eitaa logo
اخبار بلدیه محمدیه
1.5هزار دنبال‌کننده
47.4هزار عکس
2.8هزار ویدیو
26 فایل
شهروندان بهترین ناظر بر عملکرد ما هستند لینک کانال: روابط عمومی شهرداری و شورای اسلامی محمدیه https://eitaa.com/joinchat/3494445307C70e335a0a3
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 هرس و خشکه‌گیری گیاهان مدرسه اخلاص محمدیه در آستانه مهر 🔸در آستانه فرارسیدن سال تحصیلی جدید و به منظور ایجاد محیطی شاداب و دل‌انگیز برای دانش‌آموزان، عملیات هرس و خشکه‌گیری گیاهان در محوطه مدرسه اخلاص محمدیه انجام شد. 🔸این اقدام در راستای طرح استقبال از مهر صورت گرفت و طی آن، شاخه‌های خشک و آسیب‌دیده حذف و بوته‌ها و درختان به شکل اصولی هرس شدند تا فضای آموزشی از نظر ایمنی و زیبایی بهبود یابد. 🆔 @baladieh_mohamadieh
6.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 آیا می دانید روزانه بیش از ۲۵ هزار نفر از خدمات رایگان ناوگان حمل ونقل عمومی شهرداری محمدیه و مهرگان به قزوین و بالعکس استفاده می کنند؟ 🆔 @baladieh_mohamadieh
🔴 افتتاح ستاد انتخابات قزوین با تأکید بر صیانت از آرای مردم 🔸شهرام احمدپور، معاون سیاسی، امنیتی و اجتماعی استاندار قزوین مردم مراسم افتتاح ستاد انتخابات استان با تأکید بر بی‌طرفی و پاسداشت حقوق مردم، صیانت از آرا را منشور اصلی نظام و دولت چهاردهم دانست. 🔸وی از آمادگی کامل استان برای برگزاری انتخابات خبر داد و بر نقش ویژه مشارکت مردم قزوین در تقویت مبانی نظام جمهوری اسلامی تأکید کرد. 🆔 @baladieh_mohamadieh
🔴 داستانی زیبا که میتوانیم آن را الگوی زندگی خود قرار دهیم. (حتما بخوانید) 🔸ثروتمند زندگی کنیم ، بجای آن که ثروتمند بمیریم چارلی چاپلین تعریف می کند: 🔸با پدرم رفتم سیرك. توی صف خرید بلیت یه زن وشوهر با چهار بچشون جلوی ما بودند كه با هیجان زیادی در مورد شعبده بازی هایی که قرار بود ببینند، صحبت می کردند… وقتی به باجه بلیت فروشی رسیدند، متصدی باجه، قیمت بلیت ها را بهشون اعلام کرد. 🔸 ناگهان رنگ صورت مرد تغییر کرد و نگاهی به همسرش انداخت. معلوم بود که مرد پول کافی نداشت و نمی دانست چه کند و به بچه هایی که با آن علاقه پشت او ایستاده بودند، چه بگوید. ناگهان پدرم دست در جیبش برد و یک اسکناس صد دلاری بیرون آورد و روی زمین انداخت. سپس خم شد و پول را از زمین برداشت به شانه مرد زد و گفت: ببخشید آقا، این پول از جیب شما افتاد! 🔸مرد که متوجه موضوع شده بود، همان طور که بهت زده به پدرم نگاه می كرد، گفت: متشکرم آقا. 🔸مرد شریفی بود، ولی در آن لحظه برای این که پیش بچه ها شرمنده نشود، کمک پدرم را قبول کرد… 🔸بعد از این که بچه ها به همراه پدر و مادرشان داخل سیرک شدند، من و پدرم آهسته از صف خارج شدیم و به طرف خانه برگشتیم و من در دلم به داشتن چنین پدری افتخار کردم. آن زیباترین سیرکی بود که به عمرم ندیدم! 🔸ثروتمند زندگی کنیم، به جای آن که ثروتمند بمیریم .... 🆔 @baladieh_mohamadieh
🔴 داستان کوتاه "کرامت امام رضا در حق دزد" 🔸تو "تبریز" و قبل انقلاب یه گروه تصمیم گرفتن برن "پا بوس امام رضا" علیه السلام. 🔸رئیس کاروان چند روز قبل حرکت تو خواب دید که امام رضا فرمودند داری میای "ابراهیم جیب بر" رو هم با خودت بیار. 🔸"ابراهیم جیب بر کی بود؟!" از اسمش معلومه "دزد مشهوری" بود تو تبریز که حتی کسی جرأت نمی کرد لحظه ای باهاش همسفر بشه چون سریع جیب شو خالی می کرد! 🔸حالا امام رضا در خواب بهش گفته بودند اینو با "خودت بیارش مشهد!" 🔸رئیس کاروان با خودش گفت: خواب که "معتبر" نیست تازه اگه من اونو بیارم کسی تو "کاروان" نمی مونه همه "استعفا" میدن میرن یه کاروان دیگه پس بیخیال! 🔸اما این خواب دو شب دیگه هم تکرار شد و رئیس چاره ای ندید جز اینکه بره "دنبال ابراهیم." 🔸رفت "سراغشو" بگیره که کجاس، بهش گفتند؛ تو فلان محله داره میچرخه برو اونجا از هر کی سوال کنی "نشونت" میده. 🔸بالاخره پیداش کرد! گفت: ابراهیم میای بریم مشهد؟(ولی جریان خوابو بهش نگفت) 🔸ابراهیم گفت: من که پول ندارم تازه همین ۵۰ تومن هم که دستم میبینی همین الان از یه "پیرزن دزدیدم! " 🔸رئیس گفت: عیب نداره تو بیا من "پولتم میدم." فقط به این شرط که حین سفر "متعرض" کسی نشی بعد که رسیدیم مشهد، "آزادی!" 🔸ابراهیم با خودش گفت؛ باشه اینجا که همه منو میشناسن نمیشه دزدی کرد بریم مشهد یه خورده پول "کاسب" شیم. 🔸کاروان در روز معینی حرکت کرد وسط های راه که رسیدن "دزدای سر گردنه" به اتوبوس "حمله کردن" و "جیب" همه و حتی ابراهیم که جلوی اتوبوس نشسته بود رو "خالی کردن" و بعدم از اتوبوس پیاده شدن و رفتن! 🔸اتوبوس که قدری حرکت کرد و در حالی که همه گریه میکردن که دیگه پولی برای برگشت ندارن، ابراهیم یکی یکی همه رو اسم می برد و بهشون می گفت؛ از شما چقدر "پول دزدیدن" و بهشون می داد! رئیس گفت: "ابراهیم تو اینهمه پول از کجا آوردی؟!" 🔸ابراهیم خندید و گفت: وقتی "سر دسته دزدا" داشت از ماشین پیاده می شد همون لحظه جیبش رو "خالی کردم" و اونم نفهمید و از اتوبوس پیاده شد! 🔸همه "خوشحال" بودن جز رئیس کاروان که زد زیر گریه و گفت: "ابراهیم می دونی واسه چی آوردمت؟" 🔸چون "حضرت به من فرمودن،" حالا فهمیدم "حکمت" اومدن تو چی بوده؟ 🔸ابراهیم یه لحظه دلش تکون خورد گفت: یعنی "حضرت" هنوز به من "توجه" داره؟ 🔸از همونجا "گریه کنان" تا "مشهد" اومد و یه "توبه نصوح" کنار قبر حضرت کرد و بعدم با "تلاش و کار حلال،" پولایی رو که قبلا "دزدیده بود"" می فرستاد تبریز و حلالیت می طلبید." 🔸و در آخر هم در مشهد الرضا (ظاهرا مکانش نامعلومه) به رحمت خدا رفت... مشهد... روبروی ایوان طلا... خیره به گنبد طلا... اللهم صلي عليٰ عليِ بْنِ موسَي الرِضَا المرتضي.... 🆔 @baladieh_mohamadieh
12.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روایت کاربر عرب زبان از عشقش نسبت به رهبر انقلاب: اگر خدا بخواهد مرا تار موی سید علی خامنه ای کند این پیشنهاد را می پذیرم و از دنیا می روم و تار موی تو می شوم... 🆔 @baladieh_mohamadieh
