقایع فرهنگی،سیاسی،ورزشی......،مراسمات ملی ومذهبی پیشنهاد،انتقاد،ارسال مطلب وراه ارتباطی از طریق👇 @showra1400
مشاهده در ایتا
دانلود
مجله روستای بلان🇮🇷
#مجله_ادبی #رمان_جانم_میرود #قسمت_بیست_پنجم محمد آقا پدر مریم به سمت دخترش آمد شهین خانم با دیدن ه
گرفت و مقداری از قضیه رو تعریف کرد من مدیون شما و پسرتون هستم ـــ نه بابا این چه حرفیه شهاب وظیفه ی خودشو انجام داد ماشاء الله مهیا خانم چقدر بزرگ شدن مهیا با تعجب این صحنه را تماشا می کرد شهین خانم روبه دخترش گفت ـــ مریم میدونستی مهیا دختر آقای رضاییه ?? ـــ منم نمی دونستم ولی اون روز که حال آقای رضایی بد شده بود منو شهاب رسوندیمش بیمارستان اونجا دونستم مهلا خانم با تعجب پرسید ــــ شما رسوندینش ـــ بله مهیا پیش ما تو هیئت بود اونجا خیلی گریه کرد و نگران حال آقای رضایی بودن حتی از هوش رفت بعد از اینکه حالش بهتر شد منو شهاب اوردیمش مهیا زیر لب غرید ـــ گندت بزنن باید همه چیو تعریف می کردی اما مهلا خانم و احمد آقا با ذوقی که سعی در پنهان کردنش داشتن به مهیا نگاه می کردند مهیا روی تختش دراز کشیده بود یک ساعتی بود که به خانه برگشته بودند در طول راه هیچ حرفی میان خودش ، مادرو پدرش زده نشد با صدای در به خودش آمد ـــ بیا تو احمد آقا در را آرام باز کرد و سرش را داخل اورد ـــ بیدارت کردم بابا مهیا لبخند زوری زد ــ بیدار بودم مهیا سر جایش نشست احمد آقا کنارش جا گرفت دستان دخترکش را میان دست های خود گرفت * از.لاڪ.جیـغ.تـا.خــدا * * ادامه_دارد... * @balaan365
مجله روستای بلان🇮🇷
#مجله_ادبی #رمان_جانم_میرود #قسمت_بیست_ششم گرفت و مقداری از قضیه رو تعریف کرد من مدیون شما و پسرت
ـــ بهتری بابا ـــ الان بهترم ــــ خداروشڪر خدا خیلی دوست داشت ڪه پسر آقای مهدوی رو سر راهت گذاشت خدا خیرش بده پسر رعنایی هست ــــ اهوم ـــ تازه با آقای مهدوی تلفنی صحبت کردم مثل اینکه آقا پسرشون بهوش اومده فردا منو مادرت می خواستیم بریم عیادتش تو هم میای ؟ مهیا سرش را پایین انداخت ــــ نمیدونم فڪ نڪنم احمد آقا از جایش بلند شد بوسه ای بر روی موهای دخترش کاشت ـــ شبت بخیر دخترم ـــ شب تو هم بخیر قبل از اینکه احمد آقا در اتاق را ببندد مهیا صدایش کرد ـــ بابا ـــ جانم ــ منم میام احمد آقا لبخندی زد و سرش را تکان داد ــ باشه دخترم پس بخواب تا فردا سرحال باشی مهیا سری تکان داد و زیر پتو رفت آشفته بود نمی دانست فردا قراره چه اتفاقی بیفتد شهاب چطو ر با او رفتار می کند ــــ مهیا زودتر الان آژانس میرسه ــــ اومدم شالش را روی سرش گذاشت کیفش را برداشت و به سمت بیرون رفت * از.لاڪ.جیـغ.تـا.خــدا * * ادامه_دارد... * @balaan365
مجله روستای بلان🇮🇷
#مجله_ادبی #رمان_جانم_میرود #قسمت_بیست_هفتم ـــ بهتری بابا ـــ الان بهترم ــــ خداروشڪر خدا خیل
پدرش دم در منتظرش بود با رسیدن مهیا سه تایی سوار ماشین شدن سر راه دست گلی خریدن با رسیدن به بیمارستان نگاهی به اطراف انداخت دیشب ڪه اینجا آمده بود اصلا حواسش نبود که کجا اومده بودبه سمت ایستگاه پرستاری رفت ـــ سلام خسته نباشید ـــ سلام عزیزم خیلی ممنون ـــ اتاق آقای مهدوی ، شهاب مهدوی پرستار چیزی رو تایپ کرد ـــ اتاق ۱31 ـــ خیلی ممنون به طرف اتاق رفتن دم در نفس عمیقی کشید در رازدن و وارد شدن مهیا با دیدن افراد داخل اتاق شالش رو جلو اورد ـــ اوه اوه اوضاع خیطه جلو رفتند و سلام علیک کردند با همه شهاب هم با خوش رویی جواب سلام واحوالپرسی احمد آقا و مهلا خانمو داد و در جواب سرتکان دادن مهیا آن هم سرش را تکان داد مهیا و مادرش در گوشه ای کنار بقیه خانم ها رفتن احمد آقا هم کنار بقیه مردا ایستاد مهیا تو جمع همه خانم و دخترای چادری غریبه گی می کرد برای همین ترجیح داد گوشه ای ساڪت بایستد ـــ مریم معرفی نمی ڪنی؟؟ مهیا به دختر چادری که قیافه بانمک و مهربانی داشت چشم دوخت مریم به طرف مهیا آمد و دستش را روی شانه مهیا گذاشت ـــ ایشون مهیا خانمه گله تازه پیداش ڪردم دوست خوبے میتونہ باشہ درست میگم دیگه مهیا لبخندی زد ــــ خوشبختم مهیا جان من سارا دختر خالہ ی مریم هستم به دختری که با اخم نظاره گرشان بوداشاره کرد * از.لاڪ.جیـغ.تـا.خــدا * ... * @balaan365
