مَشڪ پُر ڪرد ولے تیر و سنان در راه است
بارِش تیر زِ دامانِ ڪمان در راه است
آن طرف در پسِ هر نَخل ڪمین خواهد بود
دست هایـے قلم افتاده زمین خواهد بود
اشڪ از گوشهے چشمانِ گلِ یاس افتاد
مادر آغوش گشوده است ڪه عباس افتاد
دستش افتاده ولے باز علمدار است او
شیر زخمے شده در گلهے ڪفتار است او
بعد از او غربتِ این قوم رقم خواهد خورد
تازیانه به تنِ اهلِ حرم خواهد خورد