به کانال مدیونزینبم خوش امدید
برای ماه رمضان ختم صلوات و.. تو راهه همراهِ ما باشید؛)❤️
˹➜https://eitaa.com/joinchat/864354602C666252e5cf
کپی از بنر:❌
💚السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ وَ دَلِيلَ إِرَادَتِهِ
🌿سلام بر تو اى حجّت خداو راهنما به سوى اراده اش
@banatoolmahdii313
بسمربالرضا|❁|
بِـهخُـراسانبِبَـرۍیـٰانَـبَرۍحَرفـۍنیسـت
تونَـگیراَزمـنِدِلخَستہرضـٰاگُفتَـنرا ...!
🖐🏻¦السلامعلیڪیاعلیبنموسیالرضا
♥️¦چہارشنبههایامامرضایۍ
#چهارشنبه_امام_رضایی🌺
@banatoolmahdii313
عیدتون مبارک رفقا
پک های هدیه به نیت امام زمان (عج)💜🌿
#سهشنبه_های_مهدوی
#هیات_محبین_اهل_بیت_ع
@banatoolmahdii313
📌 شرمندهام آقا!...
🔸 تولد شماست. امروز به هر کسی رسیدم، گفتم: عیدتون مبارک! ولی راستش از شرم، جرأت نکردم سرم را بالا بگیرم! ترسیدم با شما روبهرو شوم...
🔹 کاش از این هزار و صد و هشتاد و خوردهای سال، فقط چند لحظهاش را منتظر شما بودم…
شرمندهام آقا! اما اگر روزی چشمانمان به هم افتاد، مرا دریاب. مثل همیشه... به رویم نیاور…
🔅 اللهم عجل لولیک الفرج
📝 #دلنوشته_مهدوی ؛ #نیمه_شعبان
#مهد_یاران
@banatoolmahdii313
[بَناتُ المَهدے³¹³🍃]
🎆 #رمان_شب #بدون_تو_هرگز 39 ❣ "برمی گردم..." 🔷 وجودم آتش گرفته بود ... می سوختم و ضجه می زدم ...
🎆 #رمان شب
#بدون_تو_هرگز 40
🌷 "خون و ناموس..."
🔥آتیشِ برگشت سنگین تر بود ... فقط معجزه مستقیمِ خدا ما رو تا بیمارستان سالم رسوند ...
از ماشین پریدم پایین و دویدم توی بیمارستان تا کمک کنم ...
⭕️ بیمارستان خالی شده بود ... فقط چند تا مجروح با همون برادرِ سپاهی اونجا بودن ... تا چشمش بهم افتاد با تعجب از جا پرید ... باورش نمی شد من رو زنده می دید ...
🔹مات و مبهوت بودم ...
- بقیه کجان؟ ... آمبولانس پر از مجروحه ... باید خالی شون کنیم دوباره برگردم خط ...
🔶به زحمت بغضش رو کنترل کرد ...
- دیگه خطی نیست خواهرم ...خط سقوط کرد ...الان اونجا دست دشمنه ...😔
✅ یهو حالتش جدی شد ...
- شما هم هر چه سریع تر سوارِ آمبولانس شو برو عقب ... فاصله شون تا اینجا زیاد نیست ... بیمارستان رو تخلیه کردن ... اینجا هم تا چند دقیقه دیگه سقوط می کنه ...
یهو به خودم اومدم ...
- علی ... علی هنوز اونجاست ... ❤️
و دویدم سمت ماشین ...
🔷 دوید سمتم و درحالی که فریاد می زد، روپوشم رو چنگ زد ...
- می فهمی داری چه کار می کنی؟ ... بهت میگم خط سقوط کرده ...
هنوز تو شوک بودم ...
❇️ رفت سمتِ آمبولانس و درِ عقب رو باز کرد ... جا خورد ... سرش رو انداخت پایین و مکثِ کوتاهی کرد ...
- خواهرم سوار شو و سریع تر برو عقب ... اگر هنوز اینجا سقوط نکرده بود ... بگو هنوز توی بیمارستان مجروح مونده... بیان دنبال مون ...
من اینجا، پیششون می مونم ...
🔸سوتِ خمپاره ها به بیمارستان نزدیک تر می شد ... سر چرخوند و نگاهی به اطراف کرد ...
- بسم الله خواهرم ... معطل نشو ... برو تا دیر نشده ...
🚐 سریع سوارِ آمبولانس شدم ... هنوز حالِ خودم رو نمی فهمیدم ...
- مجروح ها رو که پیاده کنم سریع بر می گردم دنبالتون ...
✅ اومد سمتم و در رو نگهداشت ...
- شما نه ... اگر همه مون هم اینجا کشته بشیم ... ارزشِ گیر افتادن و اسارتِ ناموسِ مسلمان ، دستِ اون بعثی های از خدا بی خبر رو نداره ...
"جون میدیم ... ناموسِ مون رو نه ..."
یا علی گفت... و در رو بست ...
🔷 با رسیدنِ من به عقب ، خبرِ سقوطِ بیمارستان هم رسید ...😞
✍🏼 پ.ن: "شهید سید علی حسینی" در سن ۲۹ سالگی به درجه رفیعِ شهادت نائل آمد ... پیکرِ مطهر این شهید هرگز بازنگشت ....
جهتِ شادی ارواحِ طیبه شهدا صلوات...🌷
ادامه دارد...
@banatoolmahdii313