یادمان باشد همیشه...
چشم هزاران هزار شهید به اعمالمان دوخته شده..
مراقب اعمالمان باشیم که خداوند و عزیزانش ناظر ما هسنتد✨
#شهدا
شبتون شهدایی💛💫
╰⇨ @banatoolmahdii313
سلام آرزوی چشمانم🌸🌱
اَللّـهُمَّ اَرِنيِ الطَّلْعَةَ الرَّشيدَةَ💚
╰⇨ @banatoolmahdii313
-میگفت:
هرکسیروزی ³ مرتبه
خطاببهحضرتمهدی 'ﷻ' بگه ↓
﴿بابیانتَوامےیااباصالحالمهدی﴾
حضرتیجورخاصےبراشدعامیکنن :)
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج❤🌿
╰⇨ @banatoolmahdii313
#شهیدانہ 🌱
-میگفت
اگردختری"حجـابش"رارعایتڪند،
وپسری"غیـرتش"راحفظ ڪند،
وهرجوانیکه"نمازاولوقت"را درحدتوان شروعڪند؛
اگردستمبرسدسفارششرابهمولایم امامحسین«؏»خواهمڪردواورادعامیکنم!
شھیدحسینمحرابی
╰⇨ @banatoolmahdii313
[يامَنْهُوَإِلَىمَنْأَحَبَّهُقَرِيبٌ]🦋
''اۍآنکہبہدوستدارش
نزدیکاست''💙🌚
عکس از🌱@Fatemme_javid
╰⇨ @banatoolmahdii313
-اماما؛
تو قلبها را فتح کردی
قبل از آنکه انقلاب کنی..! :)✨♥️
#دهه_فجر🌸
╰⇨ @banatoolmahdii313
-
بـہدفتـرگمشـدگـانرفـت ..
خـادمپرسید :
مےتونمڪمڪتونڪُنـم؟
بابغـضگفـت : سـالهـاسـتگمشـدم ..
ڪسےامـامزمـانمنـوندیدھ ..؟💔!"
#دلتنگی
╰⇨ @banatoolmahdii313
خوابدیدمکهشدمزائربینالحرمین،
صبحگفتمبهخودمهرچهصلاحاست...!
حسینآرزویحرمتکردهمرادیوانه↓
أنتَمَولاوأنَا…!
هرچهصلاحاستحسین
#شب_جمعه
╰⇨ @banatoolmahdii313
[بَناتُ المَهدے³¹³🍃]
#رمان #بدون_تو_هرگز 6 داماد طلبه! 🔷 .... پدرم با شنیدن این جمله مات و مبهوت شد! می دونستم چه بل
🌉 #رمان شب
#بدون_تو_هرگز ۷
"افکار منفی"
🔺 پدرم از داماد طلبه اش متنفر بود.
بر خلاف داماد قبلی، یه مراسم عقدکنان فوق ساده برگزار کرد!
با 10 نفر از بزرگ های فامیل دو طرف، رفتیم محضر
بعد هم که یه عصرانه مختصر،منحصر به چای و شیرینی !!!
👌🏼 هر چند مورد استقبال علی قرار گرفت😌
🔷 اما آرزوی هر دختری یه جشن آبرومند بود و من بدجور دلخور! 😪
هم هرگز به ازدواج فکر نمی کردم، هم چنین مراسمی!
هر کسی خبر ازدواج ما رو میشنید شوکه می شد.
همه بهم می گفتن ،هانیه تو یه احمقی!😏
⭕️ خواهرت که زن یه افسر متجدد شاهنشاهی شد به این روز افتاد، تو که زن یه طلبه بی پول شدی دیگه می خوای چه کار کنی؟😏
💢 هم بدبخت میشی هم بی پول!
به روزگار بدتری نسبت به خواهرت مبتلا میشی! دیگه رنگ نور خورشید رو هم نمی بینی!
💢 گاهی اوقات که به حرف هاشون فکر می کردم ته دلم می لرزید
😢😰
گاهی هم پشیمون می شدم اما بعدش به خودم می گفتم دیگه دیر شده
من جایی برای برگشت نداشتم...
🔹از طرفی هم اون روزها طلاق به شدت کم بود. رسم بود با لباس سفید می رفتی و با کفن برمی گشتی
حتی اگر در فلاکت مطلق زندگی می کردی باید همون جا می مردی!
واقعا همین طور بود ...
💢 یه روز می خواستیم برای خرید عروسی و جهیزیه بریم بیرون، مادرم با ترس و لرز زنگ زد به پدرم تا برای بیرون رفتن اجازه بگیره، اونم با عصبانیت داد زده بود و گفته بود:
از شوهرش بپرس😠
و قطع کرده بود!
🔺 مادرم به هزار سعی و مکافات و نصف روز تلاش، بالاخره تونست علی رو پیدا کنه.
صداش بدجور می لرزید
با نگرانی تمام گفت: سلام علی آقا
می خواستیم اگه میشه برای خرید جهیزیه بریم بیرون...😢
ادامه دارد...
╰⇨ @banatoolmahdii313