🔴 حرمت سخن پیامبر صلی اللّه علیه و آله بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم 🔸چند روز پس از رحلت پیامبر صلی اللّه علیه و آله مردی به محضر فاطمه(س) مشرف شد و عرض کرد: ای دختر رسول اللّه چیزی نزد شما به یادگار گذاشته است تا مرا از آن بهره مند سازی؟ 🔸فاطمه (س) به کنیز خود فرمود: آن نوشته رابیاور. 🔸کنیز به دنبال نوشته رفت اما آن را پیدا نکرد. 🔸فاطمه(س) فرمود: آن را پیدا کن که ارزش آن برای من برابر حسن و حسین است. 🔸کنیز به جست وجو پرداخت تا آن را پیدا کرد و به خدمت آن حضرت آورد. در آن نوشته آمده بود: از مومنین نیست کسی که همسایه اش از آزار او در امان نیست و کسی که به خداوند و روز قیامت ایمان دارد سخن خوب می گوید یا سکوت می کند. 🔸خداوند انسان خیره، بردبار و عفیف را دوست دارد و انسان بدزبان، کینه توز و گدای اصرار کننده را دشمن می دارد. حیا از ایمان است و ایمان سبب ورود در بهشت می باشد و فحش از بی شرمی سبب ورود در جهنم است. 🆔 @baladieh_mohamadieh
🔴 «از فرماندهان و دوستان مهدی شنیدیم که بین بچه‌های هوافضا برای سوارشدن بر لانچر و هدایت موشک برای شلیک، رقابت تنگاتنگی بوده. هر چه از جزئیات و شرایط آن روزها و لحظه‌ها بیشتر می‌شنویم، بیشتر افتخار می‌کنیم به رقابت خالصانه عزیزانمان برای شهادت. چون ایران هر بار موج جدید عملیات را در شرایط خاصی انجام می‌داده که امکان حمله پهپادی به لانچرها برای جلوگیری از آغاز عملیات وجود داشته است. 🔸اما در همان شرایط خاص مهدی داوطلب می‌شود و پشت لانچر می‌رود. فرماندهانش می‌گفتند مهدی سه پرتاب موفقیت‌آمیز هم داشته و بعد از هر شلیک، هم اشک شوق می‌ریخته هم اشک فراق برای سرداری که مراد و مریدش بود. اما فراق مهدی و سردار طولانی نبود. مهدی و گروه ۷ نفره از دوستانش وقتی در حال آماده‌سازی موشک‌ها برای شلیک بودند، شهید شدند. پیکر مهدی ۲۴ساله من کاملاً سوخته بود و دو بار از ما آزمایش دی ان دی گرفتند و بعد از چند روز خبر قطعی شهادتش را به ما دادند. 🔸مهدی شهید شد، سوخت. حتی پیکری از او نماند که با او وداع کنم اما رگ شجاعت و غیرت پسر من و دست‌پرورده‌های سردار حاجی‌زاده بود که سرنوشت جنگ ۱۲ روزه را طور دیگری رقم زد. 🎙راوی: مادر شهید 🆔 @baladieh_mohamadieh
🔴 قطع دوستی چهل‌ساله 🔸 آیت الله خزعلی رحمت‌الله‌علیه با بعضی از افراد سابقهٔ دوستی چهل-پنجاه‌ساله داشت، اما دورشان خط کشیده بود. بعضی‌ها تعجب می‌کردند. می‌گفتند: «چطور می‌شود با یکی چهل-پنجاه سال رفاقت داشته باشی و دوستی‌ات را به هم بزنی؟!» 🔸جوابش فقط یک جمله بود: «از ولایت زاویه گرفتند.» ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🆔 @baladieh_mohamadieh
16.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پنجره‌ متفاوتی به دلاوری‌های کشتی‌گیران تیم ملی جمهوری اسلامی ایران و پیام حضرت آیت‌الله خامنه‌ای 🆔 @baladieh_mohamadieh