#سلام_صاحب_ما ، #مهدےجان
❣یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَی دِینِکَ
🔹دعای زمان غیبت
❣اَللّهُمَّ عَرِّفْنی نَفْسکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی نَفْسَکَ لَمْ اَعْرِف نَبِیَّکَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنی رَسُولَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَکَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنی حُجَّتَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دینی
🔹دعای اللهم اصلح
❣اَللّهُمَّ أصلِح عَبدَكَ وَ خَليفَتَك
بِما أصلَحتَ بِهِ أنبِيائَكَ وَ رُسُلَك
وَ حُفَّهُ بِمَلائِكَتِك
وَ أيِّدهُ بِروحِ القُدُسِ مِن عِندِك
وَ اسلُكهُ مِن بَينِ يَدَيهِ وَ مِن خَلفِهِ رَصَداًِ
یَحفَظونَهُ مِن كُلِّ سُوء
وَ أبدِلهُ مِن بَعدِ خَوفِهِ أمناً
يَعبُدُكَ لايُشرِكُ بِكَ شَيئاً
وَ لاتَجعَل لِأحَدٍ مِن خَلقِكَ عَلي وَليِّكَ سُلطاناً
وَائذَن لَهُ في جِهادِ عَدُوِّكَ وَ عَدُوِّه
وَاجعَلني مِن أنصارِهً اِنّک عّلی کلّ شیٍ قَدیر
#اللھمعجݪلولیڪاݪـفࢪج
#امام_زمان
#سلام_نامه
╰⇨ @banatoolmahdii313
[بَناتُ المَهدے³¹³🍃]
حلول ماه شعبان
ماه شادی و سرور اهل بیت مبارک باد♥️🍃
#شعبان
1.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یا امام رضا سلام
غیر تو کدوم رفیق
سنگ تموم گذاشت برام...
#امام_رضا
#چهارشنبه_امام_رضایی
╰⇨ @banatoolmahdii313
[بَناتُ المَهدے³¹³🍃]
نمازمون رو اول وقت بخونیم
خدا به وقت زندگیمون برکت بده😍💛
41.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ سه شنبه های مهدوی🌱
هیئت محبین اهل بیت(ع)
شهرستان امیدیه 🌸
درتاریخ۲اسفند۱۴۰۱
#سه_شنبه_های_مهدوی
#اللھمعجݪلولیڪاݪـفࢪج
#امام_زمان
#بنات_المهدی
╰⇨ @banatoolmahdii313
6.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شما به دیدار خصوصی
با امام حسین(ع) دعوت شدید♥️
دلتون شکست دعام کنید...
#امام_حسین(ع)
╰⇨ @banatoolmahdii313
محمد حسین پویانفر1_1504399623.mp3
زمان:
حجم:
12.85M
مناجات شعبانیه 🌱
#هدیه
[بَناتُ المَهدے³¹³🍃]
مناجات شعبانیه 🌱 #هدیه
با حال مناسب گوش بدید❤🍃
خودم که خیلی این مناجات رو دوست دارم...
[بَناتُ المَهدے³¹³🍃]
🎆 #رمان شب #بدون_تو_هرگز 27 "حمله زینبی" 🔸 بیچاره نمی دونست ... بنده چند عدد سوزن و آمپول در سایزه
🌠 #رمان شب
#بدون_تو_هرگز 28
❤️ مجنون علی
🔷تا روز خداحافظی، هنوز زینب باهام سرسنگین بود ...
تلاش های بی وقفه من و علی هم فایده ای نداشت.😒
🔸علی رفت و منم چند روز بعد دنبالش ... تا جایی که می شد سعی کردم بهش نزدیک باشم ...
🔺 لیلی و مجنون شده بودیم ... اون لیلای من ... منم مجنون اون ... ❣️
روزهای سخت توی بیمارستان صحرایی یکی پس از دیگری می گذشت ...
مجروح پشت مجروح ...
کم خوابی و پر کاری ...
🔸تازه حس اون روزهای علی رو می فهمیدم که نشسته خوابش می برد ...😌
✅ من گاهی به خاطر بچه ها برمی گشتم اما برای علی برگشتی نبود ...
اون می موند و من باز دنبالش ... 💕
بو می کشیدم کجاست ...
تنها خوشحالیم این بود که بین مجروح ها، علی رو نمی دیدم ...😢
☢️ هر شب با خودم می گفتم ... خدا رو شکر ...
امروز هم علی من سالمه ... 😌
🔸همه اش نگران بودم با اون تن رنجور و داغون از شکنجه، مجروح هم بشه ...😥
💢 بیش از یه سال از شروع جنگ می گذشت ...
داشتم توی بیمارستان، پانسمان زخم یه مجروح رو عوض می کردم که یهو بند دلم پاره شد ...
حس کردم یکی داره جانم رو از بدنم بیرون می کشه ... 💔
🔷زمان زیادی نگذشته بود که شروع کردن به مجروح آوردن ...
این وضع تا نزدیک غروب ادامه داشت ...
و من با همون شرایط به مجروح ها می رسیدم ...
🔸تعداد ما کم بود و تعداد اونها هر لحظه بیشتر می شد ...
تو اون اوضاع ...
💢 یهو چشمم به علی افتاد ... یه گوشه روی زمین ...
تمام پیراهن و شلوارش غرق خون بود ...😭
ادامه دارد...
╰⇨ @banatoolmahdii313