بدن حسین ارباً اربا … سر در بدن نیست …
صدا زد هل انت اخی؟
آیا تو حسین منی…
آخ غریب مادر حسین...
یه وقت خم شد لبها رو بروی رگهای بریده گلوی حسین گذاشت...
هیئتبناتالزهراء (س)
حسین جان... کی مثل زینبت داغ برادر دید💔
کربلا کار که برعکس شد و خواهر دید
پدری با دو پسر اشک ترش میریزد
اکبرش را که بغل کرد تنش ماند زمین
دید حتی به تکانی پسرش میریزد
حسین ....
فقط از قامت او مختصری باقی ماند
دید تا خیمه همین مختصرش میریزد
ایستاده است سنان تا که حرم هم بینند
لخته خون های علی از تبرش میریزد ..
😭😭😭
یا امیرالمؤمنین،
یا اباالحسن، بچههات کنار قبرت نشستند، صعصعه روضه خواند و یتیماتگریه کردند، بدنت رو داخل خاک گذاشتند...
حسین خودش رو
روی قبر بابا انداخت؛ یا ابتاه؛ ... بابای خوبم! بابای غریبم!
صعصعه میخواند و حسن و حسین گریه میکردند🥀🖤
ولی قربان اون آقایی که داخل قبرِ
بابا، خودش روضه خواند و گریه کرد.😭
خودش داخل قبر رفت و گفت: بابای خوبم،
سر در بدن نداری تا صورتت را رو به قبله بگذارم، بابای غریبم، تشنه به شهادت رسیدی.💔
حسین من...
بیا و این دل شکسته را بخر💔
حسین من...
بیا منو بازم یه کربلا ببر💔
کیا دلتنگ کربلان؟
هیئتبناتالزهراء (س)
_
شب جمعه هوایت نکنم میمیرم💔🚶🏻♀
ای که نهایت عشقی :)
نهایت دوست داشتن :)