eitaa logo
[بَناتُ المَهدے³¹³🍃]
202 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
10 فایل
✨﷽✨ به محبینِ من بگو آن لحظه که احساسِ تنهایی می‌کنیدتنهاچیزی که شمارا آرام می کند من هستم🌱♥️ ارتباط با ادمین و تبادل👇🏻 @Fatemme_javid آدرس کانال↯ @banatoolmahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
یه بار نماز صبحش قضا شد دیدم تلگرامشو پاک کرد ... + گفتم چرا پاک کردی؟ - گفت: برای تنبیه کردن خودم، + تنبیه؟! - ببین نماز صبح اینطوریه که وقتی خواب میمونی و دقیقا پنج دیقه بعد از طلوع آفتاب میپری یا اینکه با ده تا زنگ هشدار بیدار نمیشی ینی یه غلطی کردی که اون روز خدا هم صحبتی تو با خودشو گرفته ازت. این تنبیه نداره؟! این بدبختی ماست دیگه تنبیهم باید از اونجایی باشه که تو میدونی نفست اذیت میشه، من می‌دونم صدقه بدم هم خودمو تنبیه کردم اما نفسم اذیت نمیشه، پس تلگراممو پاک کردم که اذیتش کنم :) ╰⇨ @banatoolmahdii313
شهیدشدن‌دل‌مےخواهد دلےڪه آنقدرقوے باشد وبتواندبریده شود ازهمہ‌تعلقات؛ دلےڪه‌آرام،لہ‌شود‌زیر‌پایت؛ و "دلدار‌بـےدل"‌بودند... شبتون شهدایی💛💫 ╰⇨ @banatoolmahdii313
﹝بسمـ اللہ الرحمن الرحیمـ🌱﹞
بِنَفْسِي‌أنتَ♥؛ إِلَى‌‌مَتَى‌‌أَحَارُفِيكَ‌‌یامَوْلاىَ...! جانم‌فدايت؛‌تاچه‌زمانى‌نسبت‌به‌تو، سرگردان‌باشم‌آقای‌من؟! فقط‌بدان‌که‌من‌هم،حیرانم:)! صبحت بخیر آقای من🌿💚 ╰⇨ @banatoolmahdii313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آخرین‌دست‌نوشته‌ شهیدحجت‌الله‌رحیمی: شیعه‌چه‌بدباغیبتِ‌مولایش‌خوگرفته...!! ╰⇨ @banatoolmahdii313
هر امتحانی کہ باشد، تمام حواسِ من بہ کتاب جغرافیاست کہ بدانم تو کجایی؟💛 -اللهم عجل لولیڪ الفرج✨-
‌یا رَبِّ ‏ﻣَﻦ ﻟِﻰ ﻏَﻴﺮُﻙَ؟‏! ﺃَﺳﺄَﻟُﻪُ ﻛَﺸﻒَ ﺿُﺮِّﻯ ‏ﻭَ ﺍﻟﻨَّﻈَﺮَ ﻓِﻰ ﺍَﻣﺮِی خدای‌ من ‏غیرِ تو‌ کی‌ رو‌ دارم؟! ‏که ازش‌ بخوام‌ به دادم‌ برسه ‏و به حٰالم‌ نگاه‌ کنه ؛) 🦋 ╰⇨ @banatoolmahdii313
اونجایۍ‌کہ‌محمد‌حسین‌پویانفر‌میگہ: عشق‌ینۍتَبِ‌جنون! حرم‌باشی‌دم‌دمایِ‌اذون یہ‌گنبدرو‌‌ببینۍتو‌بارون، چشـات...دریا!(: ╰⇨ @banatoolmahdii313
3.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
* ‏سبک‌تر از آن بودند که بمانند. سنگین‌‌تر از آن بودیم که دنبالشان برویم. ╰⇨ @banatoolmahdii313
[بَناتُ المَهدے³¹³🍃]
#رمان #بدون_تو_هرگز 5 "می خوام درس بخونم!" 🔹 اون شب تا سر حد مرگ کتک خوردم!😭 بی حال افتاده بودم
6 داماد طلبه! 🔷 .... پدرم با شنیدن این جمله مات و مبهوت شد! می دونستم چه بلایی سرم میاد اما این آخرین شانس من بود.😢 اون شب وقتی به حال اومدم ،تمام شب خوابم نبرد. هم درد، هم فکرهای مختلف 😞 روی همه چیز فکر کردم... 🔹یاس و خلا بزرگی رو درونم حس می کردم ... برای اولین بار کم آورده بودم... 🔺 اشک، قطره قطره از چشم هام می اومد و کنترلی برای نگهداشتن شون نداشتم...😭 بالاخره خوابم برد اما قبلش یه تصمیم مهم گرفته بودم... ✅ به چهره نجیب علی نمی خورد اهل زدن باشه! 🔹از طرفی این جمله اش درست بود، من هیچ وقت بدون فکر تصمیمی نمی گرفتم . 🔹حداقل تنها کسی بود که یه جمله درست در مورد من گفته بود و توی این مدت کوتاه، بیشتر از بقیه، من رو شناخته بود 😒 💢 با خودم گفتم، زندگی با یه طلبه هر چقدر هم سخت و وحشتناک باشه از این زندگی بهتره! 🔹اما چطور می تونستم پدرم رو راضی کنم ؟ چند روز تمام روش فکر کردم تا تنها راه این موضوع رو پیدا کردم ... ☎️ یه روز که مادرم خونه نبود به هوای احوال پرسی به همه دوستا، همسایه ها و اقوام زنگ زدم... و غیر مستقیم حرف رو کشیدم سمتی که می خواستم و در نهایت ... - وای یعنی شما جدی خبر نداشتید؟ 😳 ما اون شب شیرینی خوردیم ... بله، داماد طلبه هست! خیلی پسر خوبیه...😌 🔹کمتراز دو ساعت بعد سر و کله پدرم پیدا شد. وقتی مادرم برگشت من بیهوش کف خونه افتاده بودم! خلاصه اوضاع روزگار گذشت و خیلی زود خطبه عقد من و علی خونده شد... 💢البته در اولین زمانی که کبودی های صورت و بدنم خوب شد فکر کنم نزدیک دو ماه بعد... ادامه دارد ... ╰⇨ @banatoolmahdii313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا