توجه ...توجه ...توجه🗣🗣🗣🗣
قابل تمااام گل دخترایی که دوس دارن تو فضای هیات به عنوان خادم الزهرا فعالیت داشته باشن ‼️‼️‼️‼️
هرکدوم از شما دخترای گل
در این زمینه ها توانایی و علاقه دارید میتونید اعلام آمادگی کنید👇👇👇👇
⬅️اجرای برنامه(گروه سرود. تواشیح .اجرای نمایش.مجری.مداحی.دکلمه)
⬅️دکور و تزیینات ویژه برنامه ها و فعالیت های هنری
⬅️کار با سیستم رایانه (ورد پاور پوینت.ساخت وبلاگ.)و صفحه دیتا
⬅️فعالیت های تبلیغاتی و تبلیغات در فضای مجازی
⬅️عکاسی و فیلم برداری
⬅️و هرررر کار و حرفه ی دیگه .....
برای اعلام امادگی میتونید به آیدی ادمین کانال پیام بدید و یا به شماره٠٩١٩٢۵١۴٩٣۶پیامک(اس ام اس) بدید و نوع توانایی و فعالیتتون رو هم مشخص کنید😊
مژده مژده ثبت نام کلاسها وحلقه های صالحین شروع شد ازهمین امروز ساعت ۱۰صبح تا۱۲ منتظریم درضمن کلاسها رایگان است ولی برای ثبت نام در بسیج فوتو کپی شناسنامه ویک قطعه عکس و۱۰ تومان پول لازم است
🌴🌹🌴🌹🌷🌹🌴🌹🌴
🔸مواجه شدن رهبر معظم انقلاب هنگام کوهپیمایی با دختری که سگی در آغوش داشت🔸
۵ بهمن ۱۳۹۷
✅ ماجرای زیبای مواجه شدن رهبر معظم انقلاب هنگام کوهپیمایی با دختری که سگی در آغوش داشت…
«سید مظاهر حسینی»، مدیرکل تشریفات دفتر مقام معظم می گوید:
در برنامه کوه نوردی، ایشان به دختری برخورد که سگی در بغل داشت.
شاید اگر هرکدام از ما بودیم به او تذکر میدادیم که این سگ نجس است؛ یا ممکن است باعث بیماری شود.
اما ایشان رو کرد و از آن دختر خانم پرسیدند :
اسم سگت چیست؟ چقدر دوستش داری؟
سپس گفتند: خب احکام نگهداری از سگ را هم میدانی؟ چند نمونه را برایش گفتند و سپس منبعی را معرفی کردند تا به آن رجوع کند و بخواند.
دختر جوان که از این نحوه برخورد اشک بر دیدگانش جاری شده بود، گفت: من چطور بگویم شما را دیدهام.
رهبری چفیه خود را به او هدیه دادند.
این دختر ۲ روز بعد با دفتر تماس گرفت و گفت: به آقا بگویید بنده ارادتمندشان هستم.
آن منبعی راکه معرفی کردند را خواندم واحکام نگهداری سگ را یادگرفتم وفهمیدم که سگ طبق حکم خدا نجس است که نباید آنرا داخل خانه یا اتوموبیلم بیاورم و …
این است برخورد با منکر که بازگو کننده معروف باشد 🙏💐♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نقاشی_آسان
ببینید و ایده بگیرید😍👌
@banatozzahra
بخندید😂
# بعضی دخترا_اگه_برن_جنگ😆
#خاطره_طنز_ازحضورخواهران_درجبهه
بیگودی های خواهر کاتبی!😌😐
✍🏻 حدودا 18.19ساله بودم
که مســــــ🕌ــــجد محل یک شب حاج اقا،خانما رو جمع کرد و گفت:
رزمنده ها لباس ندارند و یه سری کارای تدارکاتی رو خواست که انجام بدیم!
من و چند از خواهرا✋🏻
که پزشـ🔬ـکی میخوندیم
پیشنهاد دادیم برای جبران نیروی پرستاری بریم بیمارستان های صحرایی🏩
و ما چمدون رو بستیم و راهی جنوب شدیم🚌
من تصور درستی از واقیعت جنگ نداشتم و کسی هم برای من توضیح نداده بود🤐
و این باعث شد که یک ساک دخترونه ببندم شبیه مسافرت های دیگه،و عضو جدانشدنی از خودم رو بذارم تو ســ🛍ـــاک
یعنی بیگودی هام😲
و چند دست لباس👗
و کرم دست و کلی وسایل دیگه😶 ...
غافل از اینکه جنگ، خشن تر از اینه که به من فرصت بده موهامو تو بیگودی بپیچم❗
یا دستمو کرم بزنم...👐🏻
به منطقه جنگی و نزدیک بیمارستان رسیدیم...
نمیدونم چطور شد که😰
ساک من و بقیه خواهرا از بالای ماشین افتاد و باز شد و به دلیل باد شدیدی که تو منطقه بود، محتویاتش خارج شد و لباسا و بیگودی های من پخش شد تو منطقه😰
ما مبهوت به لباسامون که با باد این ور و اون ور میرفتن نگاه میکردیم...🌬
و برادرا افتادن دنبال لباسا😱
ما خجالت زده 😥.
برادرا بعد از جمع کردن یه کپه لباس اومدن به سمت ما😅
دلمون میخواست انکار کنیم😣
اما اونجا جنس مونثی نبود جز ما سه نفر که تو اون بیابون واساده بودیم😑😐😶
.
و بعد
.
بیگودی هام دست یه برادر دیگه بود و خانما اشاره کردند که اینا بیگودی های خواهر کاتبیه😂
از اون لحظه که بیگودی ها رو گرفتم، تصمیم گرفتم اونا رو منهدم کنم...❌
شب تو کیسه انداختم و پرت کردم پشت بیمارستان☺
صبح یکی از برادرا اومد سمتم با کیسه بیگودی
گفت در حال کیشیک بودن، این بسته مشکوک رو پیدا کردند،گفتن #بیگودی_های_خواهر_کاتبیه😮
شب که همه خوابیدن ، تصمیم گرفتم چال کنم پشت بیمارستان صحرایی😊
چال کردم و چند روز بعد یکی از برادرا گفت ما پشت بیمارستان خواستیم سنگر بسازیم ،زمین رو کندیم،اینا اومده بالا
گفتن اینا بیگودی های خواهر کاتبیه 😐😒
و من
هر جور این بیگودی های لعنتی رو سر به نیست میکردم😡
دوباره چند روز بعد دست یکی از برادرا میدیدم که داره میاد سمتم🏃
خواهر کاتبی🗣
خواهر کاتبی🗣
بیگودی هاتون…
داستان فوق بر اساس خاطرات بانو کاتبی یکی از امدادگران وجهادگر ۸ سال دفاع مقدس میباشد😌
@banatozzahra