مجله روستای بلان🇮🇷
#مجله_ادبی #رمان_جانم_میرود #قسمت_بیست_هشتم پدرش دم در منتظرش بود با رسیدن مهیا سه تایی سوار ماشین
ـــ این همه نرجس دختر عمه مریم ـــ خوشبختم گلم ـــ چند سالته مهیا ؟چی می خونی؟؟ ـــ من ۲۲سالمه گرافیڪ میخونم سارا با ذوق گفت ــــ وای مریم بدو بیا مریم جعبه کیکو کنار گذاشت ـــ چی شده دختر ـــ یکی را پیدا کردم طرح های مراسم محرم رو برامون بزنه مریم ذوق زده گفت ـــ واقعا کی هست؟ ـــ مهیا خانم گل گرافیک میخونه ـــ جدی مهیا ــــ آره ــــ حاج آقا با صدای مریم حاج آقایی که کنار شهاب ایستاده بود سنش تقریبا سی و خورده ای بودسرش را بلند کرد ـــ بله خانم مهدوی ـــ من یکی رو پیدا کردم که طرح های پوستر و بنرارو برامون بزنه ـــ جدی ڪی ـــ مهیا خانم به مهیا اشاره کرد مهیا شوڪه بود همه به او نگاه می کردند مخالفتی نکرد. * از.لاڪ.جیـغ.تـا.خــدا * ... * @balaan365
مجله روستای بلان🇮🇷
#مجله_ادبی #رمان_جانم_میرود #قسمت_بیست_ونهم ـــ این همه نرجس دختر عمه مریم ـــ خوشبختم گلم ـــ چن
دوست داشت این کارو انجام بده براش جالب بود مهیا لبخندی زد ـــ زحمت میشه براشون مهیا با لبخند گفت ـــ نه این چه حرفیه فقط نوشته ها رو برام بفرستید براتون آماده می کنم حاج آقا دستی روی شونه های شهاب گذاشت ـــ بفرما سید این همه نگران طرح ها بودی مهیا آروم روبه مریم گفت ــــ برا چی این همه نگران بود ??خب می داد یکی درست می کرد دیگه ـــ اخه شهاب همیشه عادت داره خودش بنر و پوسترارو طراحی کنه ـــ آها در زده شد و دوستای مسجدی و بسیجی شهاب وارد شدند مهیا چسبید به دیوار ــــ یا اکثر امام زاده ها چقدر بسیجی همه مشغول صحبت بودند که در باز شد و دوتا ماموری که دیشب هم امده بودند وارد شدن مهیا اخمی روی پیشونیش نشست بعد از سلام و احوالپرسی با اقای مهدوی روبه همه گفت ـــ سلام علیکم .بی زحمت خواهرا برادرا بفرماییدبیرون بایستید ما چند تا سوال از آقای مهدوی بپرسیم بعد میتونید بیاید داخل همه از اتاق خارج شدند مهیا تا به در رسید مامور صدایش کرد ــــ خانم رضایی شما بمونید مهیا چشمانش را بست و زیر لب غرید * از.لاڪ.جیـغ.تـا.خــدا * ... * @balaan365
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حمله عده‌ای ناشناس به علم عزای سیدالشهدا(ع) در اصفهان 🔹شب گذشته عده‌ای ناشناس به علم عزای سیدالشهدا(ع) در هیئت انصارالحسین اصفهان در خیابان کاشانی حمله و آن‌ها را آتش زدند. 🔹این اقدام با واکنش شدید کاربران فضای مجازی همراه شده و از مسؤولان خواسته‌اند به سرعت عاملان این اقدام شناسایی و با آن‌ها برخورد قاطع شود. @balaan365
📣 تصاویر شهدای پلیس‌راه زاهدان - خاش 🔸در حادثه تروریستی امروز مهدی الله پور،محمد رضا اسماعیلی اشکهرانی، محمدرضا شیخی و حسن وحیدی از نیروهای کادر پلیس راه به شهادت رسیدند. @balaan365
🌹مونده روی زمین پیکر تو رها...🖤 همچون ارباب بی کفنت حسین 🌹 شهید محمد رضا اسمعیلی از روستای اشکهران شهرستان ورزنه 🌹 روحت شاد و یادت جاودان ━━━🌹 🏴 🌹 ━━ أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَيْناً @balaan365
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴هزینه صدور گذرنامه اربعین مشخص شد سخنگوی کمیسیون شوراهای مجلس: 🔹مسئولین کمیته ستاد اربعین گزارشی از عملکرد خود ارائه کردند که در این گزارش به برنامه‌ریزی برای صدور گذرنامه زیارتی با مبلغ ۵۰ هزار تومان ظرف مدت ۲۴ ساعت تاکید شد. 🔹برای سرعت در خدمات‌رسانی گیت‌های مرزی در خاک عراق افزایش پیدا خواهد کرد و در حوزه حمل و نقل برنامه‌ریزی شده است که ۲ هزار دستگاه اتوبوس در ایام اربعین در اختیار زوار قرار گیرد. 🔹همچنین ارائه خدمات هوایی از ۲۷ مرداد تا ۲۰ شهریور انجام می‌شود که ۸۵ درصد پروازها به نجف و ۱۵ درصد به بغداد انتقال می‌یابد @balaan365