هیئتبناتالزهراء (س)
این دنیا دیگهعلی نداره😭 بچههای فاطمه دیگه بابا ندارن😭💔 آخ علی...
و اینک شما و وحشت دنیای بی علی :)))
محراب غرق خون، امیرالمومنین نشسته بروی یک بوریا نماز خواند،
حسن در کنار پدر ایستاد… الله اکبر تکبیرةالاحرام… نماز شروع شد، اما همه چشمها پر از اشک امیرالمونین آخرین نمازش رو داره میخونه💔…
آقا رو داخل بوریا گذاشتند به سمت خانه بردند، نزدیک درب خانه که رسیدند گفت حسنم حسینم... صبر کنید... زیر بغلهام رو بگیرید بلند بشم، چرا آقا؟
آخه اگه زینبم منو اینجوری ببینه دق میکنه💔
زینب طاقت نداره باباشو اینطوری ببینه...
آخ بمیرم برای دل داغدار زینب💔
آخه این مصیبت آخر نیست هنوز مصیبت برادرش حسن مونده… هنوز داغ کربلا و مصیبت شام مونده… هنوز غربت و اسارتها مونده😭😭😭
امّا علی جان کربلا نبودی ببینی...
آه از آن لحظهای که زینبکبری واعلیا زمزمه میکرد😭 واعلیا واعلیا... دختر حیدرُ سپردی به کیا...
بدن حسین ارباً اربا … سر در بدن نیست …
صدا زد هل انت اخی؟
آیا تو حسین منی…
آخ غریب مادر حسین...
یه وقت خم شد لبها رو بروی رگهای بریده گلوی حسین گذاشت...
هیئتبناتالزهراء (س)
حسین جان... کی مثل زینبت داغ برادر دید💔
کربلا کار که برعکس شد و خواهر دید
پدری با دو پسر اشک ترش میریزد
اکبرش را که بغل کرد تنش ماند زمین
دید حتی به تکانی پسرش میریزد
حسین ....
فقط از قامت او مختصری باقی ماند
دید تا خیمه همین مختصرش میریزد
ایستاده است سنان تا که حرم هم بینند
لخته خون های علی از تبرش میریزد ..
😭😭😭